گنجور

شمارهٔ ۸۷ - در مدح سلطان اویس

ای کمان ابرویت را جان من قربان شده
شام زلفت را نسیم صبح سر گردان شده
نقطه ی خالت سواد عین خورشید آمده
آتش لعلن ذهاب چشمه ی حیوان شده
با همه خوردی دهان توست در روز سفید
آشکارا کرده دلها غارت وپنهان شده
تا سر زلفت چو چوگان است در میدان حسن
ای بسا سر ها که چون گو در سر چوگان شده
هر سحر در حلقه ی سودای شام طره ات
بار چین بگشاده صبح ومشک چین ارزان شده
گر ندانستی دلا کاتش گل وریحان شود
آتش روی خلیلم بین گل وریحان شده
عاشقان افتان وخیزان چون نسیم صبح دم
جمله تن جان بر میان بر در گه جانان شده
در مغیلان گاه عشقت خستگان درد را
زخم هر خار مغیلان مرهم ودر مان شده
خاک خون آلود این ره را اگر پرسند چیست ؟
چیست گوگردیست احمر کیمیای جان شده
بر سر کویش که خاکش تر شده است از اشک ما
فیض رحمت بین ز زرین ناودان ریزان شده
ما زکویش روی کی تا بیم جایی کز هواش
ذره با رخسارش از خورشید روگردان شده
سالکان راه عشق از تاب خورشید رخش
در پناه بارگاه سایه یزدان شده
تا درست مغربی مهر در میزان شده
هست باد مهرگان زر گر بستان شده
دستها کوبنده بر هم سرو وهر ساعت چنار
در هوای مهرگان رقاص ودست افشان شده
شاخ گلبن را نگر در اشتیاق روی گل
ریخته رنگ از هوا از مهرجان لرزان شده
ملک چوبین کرده غارت لشکر باد خزان
گنج باد آورد خسرو در رزان لرزان شده
باز خواهد کرد اطفال نباتی را زشیر
دایه یابر خریف اینک سیه پستان شده
کرد ترکیب زر ویاقوت رمانی انار
زان مفرح لاجرم کام لبش خندان شده
از زر وگوهر میان باغ جنت جویبار
چون کنار سایلان درگه سلطان شده
ساقیا ! در کارگاه رنگ رز نظاره کن
چون خم عیسی ببین ، بر گونه گون الوان شده
در خمستان رو خم سر بسته ی خمار بین
شاهد گل روی مصرعیش را زندان شده
چون لب لعل تو رنگ صبغه اله یافته
بس لبالب عین جان ومعدن مر جان شده
مریم رز را بخواه آن بکر آبستن به روح
زبده ی عصر آمده پرورده ی دهقان شده
ظاهرا هم شیره ی انگور بوده در ازل
آب حیوان چون کفیل عمر جاویدان شده
عید فرخ عود کرد آن عود شکر ریز کو
از بساط جام گلگون عندلیب الحان شده
چنگ ونای اینک زدست مطربان راهزن
پیش سلطان جهان با ناله وافغان شده
شاه جم تمکین مغرالدین .الدنیا که هست
وصف اخلاقش برون از خیر امکان شده
آفتاب سلطنت سلطان اویس آن که از ازل
جوهر ذاتش فلک را حاصل دوران شده
دامن چترش که خورشید فلک در ظل اوست
سایبان رحمت این سبز شادروان شده
گرچه عقل پیر عالم را آب وجد می شود
در دبیرستان رایش طفل ابجد خوان شده
صدره از رشک دلش جان در لب بحر آمده
هر دم از دست کفش خود در درون کان شده
از خروش کوس او گوش زحل بشکافته
وز غبار لشکرش چشم فلک حیران شده
تا به حدی آب تیغ خنجرش تیز آمده
کایسای آسمان از آبشان گردان شده
ای به بزم ورزمت از باران جود وآب تیغ
خاندان بخل وبنیاد ستم ویران شده
هر که سر پیچیده از فرمان تو در گردنش
چون رسن حبل الورید اندر تنش پیچان شده
قطره ای و ذره ای کافتاده وبر خواسته در
در هوای جامت این خورشید وآن عمان شده
از سر مهر آسمان بوس آمده
وز بن گوش اخترانت تابع فرمان شده
بارها نعل سم اسب تو آن مفتاح فتح
گوشوار گوش مه تاج سر کیوان شده
مرکبت چون در مقام دست برد آورده پای
مردی رستم سراسر حیله و دستان شده
تا شده طیار شاهین در هوای همتت
