گنجور

شمارهٔ ۹۰ - در مدح سلطان اویس

دمید گرد لب جوی خط زنگاری
بیاد و در قدح افکن شراب گلناری
صبا شراب صفا ریخت در پیاله گل
به یک پیاله مل گشت روی گل ناری
زمان زمان گل است و اوان ساغر می
کی آوری می اگر در زمان گل ناری
بیاد تفرج آیات صنع باری کن
که داده است بر ابر و این همه گهرباری؟
نهاد گنبد گل بین که از مرد و لعل
نهاده‌اند و در او می‌کنند زر کاری
مهندسان هوایی ز نقطه باران
بر آب دایره‌ها می‌کشند پرگاری
چو قرص گرم فلک دید گل دهن بگشود
ندانمش زه چه پیدا شد این شکم‌خواری
شب دراز به تحصیل علم حکمت عین
بسا که نرگس مسکین کشیده بیداری
زرشک چشم ندارد که لاله را بیند
که لاله نیز چرا می‌کند کله داری؟
اصول و حکمت بید و خلافیش بنگر
شنو کلام قماری و منطق ساری
فغان ز درد دل سار و ناله سحرش
که هست در دل سار علتی ساری
اگر زیاد نه بویی شنود چون یعقوب
چرا به قهقه خندید کبک کهساری؟
شکوفه پیش رو لشکر بهار آمد
که پیر به ز برای سپاه سالاری
عجب که دیده نرگس نظر به مردم هیچ
نمی‌کند نظرش بر خود است پنداری
نهاد شاخ شجر تخته‌های بزازی
گشاده باد صبا کلبه‌های عطاری
ز جعد غالیه بوی بنفشه روی زمین
نهاد خال رخ گلرخان فرخاری
نوای بلبل عاشق شنو، نه ناله چنگ
که از محبت گل شد برو هوا تاری
مده به مجلس گل راه چنگ، که گل
عروس پرده نشین است و چنگ بازاری
دل است غنچه به یکباره و سوسن است زبان
بسی است ره زبان آوری به دلداری
ثنای حضرت گل بلبل از چه می‌گوید؟
ببایدش ز من آموخت نغز گفتاری
چو کلک من ثنای و دعای شاه سزد
زبان قمری اگر لاله را شود قاری
معز دولت دین، سایه خدای که هست
به سایه علمش آفتاب ز نهاری
محیط مکرمت و کان جود، شاه اویس
که ابر را ز درش را تبی است ادراری
شهی که گر بفروشند نعل اسبش را
برای تاج کند مشتری خریداری
جناب همت او آن رفیع مملکت است
که کرد هفت سپهری چهار دیواری
اگر درآورد او ظل چاه را به جوار
ز چاه چشمه خورشید را کند جاری
چو دید رایت او گفت آفتاب بلند
که کار توست جهانگیری و جهانداری
کند مطالعه روزنامه فردا
ضمیر او ز سواد شب خط تاری
ز جام بأسش اگر عقل جرعه‌ای بچشد
به خواب نیز نبیند خیال هشیاری
سحاب کیست که لاف سخا زند با او؟
اگر چه می‌کندش دعوی هواداری
کسی که شد چو قلم در زمان او دو زبان
نصیب اوست سیه رویی و نگونساری
ز حمل جان چو نهنگ آمدست دشمن او
چرا بدوش کشد بار سر به سرباری
زهی به قوت شاهین بازویت کرده
به هر دیار ترازوی عقل طیاری
سریر جاه تو را بالشی کند گردون
به گرد بالش او گر تو سر فرود آری
به بوی خلق تو یابد حیات و برخیزد
نسیم صبح که جان می‌دهد ز بیماری
اگر نسیم صبا گردی از درت یابد
بسی که مشک ختن را دهد جگر خواری
برای قدر تو زانکه گنجدش در سر
قبای اطلس گردون کند کله داری
ز زخم تیغ تو خورشید تیغ زن هر شب
پناه برده به کوه است و گشته متواری
که در جهان کمری جز به طاعتت بندد
که آن کمر نکند بر میانش زناری
جهان عدل تو باغی است بارور که در او
جز از درخت نبیند کسی گران باری
به روز جلوه نصرت قبای فیروزی
ز گرد خنک تو پوشد سپهر ز نگاری
هر آن که نام تو بر دل نوشت گشت عزیز
مگر درم که ز دست تو می‌کشد خواری
بسی گنه ز زر آمد پدید و بخشیدی
به لطف خویشتنش گرچه خصم دیناری
اگر شمار درم می‌کنند پادشهان
تو آن شهی که درم را به هیچ نشماری
به غیر مورچه تیغ وقت قصد عدو
روا نداشته هرگز که موری آزاری
بر شکوه وقار تو کوه با همه سنگ
رود به باد چو کاه از چه از سبکساری
شها ببوی ثنایت فلک ز شرق به غرب
همی برد سخنم را چو مشک تاتاری
کواکب سخنم طالعند در آفاق
ولی چو سود که طالع نمی‌دهد یاری
به وصف حال خود از گفته نجیب و کمال
دو بیت کرده خرد بر زبان من جاری
به خاک پای تو کاب حیات از آن بچکد
اگر مسوده شعر من بیفشاری
سزد که خواری حرمان کشد معانی من
بلی کشند غریبان هر آینه خواری
همیشه تا بود این خرقه ملمع دهر
که روز می‌کشندش پودی و شبش تاری
سنین عمر تو را باد روز نوروزی
لیال آن همه قدر شهور آزاری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دمید گرد لب جوی خط زنگاری
بیاد و در قدح افکن شراب گلناری
هوش مصنوعی: باد ملایمی وزید و گرد دایره‌ای از آب، رنگی زنگارین را به یاد آورد و در جام، شراب خوشبو و قرمز رنگی را ریخت.
