شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان اویس
ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیماب
بیا و کشتی دریای لعل را دریاب
بیا و یک دو قدح کش چه میکنی آتش
که در شتا نرسد هیچ آتشی به شراب
زآب سرخ میافتاد با زال خرد
ازین محیط تلوح ار خروج میطلبی
چه جای زال که رستم بیفتد از سرخاب
کسی برون نرود جز به کشتی میناب
تن زمین همه در آهن است غرق که چرخ
سهام دی مهی و از قوس میکند پرتاب
رود بباد چو دست چنار پنجه مرد
نعوذبالله اگر آورد برون زثیاب
میان برف بود پای راهمان قدرت
که دست و پنجه مفلوج راست در سیماب
فلک کبود شد و آفتاب میلرزد
ز ابر اگرچه نهانند هردو در سنجاب
چنان مزاج هوا سردتر شدست اکنون
که از دهن شب و روزش روانه است لعاب
نمیکند نظر مهر آسمان به زمین
که در میانه هر دو کدورت است و حجاب
گذار بر کره گل نمیکند خورشید
ز بیم آنکه مبادا فرو رود به خلاب
چگونه نور به مردم رسد؟ که عین زمین
همه بیاض گرفه است با سواد سحاب
زمانه خاک سیه خواست تا کند بر سر
زدست ابر، ولی بر زمین نیافت تراب
شدست حیله طاووس روز، فاخته رنگ
کنون که رنگ حواصل گرفت، بال غراب
من آسیاب فلک پر دقیق مییابم
اگرچه فکر دقیقم نماند و رای صواب
ازین ذقیق چه حاصل سپهر را چو ازان
نه قرص مهر برآید، نه گرده مهتاب
نمیکند اثری آفتاب و ممکن نیست
که با چنین تعبی آفتاب دارد تاب
عظیم کوته و تلخ است و سرد روز امروز
چو روزگار بداندیش شاه عرش حباب
جمال روی تو نقشی عجب زدست برآب!
ز آتشت برآب حیات بسته نقاب
بر آب چشم من ابروی توست بسته پلی
چو نیست در نظرش بس پلی است زان سوی آب
خیال چشم تو در خواب میتوان دیدن
خیال چشم تو دارم، ولی ندارم خواب
بحسن و عارض و خط تو بردهاند پناه
بهشت طوبی و «طوبی لهم و حسن مآب»
مرا به دور لبت شد یقین که جوهر لعل
پدید میشود از آفتاب عالم تاب
بهار شرح جمال تو داده در یک شرح
بهشت ذکر جمیل تو کرده، در هر باب
دل مرا سر زلف تو کرده، خانه سیاه
غم تو از دل تنگم شدست، خانه خراب
بسوخت این دل خام و به کام دل نرسید
بکام اگر برسیدی بریختی خوناب
لب و دهان تو را ای بسا حقوق نمک
که هست بر جگر ریش و سینههای کباب
هزار صید به هر موی میکشی در قید
کمند طره به هر سو که میکنی پرتاب
محیط کوه رکاب، آفتاب برق عنان
جم سپهر بساط آسمان عرش جناب
معز دینی و دین پادشاه، شیخ اویس
کش آفتاب ملوک از ملایک است، خطاب
نجوم کوکبه شاهی که در جمیع امور
کواکب از در او یافتند فتح الباب
زهی زمین زوقار تو کسب کرده درنگ
زهی سپهر عزم تو طرف بسته شتاب
نواهی تو فلک را ببسته راه مسیر
اومر تو زمین را گشاده پای ذهاب
به قلعهای که رسی ور حصار گردون است
به دولتت بگشاید «مفتح الا بواب»
به هرچه سعی کنی، ور برون زامکان است
به همت تو بسازد «مسبب الاسباب»
به پر تیز تو پرد همای فتح و ظفر
چنان که طایر کیش آشیان به پر عقاب
ز باد عزم تو خندید ملک را گلبن
به آب تیغ تو گردیده چرخ را دولاب
قضاد قایق فکر تو تا بدید اول
بساخت از زر و از نقره این دو اسطرلاب
شمال رافت توست آنکه کشتی محتاج
برد به ساحل رحمت، ز موج خیز عذاب
عطای دست تو تا ابر دید با سایل
فکند بر رخ دریا هزار باره لعاب
چه حاجت است که سایل کند سوال از تو؟
به بر سوال، کفت را مقدم است جواب
عدو بلارکت آبی تنک تصور کرد
چو پای پیش نهاد از سرش گذشت آن آب
به روزگار تو ابر از محیط آبی خواست
کفت تو گفت به افظی چو لولوی خوشاب
تو ابر تشنه لب تیره روز را بنگر
که آب میطلبد با وجود ما، ز سراب
اگر ز سهم تو غیبت کند، عدو چه عجب!