پیش مردم در ترازو سنگ وزر یکسان شده
هر کجا خندیده شیر رایتت د ر روی خصم
در سرش شمشیر با آهن دلی گریان شده
طبع موزون تو چون فر مود میل جام می
زمرهٔ فضل وهنر را زهره در میزان شده
مشتری را گر شرف نگرفته فال از طالعت
آفتاب طالعش در خانهٔ کیوان شده
بر ره آن جانب که شستت کرد پیکان را روان
قاصد میر اجل بی در و بی پیکان شده
بر یمینت هر که راسخ بود چون تیرو کمان
آمده بر سر اگر در رزم خود عریان شده
گنج معنی شد روان در روزگار دولتت
لیکن این معنی برای خاطر سلمان شده
تا جهان هر سال بیند زایران کعبه را
بر بساط رحمت خوان کرم مهمان شده
سفره ی احسان ولطفت در جهان گسترده باد
پادشاهانت گدای سفره ی احسان شده
روز عیدت فرخ و بدخواه اشتر زهره‌ات
باد در پای سمندت چون شتر قربان شده

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کمان ابرویت را جان من قربان شده
شام زلفت را نسیم صبح سر گردان شده
هوش مصنوعی: ای کمان ابروی تو، جان من فدای تو شده است و شب، زلف‌های تو را به نسیم صبح سپرده که آن را به این سو و آن سو می‌برد.
نقطه ی خالت سواد عین خورشید آمده
آتش لعلن ذهاب چشمه ی حیوان شده
هوش مصنوعی: نقطه‌ی خال تو به اندازه‌ی سیاهی وسط چشمان تو روشن و درخشان است، گویا آتش به دلیل وجود تو در عالم جاری شده و چشمه‌ی حیات را به جریان انداخته است.
با همه خوردی دهان توست در روز سفید
آشکارا کرده دلها غارت وپنهان شده
هوش مصنوعی: در روز روشن، وقتی که همه چیز مشخص است، تو همانند دهانی هستی که با همه چیز در ارتباط است. دل‌ها را به سادگی می‌توانی تسخیر کنی، اما در پس این کار، رازهایی وجود دارد که پنهان مانده‌اند.
تا سر زلفت چو چوگان است در میدان حسن
ای بسا سر ها که چون گو در سر چوگان شده
هوش مصنوعی: تا زمانی که موهای زیبایت مانند چوگان در میدانی از جذبه و زیبایی بلندی دارد، بسیاری از سرها هستند که مانند توپ در این میدان بازی به سمت زلف تو می‌روند.
هر سحر در حلقه ی سودای شام طره ات
بار چین بگشاده صبح ومشک چین ارزان شده
هوش مصنوعی: هر صبح در گردنکشی افکار عاشقانه‌ام، موهای زیبایت چون پرده‌ای درحال ریزش است و بوی خوش مشک، به راحتی در دسترس قرار گرفته است.
گر ندانستی دلا کاتش گل وریحان شود
آتش روی خلیلم بین گل وریحان شده
هوش مصنوعی: اگر ندانستی، ای دل، بدان که آتش عشق و زیبایی، همچون گل و ریحان، می‌تواند دل را بسوزاند. نگاه کن که آتش عشق خلیل (ابراهیم) چطور گل و ریحان را به هم پیوند داده است.
عاشقان افتان وخیزان چون نسیم صبح دم
جمله تن جان بر میان بر در گه جانان شده
هوش مصنوعی: عاشقان مانند نسیم صبحگاه، در حال رفت و برگشت و نوسان هستند، و دلی که زنده است، در آغوش پروردگار و معشوق قرار گرفته است.
در مغیلان گاه عشقت خستگان درد را
زخم هر خار مغیلان مرهم ودر مان شده
هوش مصنوعی: در مغیلان، جایی که عشق تو وجود دارد، خسته‌ها و دردمندان در کنار زخم‌های هر خار مغیلان درمان شده و آرامش پیدا کرده‌اند.
خاک خون آلود این ره را اگر پرسند چیست ؟
چیست گوگردیست احمر کیمیای جان شده
هوش مصنوعی: اگر از تو بپرسند این خاک خون آلود در این راه چیست، بگو که این خاک، نشانه‌ای از عواطف و احساسات عمیق است که روح را با خود به تحولی ارزشمند رسانده است.
