گنجور

شمارهٔ ۸۳ - درمرثیه ی شاهزاده ی بیرام شاه

آسمان با سینه ی پر آتش و پشتی دو تا ه
شد به های های گریان بر سر بیرام شاه
شد وجودی نازنین صافی تر از آب حیات
در میان خاک ریزان (طیب الله ثراه)
در میان خاک پنهان چون تواند دیدنش
آنکه نتوانست دیدن کرد مشکین گرد ماه
بر سرش روحانیون فریاد وزاری می کشند
همچون مرغان بر سر سرو سهی بی گاه وگاه
گر در این ماتم نبودی روی خاک از اشک تر
کرده بودی آسمان صد باره بر سر خاک را ه
از لطافت بود چون جان بلکه نازک تر زجان
نازنین جانی که بودش در همه دل جایگاه
عقل دعوی می کند کو بود در سیرت ملک
یافتم بر صدق این دعوی ملایک را کواه
بود اصل مردمی در خاک بنهادش جهان
وان چه زین پس روید از خاکش بود مردم گیاه
ای دریغان سر به باغ کامرانی کاسمان
کرد در طفلی چو گل پیراهن عمرش قباه
ای دریغ آن شمع بز م افروز ملک خسروی
کش به یک دم کشت دور غم فضای عمر کاه
دور ها باید به جان گردیدنی افلاک را
تا چنان ماهی شود طالع ز دور سال وماه
انجمن چون انجم چرخند زین غم در کبود
مردمان چون مردم چشمند یک سر در سیاه
حرمت سلطان رعایت کرد یعنی کو سرست
و رنه بر می داشت از سر آسمان زرین کلاه
این حکایت گر به گوش سخره ی صما رسد
نشنوند از کوه سنگین دل صدا الا که (آه)
ای خرد مندان چه در ابیست بودش غیر عمر
از جوانی وجمال وهمت ومردی وجاه
دیده اید این اعتبار العتبار العتبار
دیده اید این احتشام الانتباه الانتباه
بی ثبات است این جهان ای دل ورت باید یقین
اولت باید به حال این جوان کردن نگاه
وارث عمر جهان پیر بودی این جوان
گر به جا ه و مال بودی یا به تد بیروسپاه
آفتاب عمر او گر یافت از دوران زوال
جودان پاینده بادا سایه ی (ظل اله)
پادشا ها گر عزیزی کرد از این دنیا سفر
به سریر مصر جنت رفت چون یوسف زجاه
این جهان فانی است نتوان دل نهادن بر فنا
تا جهان باقی بود باد دا بقای پادشاه

