شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان اویس
به گرد چشمهٔ نوشَت دمی مهر گیاه
تو عین آب حیاتی علیک عین اله
ترا چهی است معلق زچشمهی خورشید
فتاده خال سیاهت چو سایه در بن چاه
زشام زلف خودم وعده می دهی چه کنم
که وعده یتو دراز است وعمر من کوتاه
بدان دو چشم مکحل نظر در آیینه کن
ببین که خانه ی مردم چرا شده است سیاه
ز نیل و قالیه بر قمر زدی رقمی
هزار بار کبود وسیاه بر آمده ماه
چه طرفه گر دل وچشم من اند منزل تو
که ماه راست زقلب وزطرفه منزلگاه
به ناله ی سحری دل گواه حال من است
اگر چه غمزه ی تو چرخ کرده است گواه
جوانب رخ تو نازک است و می دارند
دو زلف از آن دو طرف راز گرد آن نگاه
خمیده قدم وچون چنگ می کنم فریاد
زدست عشق که عشقت زده است بر من راه
به باغ نرگس جماش را صبا بر سر
به عهد اکد ش تو کج نهاده است کلاه
حکایت سر زلفین توست در اطراف
عبارت لب ودندان توست بر افواه
نظر بر آن که تو در چشم ما کنی گذری
نموده ام همه روزه چشم ها بر راه
زتاب مهر جمال تو سوختی گیتی
اگر پناه نجستی به چتر (ظل اله )
معز دولت ودین پادشاه روی زمین
که رای اوست از اسرار آسمان آگاه
محیط سلطنتو بحر جود شاه اویس
که چرخ چنبریش چنبری ست بر خر گاه
نجوم کوکب شاهی که روز رزم کند
زمین سیه به سپا ه و فلک به گرد سیاه
به غیر کاه ربا در زمان معدلتش
کسی که به قصب نیارد ربود بر گی کاه
اگر به سایه کند التفات ممکن نیست
گر آفتاب شود بار وضع سایه پناه
دوای ملک بر آورد کلک او ز دوات
شفای خصم بر انگیخت تیغ او زشفا ه
خیال تیغش اگر بر خیال کوه افتد
زچشمه ها شودش خون روان به جای میاه
زهی سپهر جهان دیده با همه پیری
تو را متابع ومحکوم دولت بر ناه
سپرده خاک جناب تو گرد نان بر دوش
کشیده گرد بساط تو گرد نان به حیاه
زده است دست جواد تو مرحبا ی سوال
شده است عفو کریم تو عذر خواه گناه
ز زخم سییل حکم تو روی کوه کبود
زبار منت جود تو پشت چرخ دوتاه
ستاره بسته یپیمان توست بی اجبار
سپهر بنده ی فرمان توست بی اکراه
زخسروان به سپاه اندرش روان سیصد
چو اردوان به رکاب اندرش روان پنجاه
تو را نجوم فلک لشگر است ولشگر گاه
تو را ملو ک وملک را عیند و دولتخواه
کسی که تابع رای تو گشت چون خورشید
کسی که در او نتواند دلیر کرد نگاه
تو را همیشه تفاخر به گوهر اصلی ست
حسود را به کلاه گوهر نگا روقباه
کلاه زر کش نرگس به نیم جو نخرند
تو آن مبین که بدو داده اند ضر به کلاه
درون دشمنت از موج چون دل بحر است
که نیزه ی تو برون برد جان از او به شناه
به لطف وخلق تو ملک آنقدر منافع یافت
که از ریاح ریاحین واز میاه گیاه
برای خرج عطای کف تو مسکین کان
چه جان بکند ودر آخر نماند طاب ثراه
نزد به عهد تو در رودبار بر بط ره
ولی فاخته را رود چنگ زد صد را
شها بهار جوانی من گذ شت ورسید
خزان پیری انده فضای شادی کاه
بر استخوان چو کمانم نماند جز پی وپوست
زبس که بار جهان می کشم به پشت دوتاه
زمان خلوت وایام انزواست مرا
نه موسم شره مال وحر ص ومنصب وجاه
بر آن سرم که کشم پای فقر در دامن
برم به ملک قناعت زدست آز پناه
پس از قضای حیات به باد رفته مگر
ادام کنم به دعای حقوق نعمت شاه
دل زمانه یجافی نمی دهد مهلت
تو مهلیت زبرای من از زمانه بخواه
همیشه تا گذرد ماه وروز وهفته و سال
سعادت دو جهان باد لازم درگاه
شمارهٔ ۸۴ - در مدح شیخ حسن نویان: منت ایزد را که ذات خسرو گیتی پناه شمارهٔ ۸۶ - در مدح دلشاد شاه: یاد صبح است این گذر بر کوی جانان یافته
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به گرد چشمهٔ نوشَت دمی مهر گیاه
تو عین آب حیاتی علیک عین اله
هوش مصنوعی: در مدت زمانی که در کنار چشمهٔ خوشگوار هستی، محبت تو همچون گیاهان سرسبز است و تو نمایانگر آب حیات و یکی از نشانههای الهی هستی.