بر سر کویش که خاکش تر شده است از اشک ما
فیض رحمت بین ز زرین ناودان ریزان شده
هوش مصنوعی: در کنار کوچه‌اش، خاکی که به خاطر اشک‌های ما به خیس شده، نعمت رحمتش از ناودانی طلایی بر زمین می‌ریزد.
ما زکویش روی کی تا بیم جایی کز هواش
ذره با رخسارش از خورشید روگردان شده
هوش مصنوعی: ما از کوی او چگونه روی برگردانیم، در حالی که از عشقش حتی ذره‌ای با چهره‌اش، خورشید هم از ما روی برمی‌گرداند.
سالکان راه عشق از تاب خورشید رخش
در پناه بارگاه سایه یزدان شده
هوش مصنوعی: عاشقان راه عشق از درخشش چهره محبوب خود، به سایه‌ای پناه برده‌اند که زیر بارگاه خداوند قرار دارد.
تا درست مغربی مهر در میزان شده
هست باد مهرگان زر گر بستان شده
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید در موقعیت درست خود قرار دارد، باد مهر که در فصل پاییز وزیدن می‌گیرد، به مانند طلا، شاخ و برگ درختان را به طراوت و زیبایی می‌آراید.
دستها کوبنده بر هم سرو وهر ساعت چنار
در هوای مهرگان رقاص ودست افشان شده
هوش مصنوعی: دست‌ها با هم ضربه می‌زنند و سروها هر لحظه در هوای مهرگان به رقص در می‌آیند و دستانشان در هوا به حرکت درمی‌آید.
شاخ گلبن را نگر در اشتیاق روی گل
ریخته رنگ از هوا از مهرجان لرزان شده
هوش مصنوعی: به گل‌های باغ نگاه کن که چگونه به شوق روی گل، رنگ از آسمان بر زمین ریخته و در اثر گرمای مهر، به نرمی و تلاطم درآمده‌اند.
ملک چوبین کرده غارت لشکر باد خزان
گنج باد آورد خسرو در رزان لرزان شده
هوش مصنوعی: طبیعت به نابود کردن دنیای دلپذیر و زیبای ما پرداخته است، وقتی که بادهای پاییزی، نیروهای غیرقابل کنترل را به همراه دارند. در این شرایط، ثروت و زیبایی که به دست آمده بود، در حال از بین رفتن و زوال است.
باز خواهد کرد اطفال نباتی را زشیر
دایه یابر خریف اینک سیه پستان شده
هوش مصنوعی: فرزندان گیاهی دوباره رشد خواهند کرد، همان‌طور که از شیر مادر یا در فصل پاییز به دنیا خواهند آمد؛ اکنون سینه‌ها تاریک و بی‌رنگ شده‌اند.
کرد ترکیب زر ویاقوت رمانی انار
زان مفرح لاجرم کام لبش خندان شده
هوش مصنوعی: ترکیب زر و یاقوت مانند زیبایی یک انار است و این زیبایی باعث خوشحالی و خنده در لب او شده است.
از زر وگوهر میان باغ جنت جویبار
چون کنار سایلان درگه سلطان شده
هوش مصنوعی: در میان باغ بهشتی، جویباری به مانند دیوان سلطنتی در کنار دیگر جویبارها جریان دارد و زیبایی و ارزش آن از طلا و جواهر کمتر نیست.
ساقیا ! در کارگاه رنگ رز نظاره کن
چون خم عیسی ببین ، بر گونه گون الوان شده
هوش مصنوعی: ای ساقی! در کارگاه رنگ گل سرخ دقت کن، کسری که خم عیسی را دیده، بر چهره‌اش رنگ‌های مختلفی نشسته است.
در خمستان رو خم سر بسته ی خمار بین
شاهد گل روی مصرعیش را زندان شده
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبایی از یک باغ و یک گل اشاره شده است. شخصی در حال تماشای یک گل است که چهره‌ای زیبا دارد و گویی در حالت یأس و غم قرار دارد. استعاره از مهر و عشق در دل این گل به‌وضوح قابل‌مشاهده است و حس نازکی از دلتنگی و گمگشتگی را منتقل می‌کند. محیط باغ و زیبایی آن، با حزن و اندوه گل ترکیب شده است و آن را به نوعی شخصیت می‌دهد.
چون لب لعل تو رنگ صبغه اله یافته
بس لبالب عین جان ومعدن مر جان شده
هوش مصنوعی: چون لب‌های سرخ تو رنگ خداییش را به خود گرفته، همین لب‌ها به من زندگی و جان عطا کرده و منبع وجودم شده‌اند.