که از نهیب تو ضغیم گذاشت مسکن خواب
سپهر مرتبه شاها چو رفت یرلغ شاه
که بنده باز نماند ز پای بوس رکاب
اگرچه برگ و نوایی نداشتم لیکن
شدم به حکم اشارت مصاحب اصحاب
چو عزم بود که باشم مقیم در طرفی
مقام بنده به بغداد دید شاه صواب
مقیم را همهجای از سه چیز نیست گریز
نخست خرج و دوم خانه و سوم اسباب
حقق است شما را که بنده را چه قدر
ازین سه چیز نصیب است وزین سه نوع نصاب
امید هست که نوعی کند عنایت شاه
که باشم ایمن و آسوده در همه ابواب
بدولتت شود آزاد گردنم از قرض
به همتت شود آسوده خاطرم زعقاب
همیشه تا بیاض نهار میآرند
مسودات لیال از برای ضبط حساب
حساب عمر و بقای تو باد چندانی
که در محاسبه عاجز شوند، کلک و کتاب
شمارهٔ ۹ - در طلب بخشش از سلطان: ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب!شمارهٔ ۱۱ - در شكایت از روزگار: سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیماب
بیا و کشتی دریای لعل را دریاب
هوش مصنوعی: زمین به رنگ نقرهای درآمده و شبیه دریاهای نقرهای شده است. بیا و به کشتیای که در دریای سرخ است، کمک کن.
بیا و یک دو قدح کش چه میکنی آتش
که در شتا نرسد هیچ آتشی به شراب
هوش مصنوعی: بیا و بیا یک یا دو جرعه بنوش، چه فایدهای دارد که زمان را با افکار نارضایتی بگذرانی وقتی هیچ چیز نمیتواند اثر شراب را در فضای سرد و دلگیر از بین ببرد.
زآب سرخ میافتاد با زال خرد
ازین محیط تلوح ار خروج میطلبی
هوش مصنوعی: وقتی از فضایی که به آن عادت کردهای خارج میشوی، مانند قطرهای از آب که به رنگ قرمز در آید، به شدت تحت تأثیر قرار خواهی گرفت.
چه جای زال که رستم بیفتد از سرخاب
کسی برون نرود جز به کشتی میناب
هوش مصنوعی: اگر رستم، قهرمان بزرگ ایران، در جنگ و نبرد به زمین بیفتد، هیچ کس به جز در میدان مبارزه و جنگ، یعنی با قدرت و شجاعت، قادر نخواهد بود او را نجات دهد. در واقع، هیچ کس نمیتواند او را از چنین سختی خارج کند مگر اینکه خود را در خطر بیندازد و در نبرد با او مواجه شود.
تن زمین همه در آهن است غرق که چرخ
سهام دی مهی و از قوس میکند پرتاب
هوش مصنوعی: زمین به شدت تحت تأثیر آهن و فلزات است و تمامی آن در این ماده غرق شده است. چرخ سرنوشت در آسمان در حال گردش است و از قوسهایش به پایین پرتاب میکند.