صبا شراب صفا ریخت در پیاله گل
به یک پیاله مل گشت روی گل ناری
هوش مصنوعی: بادی خنک و دلپذیر نوشیدنی زلالی را در جامی از گل ریخت و آن گل به خاطر این نوشیدنی رنگی شبیه گل سرخ به خود گرفت.
زمان زمان گل است و اوان ساغر می
کی آوری می اگر در زمان گل ناری
هوش مصنوعی: این زمان، زمان مناسب برای جوانه زدن گل‌هاست و این دوران، وقت نوشیدن شراب نیز می‌باشد. اگر می‌خواهی شراب بیاوری، باید آن را در این زمان ویژه که گل‌ها شکوفا شده‌اند، بیاوری.
بیاد تفرج آیات صنع باری کن
که داده است بر ابر و این همه گهرباری؟
هوش مصنوعی: به یاد بیاور که چگونه زیبایی‌های خلقت خداوند را تماشا کنی، زیرا او بر ابرها این همه جواهرات را قرار داده است.
نهاد گنبد گل بین که از مرد و لعل
نهاده‌اند و در او می‌کنند زر کاری
هوش مصنوعی: به گنبدی که شکل گل است نگاه کن، که از سنگ و سنگ‌های قیمتی ساخته شده و بر روی آن کارهای زرین انجام می‌شود.
مهندسان هوایی ز نقطه باران
بر آب دایره‌ها می‌کشند پرگاری
هوش مصنوعی: مهندسان هوافضا از نقطه‌ای که باران بر آب می‌افتد، دایره‌هایی رسم می‌کنند.
چو قرص گرم فلک دید گل دهن بگشود
ندانمش زه چه پیدا شد این شکم‌خواری
هوش مصنوعی: وقتی خورشید در آسمان تجلی پیدا کرد، گل به آرامی از دهنش باز شد و نمی‌دانم این پرخوری از چه اتفاقی به وجود آمد.
شب دراز به تحصیل علم حکمت عین
بسا که نرگس مسکین کشیده بیداری
هوش مصنوعی: شب‌های طولانی، وقت مناسبی برای یادگیری و فهم حکمت است. در این زمان، گاهی اوقات حتی چشمان نازک و بی‌گناه نرگس نیز بیدار می‌مانند.
زرشک چشم ندارد که لاله را بیند
که لاله نیز چرا می‌کند کله داری؟
هوش مصنوعی: زرشک به‌خودش اجازه نمی‌دهد که زیبایی لاله را ببیند، چون لاله هم به نوبه خود دلیلی برای خودنمایی و زیبایی ندارد.
اصول و حکمت بید و خلافیش بنگر
شنو کلام قماری و منطق ساری
هوش مصنوعی: به اصول و حکمت توجه کن و مخالفان آن را هم ببین. به حرف‌های عمیق و منطقی گوش کن که در جریان است.
فغان ز درد دل سار و ناله سحرش
که هست در دل سار علتی ساری
هوش مصنوعی: آه از درد دل خود و ناله صبحانه‌اش که در دل ساری، دلیلی برای بروز این احساس وجود دارد.
اگر زیاد نه بویی شنود چون یعقوب
چرا به قهقه خندید کبک کهساری؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به خوبی متوجه نشود و نشانه‌ها را درست نبیند، مانند یعقوب که در میان غم و اندوه خود، با یک صدای خوش به خنده افتاد، چون کبکی که در کوهستان پرواز می‌کند و به خوشحالی به صدای خودش می‌خندد.
