شمارهٔ ۱۱ - در شكایت از روزگار
سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب
شبی عنبرین خال مشکین ذوایب
فلک را به گوهر مرصع، حواشی
هوا را به عنبر مستر، جوانب
درفش بنفش سپاه حبش را
روان در رکاب از کواکب مواکب
برآراسته گردن و گوش و گردون
شب از گوهر شب چراغ کواکب
مطالع زنور طوالع، منور
مشارق ز ضو مصابیح، ثاقب
شده جبهه صاعد، سعودش مقدم
شده ثور طالع، ثریاش غارب
بنات از بر مرکز قطب گردان
چو بر خاطر روشن، افکار صایب
درین حال من با فلک در شکایت
ز رنج حوادث، ز جور نوایب
ز فقد مراد و جفای زمانه
ز بعد دیار و فراق صواحب
ز تزویرهای جهان مزور
ز بازیچههای سپهر ملاعب
فلک را همی گفتم: از دور جورت
چرا اختر طالعم گشت غارب؟
چرا گشت با من زمانه مخالف؟
چرا گشت با من ستاره مغاضب؟
کنون پنج ماه است تا من اسیرم
به بغداد در، در بلا و مصایب
پریشان جمعی و جمعی پریشان
گرفتار قومی و قومی عجایب
نه جای قرارم، زجور اعادی
نه روی دیارم، ز طعن اقارب
مرا هر نفس، غصه بر غصه زاید
مرا هر زمان، گریه بر گریه غالب
فلک چون شنید این عتاب و شکایت
مرا گفت: بس کن که طالع المعایب!
اگرچه تو را هست جای شکایت
ولی هست شکرانهات نیز واجب
که داری چو درگاه صاحب پناهی
مقر مقاصد، محل مآرب
کنون عزم تقبیل درگاه او کن
به اقبال او شو «سعید العواقب»
مشو یک زمان غافل از آستانش
که هرکس غایب شد او هست خایب
فلک با من اندر حکایت که ناگه
برآمد زکه رایت صبح کاذب
قمر چهرگان شبستان گردون
کشیدند رخ در نقاب مغارب
به گوشم رسید از محل قوافل
صهیل مراکب، غطیط نجایب
دلم را نشاط سفر خواست، ناگه
شدم چست بر مرکب عزم راکب
رهی پیشم آمد که از هیبت آن
بینداختی پنجه شیر محارب
سموم غمومش، وزان در صحاری
حمیم جمیمش، روان در مشارب
زلالش ملوث به سم افاعی
حجارش به حدت چو نیش عقارب
مزلزل زمین از ریاح عواصب
مستر هوا از غبار غیاهب
هوایش ز فرط حرارت به حدی
که چون موم میشد دل سنگ ذایب
چنان بد که شمشیر چون قطره پرآب
فرو میچکید از کف مرد ضارب
همی راندم اندر بیابان و وادی
گهی با ارنب، گهی با ثعالب
گهی برفرازی که نعل مه نو
همی سود در دست و پای مراکب
گهی در نشیبی که اموال قارون
همی برگذشت از رکاب رکایب
همه ره در اندیشه تا کی برآید؟
ز درگاه صاحب ندای مراحب
جهان معانی، سپهر وزارت
محیط مکارم، سحاب مواهب
بریده به آن سر که از حکم خطش
بگردد به یک موی چون خط کاتب
وزیرا به حق خدایی که صنعش
نهد جوهر روح در درج قالب
به تقدیر و تدبیر سلطان حاکم
به الای و نعمای رزاق واهب
به تعظیم احمد، که، با آن جلالت
نگه داشتن در حصار عناکب
به یاری یاران احمد که بودند
ز راه هدایت نجوم ثواقب
که تا شد سرم ز آستان تو خالی
نشد آستین من از اشک غایب
ثنایت به کارم درآورد ورنه
به یکبارگی بودم از شعر تایب
اگر مدح جاه تو گویم نگویم
بامید مرسوم و حرص مواجب
ولی چشم دارم که از دولت تو
مراتب فزاید مرا بر مراتب
الا تا گشایند خوبان مهرو
خدنگ بلا از کمان حواجب
سرای تو را باد، ناهید مطرب
جناب تو را باد، خورشید حاجب
شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان اویس: ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیمابشمارهٔ ۱۲ - در مدحدلشاد خاتون: سر سودای سر زلف تو تا در سرماست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب
شبی عنبرین خال مشکین ذوایب
هوش مصنوعی: خداوند لیلا را رحمت کند، که مانند صد دختر زیبا و خوشبوست، با بویی شبیه به عطر عنبر و با دو خال مشکی بر چهرهاش.