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آسمان با سینه ی پر آتش و پشتی دو تا ه
شد به های های گریان بر سر بیرام شاه
هوش مصنوعی: آسمان با صدای بلند و پر از اضطراب، مانند کسی که در حال گریه است، بر سر بیرام شاه ناله می‌کند.
شد وجودی نازنین صافی تر از آب حیات
در میان خاک ریزان (طیب الله ثراه)
هوش مصنوعی: یک موجود گرانقدر و پاک‌تر از آب زندگی، در میان خاک‌ریزها قرار گرفت.
در میان خاک پنهان چون تواند دیدنش
آنکه نتوانست دیدن کرد مشکین گرد ماه
هوش مصنوعی: در میان خاک، چطور می‌تواند آن کسی که نتوانسته ببیند، آن را ببیند؟ مانند مشکینی که گرد ماه است، اما کسی نتوانسته بانگرش کند.
بر سرش روحانیون فریاد وزاری می کشند
همچون مرغان بر سر سرو سهی بی گاه وگاه
هوش مصنوعی: بر روی او کسانی که به امور دینی مشغول هستند، همانند پرندگانی که بر درخت بلندی نشسته‌اند، عزا و ناله می‌کنند.
گر در این ماتم نبودی روی خاک از اشک تر
کرده بودی آسمان صد باره بر سر خاک را ه
هوش مصنوعی: اگر در این عزا و اندوه نبودیم، زمین از اشک‌های ما آن‌چنان تر شده بود که انگار آسمان بارها بر سر آن می‌بارید.
از لطافت بود چون جان بلکه نازک تر زجان
نازنین جانی که بودش در همه دل جایگاه
هوش مصنوعی: این متن به لطافت و ظرافت موجودی اشاره می‌کند که از جان نیز نازک‌تر و لطیف‌تر است. این موجود به قدری عزیز و گرامی است که در قلب‌ها جای دارد و محبت و عشق به او در دل‌ها قرار گرفته است.
عقل دعوی می کند کو بود در سیرت ملک
یافتم بر صدق این دعوی ملایک را کواه
هوش مصنوعی: عقل ادعا می‌کند که من در ویژگی‌های درونی پادشاهی را یافته‌ام. برای اثبات این ادعا، فرشتگان را به عنوان گواه مطرح می‌کند.
بود اصل مردمی در خاک بنهادش جهان
وان چه زین پس روید از خاکش بود مردم گیاه
هوش مصنوعی: انسانیت در خاک قرار دارد و جهان از آن نشأت می‌گیرد. هر چیزی که بعد از این از خاک به وجود می‌آید، آدمی است و مانند گیاه رشد می‌کند.
ای دریغان سر به باغ کامرانی کاسمان
کرد در طفلی چو گل پیراهن عمرش قباه
هوش مصنوعی: ای دریغ، سرنوشت او خوش بود و در دوران کودکی مانند گلی زیبا، لباس زندگیش با رنگ و بوی شاداب و دلپذیر آراسته شده بود.
ای دریغ آن شمع بز م افروز ملک خسروی
کش به یک دم کشت دور غم فضای عمر کاه
هوش مصنوعی: ای کاش آن شمعی که نور افشان ملک و پادشاهی است، به یک دم بتواند غم و اندوه زندگی را از بین ببرد.
دور ها باید به جان گردیدنی افلاک را
تا چنان ماهی شود طالع ز دور سال وماه
هوش مصنوعی: برای اینکه سرنوشت و بخت خوبی داشته باشیم، باید به دور از امور و بالاتر از مشکلات موجود در هستی باشیم، تا به مانند ماهی، که نماد روشنی و زیبایی است، به این سرنوشت دست یابیم.
انجمن چون انجم چرخند زین غم در کبود
مردمان چون مردم چشمند یک سر در سیاه
هوش مصنوعی: جمعیت مانند ستاره‌ها در آسمان می‌چرخند، به خاطر این درد و غم. مردم در آبی تیره و تار به صورت مردم عادی دیده می‌شوند، گویی که همه در یک نقطه در سیاهی فرو رفته‌اند.
حرمت سلطان رعایت کرد یعنی کو سرست
و رنه بر می داشت از سر آسمان زرین کلاه
هوش مصنوعی: مراقبت از مقام و جایگاه پادشاه ضروری است، مانند اینکه کسی که تاج بر سر دارد، به راحتی آن را از سر خود برنمی‌دارد و به آسمان می‌رسد.
این حکایت گر به گوش سخره ی صما رسد
نشنوند از کوه سنگین دل صدا الا که (آه)
هوش مصنوعی: اگر این داستان به گوش صخره‌ی صما برسد، سنگینی دل کوه فقط صدای آه را خواهد شنید.
ای خرد مندان چه در ابیست بودش غیر عمر
از جوانی وجمال وهمت ومردی وجاه
هوش مصنوعی: ای خردمندان! جز عمر چه چیزی در زندگی ارزشمند است؟ غیر از جوانی، زیبایی، تلاش، شجاعت و افتخار.
دیده اید این اعتبار العتبار العتبار
دیده اید این احتشام الانتباه الانتباه
هوش مصنوعی: آیا تابه‌حال دیده‌اید که این اعتبار و شکوه چگونه جلب توجه می‌کند؟
بی ثبات است این جهان ای دل ورت باید یقین
اولت باید به حال این جوان کردن نگاه
هوش مصنوعی: این جهان به شدت ناپایدار و بی‌ثبات است، ای دل. تو باید یقین داشته باشی و نخستین تأملت را به حال این جوان اختصاص دهی.
وارث عمر جهان پیر بودی این جوان
گر به جا ه و مال بودی یا به تد بیروسپاه
هوش مصنوعی: این جوان، وارث عمر دنیا کهن است، اگر دارایی و ثروتی داشته باشد یا به تدبیر و آمادگی برای آینده بیاندیشد.
آفتاب عمر او گر یافت از دوران زوال
جودان پاینده بادا سایه ی (ظل اله)
هوش مصنوعی: اگر عمر او از روزگاری که به زوال می‌رسد، بیشتر باشد، امیدواریم که سایه‌اش همیشه پاینده باشد.
پادشا ها گر عزیزی کرد از این دنیا سفر
به سریر مصر جنت رفت چون یوسف زجاه
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی در این دنیا مورد احترام و عزیز باشد، پس از مرگ به بهشت برین می‌رود، مانند یوسف که از مقامش در مصر به جایگاهی والاتر رسید.
این جهان فانی است نتوان دل نهادن بر فنا
تا جهان باقی بود باد دا بقای پادشاه
هوش مصنوعی: این دنیا زوال‌پذیر است و نباید به آن دل بست. تا زمانی که دنیا باقی است، امیدوار به پایدار بودن حاکم باید بود.