شکوفه پیش رو لشکر بهار آمد
که پیر به ز برای سپاه سالاری
هوش مصنوعی: در بهار، شکوفه‌ها به پیشواز آمده‌اند و نشان از سرسبزی و رونق این فصل دارند؛ امّا در پس این زیبایی، نشانه‌ای از سالخوردگی و کهنگی نیز وجود دارد که یادآور دوران‌های پیشین است.
عجب که دیده نرگس نظر به مردم هیچ
نمی‌کند نظرش بر خود است پنداری
هوش مصنوعی: عجب است که نرگس (یا چشم) هیچ توجهی به مردم نمی‌کند و تنها به خود می‌نگرد، گویی فقط خودش را می‌بیند.
نهاد شاخ شجر تخته‌های بزازی
گشاده باد صبا کلبه‌های عطاری
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی وزیدن گرفته و درختان سبز به‌همراه فروشگاه‌ها و کلبه‌های عطاران را تحت تأثیر قرار داده است.
ز جعد غالیه بوی بنفشه روی زمین
نهاد خال رخ گلرخان فرخاری
هوش مصنوعی: از زیبایی و خوشبویی موی مشکی و مجعد او، در دل زمین، عطر بنفشه پراکنده شده و لکه‌ای از زیبایی صورت گل‌رخان فرخاری به جا مانده است.
نوای بلبل عاشق شنو، نه ناله چنگ
که از محبت گل شد برو هوا تاری
هوش مصنوعی: به صدای بلبل عاشق گوش کن، نه صدای چنگ که به خاطر عشق به گل، حالش گرفته و اندوهگین است.
مده به مجلس گل راه چنگ، که گل
عروس پرده نشین است و چنگ بازاری
هوش مصنوعی: به مجلسی که گل در آن حضور دارد، راه نده، زیرا گل در زینت و زیبایی مانند عروسی است که در پرده نمایان شده، در حالی که چنگ (ساز) در این مکان حال و هوای بازار و عادی دارد.
دل است غنچه به یکباره و سوسن است زبان
بسی است ره زبان آوری به دلداری
هوش مصنوعی: دل مانند غنچه‌ای است که به یکباره باز می‌شود و زبان همچون سوسن، بسیار ظریف و زیباست. برای رسیدن به زبان دل، باید راه دلجویی و محبت را در پیش گرفت.
ثنای حضرت گل بلبل از چه می‌گوید؟
ببایدش ز من آموخت نغز گفتاری
هوش مصنوعی: بلبل درباره زیبایی و لطف گل چه می‌گوید؟ باید از من بیاموزد که چگونه به شکل زیبا سخن بگوید.
چو کلک من ثنای و دعای شاه سزد
زبان قمری اگر لاله را شود قاری
هوش مصنوعی: وقتی که قلم و زبان من، ستایش و دعا برای پادشاه را برمی‌کشند، شایسته است که چون قناری، لاله را بخواند و بخواند.
معز دولت دین، سایه خدای که هست
به سایه علمش آفتاب ز نهاری
هوش مصنوعی: این متن درباره‌ی شخصی است که به عنوان پشتیبان دین و دولت معرفی می‌شود و به نیکی و علم او اشاره دارد. او به مانند سایه‌ای از خداوند است و دانشش مانند خورشیدی است که از نورش بهره‌مند می‌شویم. در واقع، این شخص با علم و وجود خود، به جامعه نور و گرما می‌بخشد.
محیط مکرمت و کان جود، شاه اویس
که ابر را ز درش را تبی است ادراری
هوش مصنوعی: در جایی که محبت و بخشندگی موج می‌زند، شاه اویس زندگی می‌کند. او به اندازه‌ای بزرگوار است که همچون ابر، هر کس به او نزدیک شود، از بخشش او بهره‌مند می‌شود.
شهی که گر بفروشند نعل اسبش را
برای تاج کند مشتری خریداری
هوش مصنوعی: در این بیت، به این معنا اشاره شده است که اگر شاهی را به خاطر ارزش و موقعیتش به فروش بگذارند، حتی نعل اسب او نیز می‌تواند با قیمتی گزاف به فروش برسد، چرا که ارزش او به حدی بالاست که چیزهای مربوط به او هم برای خریداران جذاب و گرانقدر خواهند بود. در واقع، ارزش یک شخص یا مقام به قدری زیاد است که حتی جزئیات مربوط به او نیز ارزشمند محسوب می‌شوند.