فلک را به گوهر مرصع، حواشی
هوا را به عنبر مستر، جوانب
هوش مصنوعی: آسمان را با جواهرهای درخشان تزیین کرده و اطراف هوا را با عطر خوشبوی عنبر پر کردهاند.
درفش بنفش سپاه حبش را
روان در رکاب از کواکب مواکب
هوش مصنوعی: پرچم بنفش سپاه حبشیها در حال حرکت است و مانند ستارهها در آسمان در کنار هم قرار گرفتهاند.
برآراسته گردن و گوش و گردون
شب از گوهر شب چراغ کواکب
هوش مصنوعی: شب با زیبایی و درخشش خود، مانند گردن و گوش و آسمان آراسته شده است. نور ستارهها همچون جواهراتی درخشان بر روی این آسمان تاریک میدرخشد.
مطالع زنور طوالع، منور
مشارق ز ضو مصابیح، ثاقب
هوش مصنوعی: درخشش پیشانی ستارهها و نور خورشید که از لابهلای چراغها میتابد.
شده جبهه صاعد، سعودش مقدم
شده ثور طالع، ثریاش غارب
هوش مصنوعی: آسمان به شکل مثبت و خوب در آمده و ستارههایی که نشاندهندهی خوشبختی هستند، در حال درخشش و ظهور میباشند.
بنات از بر مرکز قطب گردان
چو بر خاطر روشن، افکار صایب
هوش مصنوعی: دختران به گونهای هستند که مانند محور گردان، در ذهن روشن و فکر درست، نقش مهمی دارند.
درین حال من با فلک در شکایت
ز رنج حوادث، ز جور نوایب
هوش مصنوعی: در این وضعیت، من از درد و مشکلات ناشی از حوادث و ظلم نایبان به آسمان شکایت میکنم.
ز فقد مراد و جفای زمانه
ز بعد دیار و فراق صواحب
هوش مصنوعی: از دست دادن خواستهها و بیمهری روزگار، به خاطر دوری از وطن و جدایی از دوستان.
ز تزویرهای جهان مزور
ز بازیچههای سپهر ملاعب
هوش مصنوعی: از فریبکاریهای موجود در این دنیا و از بازیهایی که آسمان برای ما ترتیب میدهد، باید محتاط باشیم.
فلک را همی گفتم: از دور جورت
چرا اختر طالعم گشت غارب؟
هوش مصنوعی: به آسمان میگفتم: چرا دوری تو باعث شد ستاره سرنوشت من سرد و کاسته شود؟
چرا گشت با من زمانه مخالف؟
چرا گشت با من ستاره مغاضب؟
هوش مصنوعی: چرا زندگی با من به دشمنی پرداخته است؟ چرا ستارهها بر ضد من شدهاند؟
کنون پنج ماه است تا من اسیرم
به بغداد در، در بلا و مصایب
هوش مصنوعی: الان پنج ماه است که من در بغداد به دام افتادهام و درگیر مشکلات و سختیها هستم.
پریشان جمعی و جمعی پریشان
گرفتار قومی و قومی عجایب
هوش مصنوعی: جمع زیادی در حال پریشانی هستند و گروهی دیگر نیز در حال دچار شدن به آشفتگی. همه گرفتار شگفتیها و عجایب قوم خود هستند.
نه جای قرارم، زجور اعادی
نه روی دیارم، ز طعن اقارب
هوش مصنوعی: من در جایی آرامش ندارم، به خاطر آزار مردم، و در دیاری نیستم که از حرفهای اطرافیان مضطرب نشوم.
مرا هر نفس، غصه بر غصه زاید
مرا هر زمان، گریه بر گریه غالب
هوش مصنوعی: هر لحظه بر غصههای من افزوده میشود و همیشه بر این اندوهها، اشکهای تازهتری اضافه میگردد.