رود بباد چو دست چنار پنجه مرد
نعوذبالله اگر آورد برون زثیاب
هوش مصنوعی: اگر دست چنار در باد برود، مردی که نعوذبالله مثل او عمل کند، از مشکلی که در دل دارد، بیرون نمیآید.
میان برف بود پای راهمان قدرت
که دست و پنجه مفلوج راست در سیماب
هوش مصنوعی: در راهی که برف بود، قدرت و توان ما به گونهای شد که دست و پای ما به سختی حرکت میکرد و احساس فلجی داشتیم.
فلک کبود شد و آفتاب میلرزد
ز ابر اگرچه نهانند هردو در سنجاب
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ آبی در آمده و خورشید به خاطر ابرها میلرزد، هرچند که هر دو در میان ابرها پنهان شدهاند.
چنان مزاج هوا سردتر شدست اکنون
که از دهن شب و روزش روانه است لعاب
هوش مصنوعی: هوای اکنون به قدری سردتر شده است که به نظر میرسد از نفس شب و روز، رطوبتی جاری شده است.
نمیکند نظر مهر آسمان به زمین
که در میانه هر دو کدورت است و حجاب
هوش مصنوعی: ستارههای آسمان به زمین نگاه نمیکنند، زیرا میان آن دو حایلها و موانع زیادی وجود دارد.
گذار بر کره گل نمیکند خورشید
ز بیم آنکه مبادا فرو رود به خلاب
هوش مصنوعی: خورشید بر روی گل شکوفهها نمیتابد، چون نگران است که مبادا در جایی که نمیخواهد، غرق شود.
چگونه نور به مردم رسد؟ که عین زمین
همه بیاض گرفه است با سواد سحاب
هوش مصنوعی: چطور میتواند نور به مردم برسد؟ وقتی که تمام زمین زیر پوششی از ابرهای تیره و تار قرار دارد.
زمانه خاک سیه خواست تا کند بر سر
زدست ابر، ولی بر زمین نیافت تراب
هوش مصنوعی: دنیا خواست تا بر سر ابر خاک سیاه بریزد، اما بر زمین نتوانست ذرهای خاک پیدا کند.
شدست حیله طاووس روز، فاخته رنگ
کنون که رنگ حواصل گرفت، بال غراب
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف تغییرات و زیباییهای طبیعت و زندگی میپردازد. طاووس به عنوان نماد زیبایی و فخامت در روز، خود را به نمایش میگذارد و فاخته، با رنگ و لعاب جدیدش، توجهها را به خود جلب میکند. این تغییر رنگ به معنای نوآوری و تحولی است که در زندگی و جهان رخ میدهد. در این میان، بال غراب که نماد سادگی و عادیبودن است، نشاندهنده تضاد و تقابل زیباییها و ظرافتهای مختلف زندگانی است.
من آسیاب فلک پر دقیق مییابم
اگرچه فکر دقیقم نماند و رای صواب
هوش مصنوعی: من در دنیای پر تغییر و تأثیرات فراوان هستم، اگرچه ذهن و اندیشهام دقیق و روشن نیستند و قدرت تصمیمگیری درست را ندارم.
ازین ذقیق چه حاصل سپهر را چو ازان
نه قرص مهر برآید، نه گرده مهتاب
هوش مصنوعی: از این دقت و ظرافت چه نتیجهای حاصل میشود، وقتی که در آسمان نه خورشید به خوبی میتابد و نه ماه به روشنی میدرخشد؟
نمیکند اثری آفتاب و ممکن نیست
که با چنین تعبی آفتاب دارد تاب
هوش مصنوعی: خورشید اثرش را نمیگذارد و نمیشود که با چنین توصیفی، خورشید این اندازه درخشان باشد.
عظیم کوته و تلخ است و سرد روز امروز
چو روزگار بداندیش شاه عرش حباب
هوش مصنوعی: امروز روزی بسیار سخت و تلخ است، مانند روزهایی که شاهان بداندیش تجربه کردهاند. این وضعیت همچون حبابی در آسمان است که به سرعت از بین میرود.