ترا چهی است معلق زچشمهی خورشید
فتاده خال سیاهت چو سایه در بن چاه
هوش مصنوعی: چرا تو در چشمه خورشید معلق هستی؟ خال سیاه روی صورتت مانند سایهای در عمق چاه افتاده است.
زشام زلف خودم وعده می دهی چه کنم
که وعده یتو دراز است وعمر من کوتاه
هوش مصنوعی: با موهای خودم وعدهای به من میدهی، اما چه کنم که وعدهات طولانی است و عمر من کوتاه است.
بدان دو چشم مکحل نظر در آیینه کن
ببین که خانه ی مردم چرا شده است سیاه
هوش مصنوعی: به دو چشمان خود رنگ و حالتی بده و در آینه بنگر که چرا زندگی و احوال مردم به رنگ تیره و تار درآمده است.
ز نیل و قالیه بر قمر زدی رقمی
هزار بار کبود وسیاه بر آمده ماه
هوش مصنوعی: از نیل و قلیه بر قمر، تو هزاران بار نقش و نگاری زدی که بر ماه کبود و سیاه نمایان است.
چه طرفه گر دل وچشم من اند منزل تو
که ماه راست زقلب وزطرفه منزلگاه
هوش مصنوعی: دل و چشم من به ياد توست و در جستجوي تو، چنانکه ماه در دل آسمان است و در جايگاه خود، نورافشاني ميکند.
به ناله ی سحری دل گواه حال من است
اگر چه غمزه ی تو چرخ کرده است گواه
هوش مصنوعی: صدای نالهام در سحرگاه نشاندهندهی وضعیت ناگوار من است، هرچند که نگاه فریبندهی تو این موضوع را زیر سؤال برده است.
جوانب رخ تو نازک است و می دارند
دو زلف از آن دو طرف راز گرد آن نگاه
هوش مصنوعی: چهرهی تو بسیار لطیف است و دو زلف تو مانند پردههایی هستند که رازهای نگاهت را پوشاندهاند.
خمیده قدم وچون چنگ می کنم فریاد
زدست عشق که عشقت زده است بر من راه
هوش مصنوعی: با قدمهایی خمیده و مانند چنگی، فریاد عشق در وجودم طنین انداخته که عشقت راهی را بر من گشوده است.
به باغ نرگس جماش را صبا بر سر
به عهد اکد ش تو کج نهاده است کلاه
هوش مصنوعی: نسیم به باغ نرگس آمده و کلاهی که به شیوۀ خاصی بر سر جماش گذاشته شده، به سمت دیگری کج شده است.
حکایت سر زلفین توست در اطراف
عبارت لب ودندان توست بر افواه
هوش مصنوعی: این جمله به وصف زیبایی و جذابیتهای ظاهری معشوق میپردازد. در آن به موهای زیبای او و تأثیر آن بر لب و دندانش اشاره شده است. این توصیف به نوعی نشاندهندهی sự دلربایی و魅力 اوست که در کلام دیگران نیز بازتاب مییابد.
نظر بر آن که تو در چشم ما کنی گذری
نموده ام همه روزه چشم ها بر راه
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو در نگاه ما تأثیر داری، من هر روز چشم انتظار تو هستم و به راهی که تو از آن عبور میکنی، نگاه میکنم.
زتاب مهر جمال تو سوختی گیتی
اگر پناه نجستی به چتر (ظل اله )
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو نبود، دنیا به آتش میافتاد. اگر زیر سایهی حمایت خداوند نمیبودیم، در سختیها پناهی نداشتیم.
