گنجور

شمارهٔ ۹ - در طلب بخشش از سلطان

ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب!
باغ عدل از جویبار تیغ سبزت خورده آب!
با شکوه کوه حلمت، ابر گریان بر جبال
با وجود جود دستت، برق خندان بر سحاب
می‌خورد تیهو به عهدت طعمه از منقار باز
می‌برد رو به عونت پنجه از شیران غاب
جود دستت بحر را نگذاشت آبی در جگر
بحر را کی با وجود جود دستت، بود آب
شام قهرت گر شبیخون آورد بر خیل روز
تا به روز حشر ماند تیغ صبح اندر قراب
ور مدار چرخ جز بر آب شمشیرت بود
آسیای آسمان یکبارگی گردد خراب
گوهر تیغ تو گر عکس افکند بر جرم کوه
روی خارا را به خون لعل گرداند خضاب
ساقی بزم تو چون بر خاک ریزد جرعه‌ای
زهره گوید بر فلک «یا لیتنی کنت التراب»
اعتدال نو بهار خلقت اندر مهرجان (مهرگان)
سبزه از آتش دماوند آب حیوان از سراب
خسروا! در روضه بزمت، که رشک جنت است
مدتی شد تا رهی نیست را راه از هیچ باب
من ز اهل جنت بزم تو بودم پیش ازین
چون شدم بی‌موجبی مستوجی چندین عذاب
گویی آن دولت کجا شد کز سر زلف و کرم
با منت هر ساعتی بودی خطاب «مستطاب»
آنچه من دیدم تصور بود، آیا یا خیال؟
و اینکه می‌بینم به بیداری است، یارب، یا به خواب؟
آفتاب عالم افروزی و من آن ذره‌ام
کز فروغ طلعت خورشید باشد در حجاب
آفتابا گر گناهی دیده‌ای از ما بپوش!
ور به تیغم می‌زنی سهل است روی از من متاب!
آسمان رحمتی دارم زرایت چشم مهر
حاش لله کاسمان با خاک فرماید عتاب
من خطایی خود نکردم، ور خطایی نیز رفت
همچنان امید عفو م هست از آن عالی جناب
آفتاب مهربان چون گرم گردد در عتاب
ای دل مجرم کجا داری تو تاب آفتاب!
هم به لطفش التجا کن، کز تف خورشید قهر
عاصیان را نیست، الا سایه یزدان ماب
گر گناهی کرده‌ام، «الاعتذار الاعتذار»
ور خطایی رفت ازآن «الاجتناب الاجتناب»
من حوالت می‌کنم خشم تو را با لطف تو
خود که جز لطفت تواند گفت خشمت را جواب؟
در جهان رسمی قدیم است از بزرگان مرحمت
وز فرودستان خطا و« الله اعلم بالصواب»
تا برای سایبان روز فراش قدر
می‌دهد خیط الشعاع شمس را هر روز تاب
خیمه عمر تو را اوتاد عالم باد میخ!
محور گردون ستون و مدت گیتی طناب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب!
باغ عدل از جویبار تیغ سبزت خورده آب!
هوش مصنوعی: ای شاهان و سران، شمشیر تو حاکم بر گردن‌هاست! باغ عدل و انصاف از جوی آبی که تیغ سبز تو به آن آب رسانده، سیراب می‌شود!
با شکوه کوه حلمت، ابر گریان بر جبال
با وجود جود دستت، برق خندان بر سحاب
هوش مصنوعی: کوه حلمت با عظمت و باشکوه است، مانند ابری که بر فراز کوه‌ها گریه می‌کند. در عین حال، به واسطه بخشش و generosity تو، در آسمان برقی خوشحال مانند خنده‌ی سحاب‌ها وجود دارد.
می‌خورد تیهو به عهدت طعمه از منقار باز
می‌برد رو به عونت پنجه از شیران غاب
هوش مصنوعی: تیهو (نوعی پرنده) به وعده‌ات وفا می‌کند و طعمه‌ای از منقار خود برمی‌دارد. او به سوی یاری تو می‌آید و خود را از چنگ شیران جنگل نجات می‌دهد.
جود دستت بحر را نگذاشت آبی در جگر
بحر را کی با وجود جود دستت، بود آب
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت تو به قدری زیاد است که حتی در میان دریا نیز جایی برای آب باقی نمی‌ماند. با وجود لطف و generosity تو، دیگر چه نیازی به آب در دریا است؟
شام قهرت گر شبیخون آورد بر خیل روز
تا به روز حشر ماند تیغ صبح اندر قراب
هوش مصنوعی: اگر شام غم و قهر تو فجری را تاریک کند، بر لشکر روز، تا روز قیامت، تیغ صبح همچون شمشیری در خاک خواهد ماند.
ور مدار چرخ جز بر آب شمشیرت بود
آسیای آسمان یکبارگی گردد خراب
هوش مصنوعی: اگر فقط بر آب شمشیرت بچرخانی، آسیاب آسمان در یک لحظه خراب خواهد شد.
گوهر تیغ تو گر عکس افکند بر جرم کوه
روی خارا را به خون لعل گرداند خضاب
هوش مصنوعی: اگر تیغ تو بر سنگی بیفتد، می‌تواند همانند لعل خونین، رنگ و جلوه‌ای زیبا به آن بدهد.
ساقی بزم تو چون بر خاک ریزد جرعه‌ای
زهره گوید بر فلک «یا لیتنی کنت التراب»
هوش مصنوعی: ساقی بزم وقتی جرعه‌ای از می را بر زمین می‌ریزد، جوانه‌ای از عشق می‌گوید که ای کاش من خاک بودم.