مریم رز را بخواه آن بکر آبستن به روح
زبده ی عصر آمده پرورده ی دهقان شده
هوش مصنوعی: از مریم درخواست کن، آن دختر جوانی که با روحی ویژه پر شده و در حال رشد است، و به دست کشاورز بزرگ شده است.
ظاهرا هم شیره ی انگور بوده در ازل
آب حیوان چون کفیل عمر جاویدان شده
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در آغاز، شیره‌ی انگور به نوعی جاودانگی و زندگی بخشی تبدیل شده، مانند آب حیات که عمر ابدی را به وجود می‌آورد.
عید فرخ عود کرد آن عود شکر ریز کو
از بساط جام گلگون عندلیب الحان شده
هوش مصنوعی: بزرگداشت عید با شوق و سرور آغاز شده است، گویی عود خوش‌بو و شیرین از گل‌های سرخ و آواز بلبل برای جشن به صحنه آمده است.
چنگ ونای اینک زدست مطربان راهزن
پیش سلطان جهان با ناله وافغان شده
هوش مصنوعی: خبرنگاران و موسیقی‌دانان دربار با صدای نای و چنگ، در حال نواختن و وادار کردن مردم به گوش دادن هستند و این حال و هوا به صورت خروش و ناله‌ای به گوش می‌رسد. آنها در تلاشند تا توجه پادشاه را جلب کنند، و در این میان، به نظر می‌رسد که احتمالاً نیت‌های نامشخصی دارند.
شاه جم تمکین مغرالدین .الدنیا که هست
وصف اخلاقش برون از خیر امکان شده
هوش مصنوعی: شاه جم با پیشرفت و مقام خود، ویژگی‌های اخلاقی‌اش فراتر از ظرفیت‌های انسانی است و دنیا را تحت تاثیر این صفات قرار داده است.
آفتاب سلطنت سلطان اویس آن که از ازل
جوهر ذاتش فلک را حاصل دوران شده
هوش مصنوعی: خورشید پادشاهی سلطان اویس، که از نخستین روزگار، ذات او سبب شده تا آسمان دورانی را به دست آورد.
دامن چترش که خورشید فلک در ظل اوست
سایبان رحمت این سبز شادروان شده
هوش مصنوعی: چتر او که خورشید آسمان در زیرِ سایه‌اش است، به عنوان پناهی برای رحمت و خوبی، این جاده‌ی سبز و سرسبز تبدیل شده است.
گرچه عقل پیر عالم را آب وجد می شود
در دبیرستان رایش طفل ابجد خوان شده
هوش مصنوعی: با اینکه عقل و دانش در سنین بالا به کمال می‌رسند و می‌توانند منبع خوشحالی باشند، اما فردی که در دوران کودکی به آموزش‌های ابتدایی می‌پردازد، همچنان ارزش و اهمیت ویژه‌ای دارد.
صدره از رشک دلش جان در لب بحر آمده
هر دم از دست کفش خود در درون کان شده
هوش مصنوعی: بر فراز دلش از حسادت، جانش در لبه‌ی دریا قرار دارد و هر لحظه به خاطر دست‌هایش در باطن طلا و جواهرات، به وجود آمده است.
از خروش کوس او گوش زحل بشکافته
وز غبار لشکرش چشم فلک حیران شده
هوش مصنوعی: صدای رزمجوی او به قدری بلند و خروشان است که گوش زحل را می‌شکافد و غبار سپاهش باعث شگفتی چشم‌های آسمان شده است.
تا به حدی آب تیغ خنجرش تیز آمده
کایسای آسمان از آبشان گردان شده
هوش مصنوعی: به حدی چاقوی خنجرش تیز شده که حتی آسمان نیز از خون آن به ترس افتاده است.
ای به بزم ورزمت از باران جود وآب تیغ
خاندان بخل وبنیاد ستم ویران شده
هوش مصنوعی: ای کسی که در ضیافت بخشش و generosity خویش، از باران کرم و سخاوت سیراب می‌شوی، با تیزی و قدرت خویش، بنیان‌های بخل و ظلم را ویران کرده‌ای.
هر که سر پیچیده از فرمان تو در گردنش
چون رسن حبل الورید اندر تنش پیچان شده
هوش مصنوعی: هرکس که از دستورات تو سرپیچی کند، مانند رشته‌ای در گردن او، در درونش گرفتار خواهد شد.