فلک چون شنید این عتاب و شکایت
مرا گفت: بس کن که طالع المعایب!
هوش مصنوعی: به آسمان که این شکایت و انتقاد من را شنید، گفت: کافی است، زیرا سرنوشت همیشه عیبها را به همراه دارد!
اگرچه تو را هست جای شکایت
ولی هست شکرانهات نیز واجب
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است از تو دلخور و ناراضی باشم، اما در عین حال شکرگزاری و قدردانی از تو نیز لازم است.
که داری چو درگاه صاحب پناهی
مقر مقاصد، محل مآرب
هوش مصنوعی: تو به مانند درگاهی هستی که پناهگاهی امن و مطمئن برای برآورده کردن خواستهها و نیازها به حساب میآید.
کنون عزم تقبیل درگاه او کن
به اقبال او شو «سعید العواقب»
هوش مصنوعی: اکنون تصمیم بگیر که با محبت و احترام به درگاه او بیایی و به لطف و رحمت او امیدوار باشی تا به نتایج خوب دست پیدا کنی.
مشو یک زمان غافل از آستانش
که هرکس غایب شد او هست خایب
هوش مصنوعی: از آستان او غافل نشو، زیرا هرکس که از او دور میشود، در حقیقت از همه چیز و هدایت بیبهره میماند.
فلک با من اندر حکایت که ناگه
برآمد زکه رایت صبح کاذب
هوش مصنوعی: آسمان درباره من داستانی دارد که ناگهان نشانههای صبح دروغین پدیدار شد.
قمر چهرگان شبستان گردون
کشیدند رخ در نقاب مغارب
هوش مصنوعی: ماه به زیبایی در شبهای آسمان چهرهاش را در پردهای از غروب پنهان کرد.
به گوشم رسید از محل قوافل
صهیل مراکب، غطیط نجایب
هوش مصنوعی: صدای قافلههای سوار بر اسبان سریع به گوشم رسید و همچنین صدای هماهنگ و زیبای نجایب که در حال حرکت بودند.
دلم را نشاط سفر خواست، ناگه
شدم چست بر مرکب عزم راکب
هوش مصنوعی: دل من به سفر و ماجراجویی میخواست، ناگهان با انرژی و شوق بر مرکب نشستم و آماده سفر شدم.
رهی پیشم آمد که از هیبت آن
بینداختی پنجه شیر محارب
هوش مصنوعی: یک راهی پیش من آمد که اگر به آن توجه میکردی، نمیتوانستی خود را از خطرات آن نجات دهی، مثل پنجه شیر که قوی و ترسناک است.
سموم غمومش، وزان در صحاری
حمیم جمیمش، روان در مشارب
هوش مصنوعی: غمهای او مانند گرما و دردِ سوزانی است که در بیابانها پخش میشود و در چشمههای آبی جریان دارد.
زلالش ملوث به سم افاعی
حجارش به حدت چو نیش عقارب
هوش مصنوعی: آب زلال و پاکش تحت تأثیر دسیسهها و توطئههای دشمنان قرار گرفته و در اثر شدت آن، وضعیتش به نیش زهرآگین عقربها شباهت دارد.
مزلزل زمین از ریاح عواصب
مستر هوا از غبار غیاهب
هوش مصنوعی: زمین به خاطر وزش شدید بادها به لرزه درآمده و آسمان به دلیل غبار و گرد و غبار ناشی از طوفان، تاریک و غبارآلود شده است.
هوایش ز فرط حرارت به حدی
که چون موم میشد دل سنگ ذایب
هوش مصنوعی: هوا به قدری گرم است که حتی دل سنگی را هم ذوب میکند، انگار مثل موم نرم میشود.
چنان بد که شمشیر چون قطره پرآب
فرو میچکید از کف مرد ضارب
هوش مصنوعی: بهقدری او بد عمل میکرد که شمشیرش مانند قطرههای آب از دستش میچکید.
همی راندم اندر بیابان و وادی
گهی با ارنب، گهی با ثعالب
هوش مصنوعی: در بیابان و دشت به راه خود ادامه میدادم و گاهی هم با خرگوشها و گاهی با روباهها برخورد میکردم.