جمال روی تو نقشی عجب زدست برآب!
ز آتشت برآب حیات بسته نقاب
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات به گونهای است که بر آب نقش جالبی میزند. از آتش وجود تو، پردهای بر آب زندگی کشیده شده است.
بر آب چشم من ابروی توست بسته پلی
چو نیست در نظرش بس پلی است زان سوی آب
هوش مصنوعی: چشم من مانند آبی است که ابروی تو بر روی آن است. این ابرو مانند پلی است که به نظر نمیرسد، اما به همان اندازه که پل وجود ندارد، آن پل از سوی دیگر آب واقعاً وجود دارد.
خیال چشم تو در خواب میتوان دیدن
خیال چشم تو دارم، ولی ندارم خواب
هوش مصنوعی: در خواب میتوانم چهرهات را ببینم و به آن فکر کنم، اما خود خواب را ندارم.
بحسن و عارض و خط تو بردهاند پناه
بهشت طوبی و «طوبی لهم و حسن مآب»
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت چهره و خط تو باعث شده تا بهشتیان به بهشت طوبی پناه ببرند و از خوشی و رحمت آن بهرهمند شوند.
مرا به دور لبت شد یقین که جوهر لعل
پدید میشود از آفتاب عالم تاب
هوش مصنوعی: من مطمئن هستم که در کنار لبهای تو، وجود لعل زیبا و اصیل نمایان میشود، گویی که این زیبایی از نور خورشید روشن و تابان به وجود آمده است.
بهار شرح جمال تو داده در یک شرح
بهشت ذکر جمیل تو کرده، در هر باب
هوش مصنوعی: بهار زیباییهای تو را در یک توصیف بهشت بیان کرده و در هر بخش، از زیباییهای تو صحبت کرده است.
دل مرا سر زلف تو کرده، خانه سیاه
غم تو از دل تنگم شدست، خانه خراب
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زلف زیبای تو، پر از درد و غم شده و احساس میکنم، به خاطر دل تنگیام، همه چیزم ویران شده است.
بسوخت این دل خام و به کام دل نرسید
بکام اگر برسیدی بریختی خوناب
هوش مصنوعی: این دل بیتجربه سوخت و هرگز به خواستهاش نرسید؛ اگر هم به خواستهاش میرسید، درد و رنجش را بر افشانی میکرد.
لب و دهان تو را ای بسا حقوق نمک
که هست بر جگر ریش و سینههای کباب
هوش مصنوعی: لب و دهان تو باعث شدهاند که من احساسات و دردهای زیادی را تحمل کنم؛ زیرا عشق تو همانند نمکی است که بر زخمهای دل و سینهام پاشیده شده است.
هزار صید به هر موی میکشی در قید
کمند طره به هر سو که میکنی پرتاب
هوش مصنوعی: در هر تار موی تو، هزاران کس را به دام میاندازی، و هر بار که موهایت را به سوی دیگر میچرخانی، جادو و魅های ایجاد میکنی.
محیط کوه رکاب، آفتاب برق عنان
جم سپهر بساط آسمان عرش جناب
هوش مصنوعی: در اطراف کوه، تابش آفتاب به قدری درخشان است که مانند فرمانی بر عرش آسمان میدرخشد و فضایی باشکوه را ایجاد میکند.
معز دینی و دین پادشاه، شیخ اویس
کش آفتاب ملوک از ملایک است، خطاب
هوش مصنوعی: در این متن به شخصیت و مقام بالای شیخ اویس اشاره شده است. او به نوعی تجسمی از نور و روشنایی است که برتری و مقام پادشاهی را تحت تأثیر قرار میدهد. کلمه "آفتاب ملوک" نشاندهنده قدرت و تاثیرگذاری او بر سلطنتها و فرمانروایان است. در کل، این متن به عظمت و ویژگیهای برجستهی شیخ اویس پرداخته و او را به عنوان یک شخصیت تاثیرگذار و ویژه در نظر میگیرد.