قطره ای و ذره ای کافتاده وبر خواسته در
در هوای جامت این خورشید وآن عمان شده
هوش مصنوعی: یک قطره و یک ذره از عالم وجود در فضای وجود تو به مانند خورشید و آسمان شده‌اند.
از سر مهر آسمان بوس آمده
وز بن گوش اخترانت تابع فرمان شده
هوش مصنوعی: با محبت آسمان از بالا بوسه‌ای فرستاده و ستاره‌ها از گوشه‌های خود به فرمان‌برداری مشغول شده‌اند.
بارها نعل سم اسب تو آن مفتاح فتح
گوشوار گوش مه تاج سر کیوان شده
هوش مصنوعی: بارها اثر نعل سم اسب تو، مانند کلیدی شده که گوشواره‌ای بر گوش از تاج سر کیوان آویخته است.
مرکبت چون در مقام دست برد آورده پای
مردی رستم سراسر حیله و دستان شده
هوش مصنوعی: وقتی که اسبت در موقعیتی دشوار قرار می‌گیرد، به یاد مردانی چون رستم می‌افتی که تمام توانایی‌ها و ترفندهایشان را به کار می‌گیرند.
تا شده طیار شاهین در هوای همتت
پیش مردم در ترازو سنگ وزر یکسان شده
هوش مصنوعی: اگر شاهینی در آسمان تلاش و اراده‌ات پرواز کند، آن‌گاه در نظر مردم و در سنجش ارزش‌ها، تو هم به اندازه‌ آن سنگین و باارزش خواهی بود.
هر کجا خندیده شیر رایتت د ر روی خصم
در سرش شمشیر با آهن دلی گریان شده
هوش مصنوعی: هر جا که رزمنده‌ای با دل شجاع و سلاحی در دست در برابر دشمنان خود ایستاده و با روحیه‌ای محکم، دشمن را به چالش می‌کشد، نشان از پیروزی و قدرت اوست.
طبع موزون تو چون فر مود میل جام می
زمرهٔ فضل وهنر را زهره در میزان شده
هوش مصنوعی: قریحه و ذوق موزون تو مانند طبعی است که به زیبایی و هنر دست یافته است، به طوری که در مقیاس جمال و فضیلت، این زیبایی و هنر به وضوح قابل مشاهده است.
مشتری را گر شرف نگرفته فال از طالعت
آفتاب طالعش در خانهٔ کیوان شده
هوش مصنوعی: اگر برجستگی و مقام به مشتری نرسد و بختش خوب نباشد، در آن صورت، خورشیدِ خوشبختی‌اش در خانه‌ی زحل قرار گرفته است.
بر ره آن جانب که شستت کرد پیکان را روان
قاصد میر اجل بی در و بی پیکان شده
هوش مصنوعی: در مسیر آنجا که تیر به سوی تو شلیک شده است، پیام‌آور مرگ بدون در و بی‌سلاح به سمت تو می‌آید.
بر یمینت هر که راسخ بود چون تیرو کمان
آمده بر سر اگر در رزم خود عریان شده
هوش مصنوعی: هر کسی که در کنار تو ثابت قدم باشد، مانند تیر و کمانی است که آماده‌ به هدف نشانه رفته است، حتی اگر در میدان جنگ برهنه و بدون سلاح باشد.
گنج معنی شد روان در روزگار دولتت
لیکن این معنی برای خاطر سلمان شده
هوش مصنوعی: معنی و ارزش واقعی به واسطه‌ی حضور و ویژگی‌های تو در این دوران شکوفا شده است، اما این معنا به خاطر محبت و ارادت سلمان به تو به وجود آمده است.
تا جهان هر سال بیند زایران کعبه را
بر بساط رحمت خوان کرم مهمان شده
هوش مصنوعی: هر سال جهان شاهد حضور زائران کعبه است که بر سفره‌ی رحمت و کرم الهی مهمان شده‌اند.
سفره ی احسان ولطفت در جهان گسترده باد
پادشاهانت گدای سفره ی احسان شده
هوش مصنوعی: لطف و احسان تو در سراسر جهان پخش شده است و اکنون پادشاهان نیز به گدایان این سفره تبدیل شده‌اند.
روز عیدت فرخ و بدخواه اشتر زهره‌ات
باد در پای سمندت چون شتر قربان شده
هوش مصنوعی: در روز عید تو شادی و خوشحالی باشد و دشمنانت به زحمت و عذاب بیفتند. امیدوارم که در زندگی‌ات مانند شتری که برای قربانی آماده شده، استقامت و قدرت داشته باشی.