جناب همت او آن رفیع مملکت است
که کرد هفت سپهری چهار دیواری
هوش مصنوعی: آقای همت، کسی است که در این سرزمین بلندمرتبه به شمار می‌رود و با تلاش و کوشش خود، هر هفت آسمان را به چهار دیواری تبدیل کرده است.
اگر درآورد او ظل چاه را به جوار
ز چاه چشمه خورشید را کند جاری
هوش مصنوعی: اگر سایه چاه را به کنار بگذارد، چشمه خورشید از آنجا جاری خواهد شد.
چو دید رایت او گفت آفتاب بلند
که کار توست جهانگیری و جهانداری
هوش مصنوعی: وقتی پرچم او را دید، آفتاب بلند گفت که تو هستی که گرداننده و فرمانروای جهانی.
کند مطالعه روزنامه فردا
ضمیر او ز سواد شب خط تاری
هوش مصنوعی: خواندن روزنامه فردا، ذهن او را از مباحث شب گذشته پاک کرده و به سمت افکار و اطلاعات جدیدی سوق می‌دهد.
ز جام بأسش اگر عقل جرعه‌ای بچشد
به خواب نیز نبیند خیال هشیاری
هوش مصنوعی: اگر کسی از جام خشم او یک جرعه بنوشد، حتی در خواب هم نمی‌تواند خیال هوشیاری را ببیند.
سحاب کیست که لاف سخا زند با او؟
اگر چه می‌کندش دعوی هواداری
هوش مصنوعی: کیست این ابر که از بخشندگی خود سخن می‌گوید؟ هرچند که فقط در ادعا از حمایت و یاری سخن می‌آورد.
کسی که شد چو قلم در زمان او دو زبان
نصیب اوست سیه رویی و نگونساری
هوش مصنوعی: کسی که مانند قلم در شرایط خاصی قرار بگیرد، دو حالت برایش پیش می‌آید: یکی بدبختی و دیگری ناامیدی.
ز حمل جان چو نهنگ آمدست دشمن او
چرا بدوش کشد بار سر به سرباری
هوش مصنوعی: اگر دشمنی همچون نهنگ به بدن قربانی حمله کند، چرا باید او سنگینی بار او را بر دوش تحمل کند؟
زهی به قوت شاهین بازویت کرده
به هر دیار ترازوی عقل طیاری
هوش مصنوعی: بسیار خوب، تو به مانند یک شاهین قوی، در هر مکان به روشنی عقل و توازن را به نمایش می‌گذاری.
سریر جاه تو را بالشی کند گردون
به گرد بالش او گر تو سر فرود آری
هوش مصنوعی: تخت و مقام تو، مانند بالشی است که آسمان برای تو آماده کرده است. اگر تو سر خود را در برابر این مقام پایین بیاوری، به گرد آن بالش، بلندای مقام و بزرگی‌ات بیشتر خواهد شد.
به بوی خلق تو یابد حیات و برخیزد
نسیم صبح که جان می‌دهد ز بیماری
هوش مصنوعی: نسیم صبح که به عطر وجود تو می‌رسد، جان تازه‌ای می‌گیرد و از بیماری رهایی می‌یابد.
اگر نسیم صبا گردی از درت یابد
بسی که مشک ختن را دهد جگر خواری
هوش مصنوعی: اگر نسیم صبحگاهی از در تو بگذرد، بسیاری از عطر خوش مشک ختن را به جان می‌خورد.
برای قدر تو زانکه گنجدش در سر
قبای اطلس گردون کند کله داری
هوش مصنوعی: برای شناختن ارزش تو، از آنجا که در ذهن نمی‌گنجد، باید لباس اطلس آسمان را بر سر کنی.
ز زخم تیغ تو خورشید تیغ زن هر شب
پناه برده به کوه است و گشته متواری
هوش مصنوعی: زخم‌های ناشی از ضربه‌های تو باعث شده است که خورشید هم هر شب به کوه‌ها پناه ببرد و در نتیجه پنهان شود.
که در جهان کمری جز به طاعتت بندد
که آن کمر نکند بر میانش زناری
هوش مصنوعی: در دنیا هیچکس نمی‌تواند به جز برای خدمت به تو، کمری را به زانو درآورد، زیرا آن کمر به خود نیازی ندارد و هیچ زنهاری به دور آن نمی‌پیچد.
جهان عدل تو باغی است بارور که در او
جز از درخت نبیند کسی گران باری
هوش مصنوعی: دنیا در عدالت تو مانند باغی سرسبز و پربار است که در آن، جز درختان نیکو و مفید، چیزی نمی‌توان یافت.