نجوم کوکبه شاهی که در جمیع امور
کواکب از در او یافتند فتح الباب
هوش مصنوعی: ستارهشناسی و علم نجوم درب شاهانهای است که در همه امور، سیارات و ستارهها از آن عبور میکنند و به آن راه پیدا میکنند.
زهی زمین زوقار تو کسب کرده درنگ
زهی سپهر عزم تو طرف بسته شتاب
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و شکوه زمین و آسمان اشاره میکند. زمین به خاطر زیبایی و ظاهر خود به آرامش رسیده و آسمان به خاطر عزم و ارادهای که دارد، به طور متعهدانه در حال حرکت و پیشرفت است. به عبارتی، هر کدام از این دو با ویژگیهای خاص خود، ویژگیهای شایستهای را به نمایش میگذارند.
نواهی تو فلک را ببسته راه مسیر
اومر تو زمین را گشاده پای ذهاب
هوش مصنوعی: نواهای تو به قدری تأثیرگذار است که آسمان را از حرکت باز داشته و زندگی تو سبب شده که زمین به کمال و پیشرفت باز شود.
به قلعهای که رسی ور حصار گردون است
به دولتت بگشاید «مفتح الا بواب»
هوش مصنوعی: به جایی میرسی که در آن دیوارهای آسمان وجود دارد و درهای خوشبختی به روی تو باز میشود.
به هرچه سعی کنی، ور برون زامکان است
به همت تو بسازد «مسبب الاسباب»
هوش مصنوعی: هر چیزی که در تلاش برای رسیدن به آن هستی، اگر از دایره امکان فراتر رود، با پشتکار و همت تو، خداوند متعال آن را برایت محقق خواهد کرد.
به پر تیز تو پرد همای فتح و ظفر
چنان که طایر کیش آشیان به پر عقاب
هوش مصنوعی: با بال تند و تیز تو، به پیروزی و موفقیت دست مییابیم، درست مانند پرندهای که آشیانهاش را به کمک بالهای عقاب میسازد.
ز باد عزم تو خندید ملک را گلبن
به آب تیغ تو گردیده چرخ را دولاب
هوش مصنوعی: به خاطر اراده و عزم تو، سرزمین گلزار به شادابی آمده و آسمان به خاطر تیزبینی و قدرت تو همچون چرخ میچرخد.
قضاد قایق فکر تو تا بدید اول
بساخت از زر و از نقره این دو اسطرلاب
هوش مصنوعی: در آغاز، قایق اندیشهات را با زر و نقره ساخت، تا بتوانی بر روی آن سفر آغاز کنی.
شمال رافت توست آنکه کشتی محتاج
برد به ساحل رحمت، ز موج خیز عذاب
هوش مصنوعی: شمال مهربانی توست که کشتیهای نیازمند را به ساحل بخشش میرساند، در حالی که از امواج سخت عذاب، در امان میمانند.
عطای دست تو تا ابر دید با سایل
فکند بر رخ دریا هزار باره لعاب
هوش مصنوعی: دست تو مانند عطا و نعمت، در برابر چشم ابرها پرتاب میشود و بر روی صورت دریا هزاران بار درخشش ایجاد میکند.
چه حاجت است که سایل کند سوال از تو؟
به بر سوال، کفت را مقدم است جواب
هوش مصنوعی: چرا نیاز است که کسی از تو سوال کند؟ بهتر است خودت به آن سوال پاسخ دهی.
عدو بلارکت آبی تنک تصور کرد
چو پای پیش نهاد از سرش گذشت آن آب
هوش مصنوعی: دشمن به خاطر تصویری که از آب کمعمق داشت، وقتی پا در میان آن گذاشت، متوجه شد که آن آب از بالای سرش عبور کرده است.
به روزگار تو ابر از محیط آبی خواست
کفت تو گفت به افظی چو لولوی خوشاب
هوش مصنوعی: در روزگاری، ابر از آسمان آبی درخواست کرد، و تو در پاسخ به او اشاره کردی که مانند لولوی خوش آب و رنگ است.