معز دولت ودین پادشاه روی زمین
که رای اوست از اسرار آسمان آگاه
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که پادشاهی که در زمین حاکمیت دارد، هم بر سرنوشت مردم و هم بر دین و دولت مؤثر است. رای و تصمیمات او از دانش و دانایی عمیق و رازهایی برتر از زمین، یعنی آسمان، نشأت میگیرد. به عبارت دیگر، او به مسئلهها آگاه است و قدرت تصمیمگیریاش به دانش و حکمتهای بزرگ وابسته است.
محیط سلطنتو بحر جود شاه اویس
که چرخ چنبریش چنبری ست بر خر گاه
هوش مصنوعی: محیط سلطنت تو، همچون دریایی از بخششهای شاه اویس است، که مانند چرخهای گردان بر مرکب زندگی میچرخد.
نجوم کوکب شاهی که روز رزم کند
زمین سیه به سپا ه و فلک به گرد سیاه
هوش مصنوعی: ستارگان در آسمان مانند شاهی هستند که در روز جنگ، زمین را تاریک و پیمانها را زیر سیطره خود میآورند.
به غیر کاه ربا در زمان معدلتش
کسی که به قصب نیارد ربود بر گی کاه
هوش مصنوعی: در زمان تعادل و توازن، تنها چیزی که ارزش ندارد، کاه است. کسی که نتواند از نی (قاصد یا وسیله ای) چیزی را برباید، در واقع برای او فقط کاه باقی میماند.
اگر به سایه کند التفات ممکن نیست
گر آفتاب شود بار وضع سایه پناه
هوش مصنوعی: اگر کسی به سایه توجه کند، این امکان وجود ندارد که سایه خود را در شرایطی که نور خورشید وجود دارد، نشان دهد؛ چون در این حالت، سایه دیگر پناهگاه نخواهد بود.
دوای ملک بر آورد کلک او ز دوات
شفای خصم بر انگیخت تیغ او زشفا ه
هوش مصنوعی: اندیشه و قلم شاعر توانسته است به وسیله قلمش، درد و مشکلات را درمان کند. او با قدرت بیان خود، دشمنانش را به چالش کشیده و از ناتوانیهایشان کاسته است.
خیال تیغش اگر بر خیال کوه افتد
زچشمه ها شودش خون روان به جای میاه
هوش مصنوعی: اگر خیال تیغ او بر فکر کوه بیفتد، از چشمهها به جای آب، خون روان جاری میشود.
زهی سپهر جهان دیده با همه پیری
تو را متابع ومحکوم دولت بر ناه
هوش مصنوعی: عجب آسمان و جهانی! با وجود تمام عمرت، تو همچنان تحت تأثیر نعمتها و قوانین زندگی هستی و به نوعی به آنها وابستهای.
سپرده خاک جناب تو گرد نان بر دوش
کشیده گرد بساط تو گرد نان به حیاه
هوش مصنوعی: خاک پای تو بر دوش همگان سنگینی میکند و زندگی مردم در اطراف تو، به دور نان و معیشت میچرخد.
زده است دست جواد تو مرحبا ی سوال
شده است عفو کریم تو عذر خواه گناه
هوش مصنوعی: دست جواد تو به خوبی کشیده شده و سوالی مطرح شده است، بخشش کریم تو عذرخواهی گناه را شامل میشود.
ز زخم سییل حکم تو روی کوه کبود
زبار منت جود تو پشت چرخ دوتاه
هوش مصنوعی: با روزگاری که از زخم سیل ویران شده است، آثاری از قدرت تو بر روی کوههای کبود به چشم میخورد و رحمت و بخشش تو بر روزگار سخت، همچون پشتی برای آسمان پردرد میباشد.
ستاره بسته یپیمان توست بی اجبار
سپهر بنده ی فرمان توست بی اکراه
هوش مصنوعی: ستارهها به طور طبیعی به وعده و پیمان تو وفادارند و آسمان بدون هیچ سفارشی تحت فرمان توست.
زخسروان به سپاه اندرش روان سیصد
چو اردوان به رکاب اندرش روان پنجاه
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک قدرت و نیرو میپردازد. از یک طرف، سیصد نفر از بزرگان به همراه نیروهایی از یک فرمانده قدرتمند به سمت جنگ میروند، و از طرف دیگر، پنجاه نفر دیگر به عنوان سرنشینان آماده هستند. به طور کلی، این متن به نمایش تعداد و قدرت گروههای مختلف در یک جنگ اشاره دارد.