گهی برفرازی که نعل مه نو
همی سود در دست و پای مراکب
هوش مصنوعی: گاه بر فراز بلندیها قرار میگیری که در این لحظات، نعل ماه نو به خوبی در دستان و پاهای مرکب من کارایی دارد.
گهی در نشیبی که اموال قارون
همی برگذشت از رکاب رکایب
هوش مصنوعی: گاهی در شرایطی قرار میگیریم که حتی ثروتهای عظیم و بزرگ مانند ثروت قارون هم نمیتواند به ما کمک کند و ما از نقطهای پایینتر عبور میکنیم.
همه ره در اندیشه تا کی برآید؟
ز درگاه صاحب ندای مراحب
هوش مصنوعی: همه در فکر این هستند که تا چه زمانی باید منتظر بمانند؟ خوشامدگویی از سوی صاحب دروازه به گوش میرسد.
جهان معانی، سپهر وزارت
محیط مکارم، سحاب مواهب
هوش مصنوعی: دنیا پر از معانی عمیق است، جایی که حکومت و مدیریت در آن به نیکی و خوبیها میپردازد و نعمتها همچون ابرها بر ما باریدن میگیرند.
بریده به آن سر که از حکم خطش
بگردد به یک موی چون خط کاتب
هوش مصنوعی: بنده کسی هستم که در نتیجه سرنوشت، از طریق یک مو، از دستورات و قواعدی که برایم تعیین شده، جدا میشوم؛ مانند نوشتهی یک نویسنده که میتواند به سادگی تغییر کند.
وزیرا به حق خدایی که صنعش
نهد جوهر روح در درج قالب
هوش مصنوعی: وزیری با حق خدا، انسانی را خلق میکند که روحش را در قالبی از جنس وجود قرار میدهد.
به تقدیر و تدبیر سلطان حاکم
به الای و نعمای رزاق واهب
هوش مصنوعی: به خواست و تدبیر فرمانروای بزرگ و بخشنده، نعمتها و روزیهای فراوانی به مردم عطا میشود.
به تعظیم احمد، که، با آن جلالت
نگه داشتن در حصار عناکب
هوش مصنوعی: برای احترام به احمد، که با عظمت خود، در دایرهای از دشواریها و مشکلات ایستادگی میکند.
به یاری یاران احمد که بودند
ز راه هدایت نجوم ثواقب
هوش مصنوعی: این بیت به کمک دوستان احمد اشاره دارد که در مسیر هدایت، همچون ستارههای درخشان، نورافشانی کرده و راهنمایی کردهاند.
که تا شد سرم ز آستان تو خالی
نشد آستین من از اشک غایب
هوش مصنوعی: هنگامی که سرم از درگاه تو دور شد، آستین من همچنان پر از اشک بود و لحظهای از آن خالی نشد.
ثنایت به کارم درآورد ورنه
به یکبارگی بودم از شعر تایب
هوش مصنوعی: محبت تو باعث شد که مشغول کار شوم، وگرنه اگر روی یک پایم میایستادم، از شعر و سرود جدا میشدم.
اگر مدح جاه تو گویم نگویم
بامید مرسوم و حرص مواجب
هوش مصنوعی: اگر من تو را ستایش کنم، این کار را نه به خاطر انتظار پاداش و انجام رسوم میزنم، بلکه از روی علاقه و احترام است.
ولی چشم دارم که از دولت تو
مراتب فزاید مرا بر مراتب
هوش مصنوعی: اما چشمی دارم که امیدوارم با نعمتهای تو، درجات و مرتبههایم افزایش یابد.
الا تا گشایند خوبان مهرو
خدنگ بلا از کمان حواجب
هوش مصنوعی: به زودی زیبا رویان با چشمهای جذاب خود تیرهای بلا را به سوی ما پرتاب خواهند کرد.
سرای تو را باد، ناهید مطرب
جناب تو را باد، خورشید حاجب
هوش مصنوعی: خانه و محل تو تحت تأثیر باد قرار دارد، ناهید به عنوان مطرب و نوازنده برای تو در نظر گرفته شده است، و خورشید به عنوان نگهبان یا محرمی برای تو میباشد.
حاشیه ها
1391/07/27 18:09
شعر بسیار زیبایی است .
ولکن مملو از قوافی جمع است .