به روز جلوه نصرت قبای فیروزی
ز گرد خنک تو پوشد سپهر ز نگاری
هوش مصنوعی: در روزهایی که پیروزی نمایان می‌شود، آسمان به لطف وجود تو به رنگی حیرت‌انگیز درمی‌آید و زیبایی‌ات بر آن سایه می‌افکند.
هر آن که نام تو بر دل نوشت گشت عزیز
مگر درم که ز دست تو می‌کشد خواری
هوش مصنوعی: هر کسی که نام تو را در دل خود ثبت کند، عزیز و گرامی می‌شود، مگر من که از ناتوانی و بی‌قدری در دست تو دچار ذلت و خواری هستم.
بسی گنه ز زر آمد پدید و بخشیدی
به لطف خویشتنش گرچه خصم دیناری
هوش مصنوعی: بسیاری از گناهان با پول آشکار شده‌اند و او به لطف خود این گناهان را ببخشید، هرچند که دشمنی وجود داشت که بر سر دینار می‌جنگید.
اگر شمار درم می‌کنند پادشهان
تو آن شهی که درم را به هیچ نشماری
هوش مصنوعی: اگر پادشاهان پول و ثروت را حساب و کتاب می‌کنند، تو آن پادشاهی هستی که ارزش درهم را حتی اندازه‌ نمی‌گیری.
به غیر مورچه تیغ وقت قصد عدو
روا نداشته هرگز که موری آزاری
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه مورچه‌ای برای تلافی دشمنان خود به سلاح و خشونت روی نیاورده، از این رو، این کوچک‌ترین موجود هم از آزار رساندن به دیگران خودداری کرده است.
بر شکوه وقار تو کوه با همه سنگ
رود به باد چو کاه از چه از سبکساری
هوش مصنوعی: وقار و عظمت تو به قدری است که حتی کوه‌ها با همه استقامت و سنگینی‌شان، در برابر آن مثل کاه به باد می‌روند. این نشان‌دهنده‌ی سبکی و سستی آنهاست.
شها ببوی ثنایت فلک ز شرق به غرب
همی برد سخنم را چو مشک تاتاری
هوش مصنوعی: ای شاه! بوی ثنای تو مانند مشک تاتاری از شرق به غرب در حال انتقال است و سخن من را در برمی‌گیرد.
کواکب سخنم طالعند در آفاق
ولی چو سود که طالع نمی‌دهد یاری
هوش مصنوعی: ستاره‌ها در سخن من در آسمان‌ها می‌درخشند، اما مانند سود، خوشبختی و شانس، کمکی نمی‌کنند.
به وصف حال خود از گفته نجیب و کمال
دو بیت کرده خرد بر زبان من جاری
هوش مصنوعی: حالم را با کمال و نجابت تو توصیف کرده‌ام، و این احساسات عمیق به زبانم جاری شده است.
به خاک پای تو کاب حیات از آن بچکد
اگر مسوده شعر من بیفشاری
هوش مصنوعی: اگر قدم‌های تو به زمین بیفتد، زندگی به زیر پای تو می‌افتد، هرچند که اشعار من بی‌اهمیت باشد.
سزد که خواری حرمان کشد معانی من
بلی کشند غریبان هر آینه خواری
هوش مصنوعی: شایسته است که معانی من به خاطر ناامیدی و محرومیت به ذلت بیفتد، زیرا هر حقیقتی ممکن است به دست دیگران مورد تحقیر قرار بگیرد.
همیشه تا بود این خرقه ملمع دهر
که روز می‌کشندش پودی و شبش تاری
هوش مصنوعی: همیشه این لباس رنگی و پرزدار دهر وجود دارد که در روز به آن نور می‌تابد و شب‌ها به تاریکی می‌رود.
سنین عمر تو را باد روز نوروزی
لیال آن همه قدر شهور آزاری
هوش مصنوعی: سال‌های عمر تو را باد نوروزی باشد، که در آن شب‌ها به اندازه تمام ماه‌ها اهمیت دارند و خستگی را از تو دور کنند.

حاشیه ها

1398/01/21 14:03
سعید فاضلی

اشتباه تایپی در مصراع دوم از بیت آخر :
لیال آن همه قدر شهور آزاری
به نظر می رسد که شهور آذاری صحیح باشد و مراد ، ماه آذار است و ماههای شبیه آذار
آذار ؛ ماه سوم تقویم شمسی کشورهای عربی، بعد از شباط و قبل از نیسان، مطابق ماه مارس فرنگی. از ماه‌های سال سُریانی یا رومی؛ ماه اول بهار