تو را نجوم فلک لشگر است ولشگر گاه
تو را ملو ک وملک را عیند و دولتخواه
هوش مصنوعی: آسمان و ستارگان برای تو سپاهی دارند، و این سپاه گاهی تو را با قدرت و ثروت و سلطنت در میان میبیند.
کسی که تابع رای تو گشت چون خورشید
کسی که در او نتواند دلیر کرد نگاه
هوش مصنوعی: وقتی کسی به رای تو گردن نهد، مانند خورشید است که دیگران قادر به گرداندن نگاه خود به او نیستند.
تو را همیشه تفاخر به گوهر اصلی ست
حسود را به کلاه گوهر نگا روقباه
هوش مصنوعی: تو همیشه به اصل و گوهر خود افتخار میکنی، اما حسودان فقط به زرق و برق ظاهری و کلاههای زینتی نگاه میکنند.
کلاه زر کش نرگس به نیم جو نخرند
تو آن مبین که بدو داده اند ضر به کلاه
هوش مصنوعی: کسی که کلاه طلایی نرگس را به قیمت اندکی میخرد، نباید به او نگاه کند؛ چون نمیداند چه ضربهای به آن کلاه زدهاند.
درون دشمنت از موج چون دل بحر است
که نیزه ی تو برون برد جان از او به شناه
هوش مصنوعی: دلِ دشمن مانند عمق دریا است که هرچقدر هم ضربهای به او بزنی، جان و زندگیاش به همین راحتی از او خارج نمیشود.
به لطف وخلق تو ملک آنقدر منافع یافت
که از ریاح ریاحین واز میاه گیاه
هوش مصنوعی: به برکت و محبت تو، سرزمین آنقدر بهره و منفعت برد که از نسیم گلها و از آبهای گیاهان سیراب شد.
برای خرج عطای کف تو مسکین کان
چه جان بکند ودر آخر نماند طاب ثراه
هوش مصنوعی: برای داشتن عطای تو، من مسکین و بیچاره شدهام، زیرا هر چه تلاش میکنم و جان میکزم، در نهایت چیزی از من نمیماند.
نزد به عهد تو در رودبار بر بط ره
ولی فاخته را رود چنگ زد صد را
هوش مصنوعی: در نزدیکی وعدهات در جایی مشرف بر رودخانه، بلبل به آواز خواندن مشغول بود و صدای چنگ را در گوش آرزوهایش حس کرد.
شها بهار جوانی من گذ شت ورسید
خزان پیری انده فضای شادی کاه
هوش مصنوعی: بهار جوانی من به پایان رسید و حالا به دوران پیری رسیدهام که در آن غم و اندوه فضای شادی را گرفته است.
بر استخوان چو کمانم نماند جز پی وپوست
زبس که بار جهان می کشم به پشت دوتاه
هوش مصنوعی: بر اثر بار سنگین زندگی، تنها از استخوانها و پوست من باقی مانده است، زیرا که فشار و دشواریهای جهان را بر دوش خود دارم.
زمان خلوت وایام انزواست مرا
نه موسم شره مال وحر ص ومنصب وجاه
هوش مصنوعی: این زمان، زمانی است برای تنهایی و دوری از مردم. من در این دوران نیازی به ثروت و قدرت و مقام و شهرت ندارم.
بر آن سرم که کشم پای فقر در دامن
برم به ملک قناعت زدست آز پناه
هوش مصنوعی: من قصد دارم که زیر بار فقر نروم و از قناعت به عنوان پناهگاه خود استفاده کنم.
پس از قضای حیات به باد رفته مگر
ادام کنم به دعای حقوق نعمت شاه
هوش مصنوعی: پس از پایان زندگی و از بین رفتن آن، آیا میشود که با دعای طلبی که نسبت به نعمتهای پادشاه دارم، ادامهاش دهم؟
دل زمانه یجافی نمی دهد مهلت
تو مهلیت زبرای من از زمانه بخواه
هوش مصنوعی: دل زمانه به کسی رحم نمیکند و فرصتی نمیدهد. تو از زمانه بخواه که برای من مقداری وقت و مهلت اختصاص دهد.
همیشه تا گذرد ماه وروز وهفته و سال
سعادت دو جهان باد لازم درگاه
هوش مصنوعی: هر زمان که ماه و روز و هفته و سال بگذرد، امید است که درگاه سعادت دو جهان همیشه برقرار باشد.

سلمان ساوجی