تو ابر تشنه لب تیره روز را بنگر
که آب میطلبد با وجود ما، ز سراب
هوش مصنوعی: به آسمان ابری که تشنه است نگاه کن؛ روزهای تاریک در جستجوی آب هستند، حتی با وجود ما که از سراب تنها امید میفرستیم.
اگر ز سهم تو غیبت کند، عدو چه عجب!
که از نهیب تو ضغیم گذاشت مسکن خواب
هوش مصنوعی: اگر دشمن از تو دوری کند، جالب نیست! چرا که ترس از قدرت و نفوذ تو او را به عقب رانده و به جایی جز خواب نمیگذارد.
سپهر مرتبه شاها چو رفت یرلغ شاه
که بنده باز نماند ز پای بوس رکاب
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان، مقام و رتبهی پادشاهان را میسازد، طلوع یک شاه بزرگ سبب میشود که هیچ بندهای از احترام و ارادت به او باز نماند و به پاهای او سجده کند.
اگرچه برگ و نوایی نداشتم لیکن
شدم به حکم اشارت مصاحب اصحاب
هوش مصنوعی: هرچند که من چیز زیادی برای گفتن نداشتم و از نظر ظاهری بیبرگ و بیصدا بودم، اما به لطف اشاره و راهنمایی دیگران، به جمع دوستان و همراهانشان پیوستم.
چو عزم بود که باشم مقیم در طرفی
مقام بنده به بغداد دید شاه صواب
هوش مصنوعی: وقتی تصمیم گرفتم در جایی زندگی کنم، به بغداد رفتم و دیدم که مقام بنده را در آنجا درست و شایسته قرار دادهاند.
مقیم را همهجای از سه چیز نیست گریز
نخست خرج و دوم خانه و سوم اسباب
هوش مصنوعی: انسانی که در جایی ساکن است، نمیتواند از سه چیز فرار کند: اول هزینهها، دوم محل زندگی و سوم وسایل و امکاناتش.
حقق است شما را که بنده را چه قدر
ازین سه چیز نصیب است وزین سه نوع نصاب
هوش مصنوعی: شما درست میدانید که من چه مقدار از این سه چیز بهرهمند هستم و از این سه نوع سهم چه نصیبی دارم.
امید هست که نوعی کند عنایت شاه
که باشم ایمن و آسوده در همه ابواب
هوش مصنوعی: امید دارم که شاه به من توجهی کند تا در همه جوانب زندگیام احساس امنیت و آرامش داشته باشم.
بدولتت شود آزاد گردنم از قرض
به همتت شود آسوده خاطرم زعقاب
هوش مصنوعی: به لطف و مهربانی تو، گردن من از بدهی آزاد میشود و به همت و تلاش تو، خاطر من از نگرانیها آسوده خواهد شد.
همیشه تا بیاض نهار میآرند
مسودات لیال از برای ضبط حساب
هوش مصنوعی: همیشه تا صبح روز بعد، نوشتهها و مدارک شب را برای ثبت حسابها میآورند.
حساب عمر و بقای تو باد چندانی
که در محاسبه عاجز شوند، کلک و کتاب
هوش مصنوعی: عمر و زندگی تو به قدری است که اگر بخواهند آن را حساب کنند، به مشکل میخورند و قلم و کاغذ از محاسبات آنها ناتوان میماند.
حاشیه ها
1398/10/24 14:12
ازین دقیق چه حاصل سپهر را چو از ان---
اوامر تو زمین را گشاده پای ذهاب-----
قضا دقایق فکر تو تا بدید اول-----
عدو ؟؟؟؟؟؟ آبی تنک تصور کرد----لغت بلارکت در این مصرع بی معنی است----
کف تو گفت به ؟؟؟؟چو لولوی خوشاب---لغت افظی بی معنی است---
که از نهیب تو ضیغم گذاشت مسکن خواب----
حقوق است شمارا که بنده را چه قدر---
---درست است