اعتدال نو بهار خلقت اندر مهرجان (مهرگان)
سبزه از آتش دماوند آب حیوان از سراب
هوش مصنوعی: در بهار تازه، توازن و تعادل در جشن مهرگان مشاهده می‌شود. سبزه‌ای که از آتش کوه دماوند سر برآورده و آب حیوان که از سراب می‌جوشد.
خسروا! در روضه بزمت، که رشک جنت است
مدتی شد تا رهی نیست را راه از هیچ باب
هوش مصنوعی: ای واژه‌سرا! در باغ سرخوشی تو، چیزی شبیه به بهشت وجود دارد. اما مدتی است که کسی به سراغ من نیامده و راهی برای من از هیچ کجا پیدا نمی‌شود.
من ز اهل جنت بزم تو بودم پیش ازین
چون شدم بی‌موجبی مستوجی چندین عذاب
هوش مصنوعی: من پیش از این از اهل بهشت بودم و در جمع تو خوش بودم، اما اکنون بدون هیچ دلیلی دچار عذاب‌های زیادی شده‌ام.
گویی آن دولت کجا شد کز سر زلف و کرم
با منت هر ساعتی بودی خطاب «مستطاب»
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که آن نعمت و خوشی که از زیبایی و مهربانی او به دست می‌آمده، کجا رفته است که آن موقع هر لحظه با احترام و جدیت به من خطاب می‌کردند؟
آنچه من دیدم تصور بود، آیا یا خیال؟
و اینکه می‌بینم به بیداری است، یارب، یا به خواب؟
هوش مصنوعی: آنچه من مشاهده کردم آیا فقط یک خیال و تصور بوده است؟ و این که در حال حاضر می‌بینم، آیا واقعاً در بیداری است یا در خواب؟
آفتاب عالم افروزی و من آن ذره‌ام
کز فروغ طلعت خورشید باشد در حجاب
هوش مصنوعی: تو نور و روشنی بی‌پایانی و من مانند ذره‌ای هستم که از روشنایی چهره‌ات در پس پرده‌ای پنهان مانده‌ام.
آفتابا گر گناهی دیده‌ای از ما بپوش!
ور به تیغم می‌زنی سهل است روی از من متاب!
هوش مصنوعی: ای آفتاب، اگر از ما خطایی سرزده، آن را نادیده بگیر! و اگر به من حمله می‌کنی، مهم نیست، فقط برنگرد و از من دور نشو!
آسمان رحمتی دارم زرایت چشم مهر
حاش لله کاسمان با خاک فرماید عتاب
هوش مصنوعی: در آسمان، رحمت و لطفی وجود دارد که مانند نوری از چشمان خورشید می‌تابد. ای کاش این رحمت بر زمین نازل شود و آسمان با خاک در ملایمت و مهربانی رفتار کند.
من خطایی خود نکردم، ور خطایی نیز رفت
همچنان امید عفو م هست از آن عالی جناب
هوش مصنوعی: من خودم خطایی نکردم، اما اگر اشتباهی هم از من سر زده باشد، هنوز امیدوارم که آن بزرگوار مرا ببخشد.
آفتاب مهربان چون گرم گردد در عتاب
ای دل مجرم کجا داری تو تاب آفتاب!
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید مهربان شروع به گرم شدن و عتاب می‌کند، ای دل گناهکار، چگونه می‌توانی تاب تابش آن را داشته باشی؟
هم به لطفش التجا کن، کز تف خورشید قهر
عاصیان را نیست، الا سایه یزدان ماب
هوش مصنوعی: از نعمت و رحمت او کمک و پناه بگیر، زیرا از شدت تابش خورشید، خشم و عذاب گناهکاران جز سایه و حمایت خداوند نیست.
گر گناهی کرده‌ام، «الاعتذار الاعتذار»
ور خطایی رفت ازآن «الاجتناب الاجتناب»
هوش مصنوعی: اگر مرتکب خطایی شده‌ام، از شما عذرخواهی می‌کنم. و اگر اشتباهی انجام داده‌ام، از آن پرهیز می‌کنم.
من حوالت می‌کنم خشم تو را با لطف تو
خود که جز لطفت تواند گفت خشمت را جواب؟
هوش مصنوعی: من خشم تو را به لطف خودت حواله می‌زنم، زیرا تنها لطفت می‌تواند به خشم تو پاسخ دهد.
در جهان رسمی قدیم است از بزرگان مرحمت
وز فرودستان خطا و« الله اعلم بالصواب»
هوش مصنوعی: در دنیای گذشته، بزرگترها همیشه به افراد پایین‌تر از خود محبت می‌کردند و اشتباهات آن‌ها را می‌بخشیدند، و در نهایت خداوند بهترین تصمیم را می‌داند.
تا برای سایبان روز فراش قدر
می‌دهد خیط الشعاع شمس را هر روز تاب
هوش مصنوعی: تا وقتی که روز می‌تابد، سایبان برای ما می‌سازد و نور خورشید را هر روز به شکل جدیدی جلوه می‌دهد.
خیمه عمر تو را اوتاد عالم باد میخ!
محور گردون ستون و مدت گیتی طناب
هوش مصنوعی: زندگی تو مانند یک خیمه است که اساس آن به وسایل مختلفی بستگی دارد. در این خیمه، موجودات جهان مانند میخی، نقش نگهدارنده دارند و مدت زمان زندگی، به عنوان طنابی است که به دور این خیمه پیچیده شده و آن را در جای خود نگه می‌دارد.