شمارهٔ ۷۱ - در مدح دلشاد خاتون
زهی نهال قدرت سرو جویبار روان
طراوت گل رویت بهار عالم جان
رخت ز نسخه باغ ارم نمود مثال
دهانت از لب آب حیات داده نشان
ببوی سنبل زلفت دل نسیم سبک
زرشک سبزه خطت سر بنفشه گران
ترابه گرد نمک تا پدید شد سبزی
به سبزه و نمکت شد هزار جان مهمان
گه حدیث دهانت به نطق تنگ مجال
گه حکایت زلفت قلم شکسته زبان
بجز دهان تو در آفتاب گردش کس
ذره که باشد درو ستاره نهان
چراغ حسن تو را شمع روز پروانه
کمند زلف تو را باد صبح سرگردان
گشاده لشکر شامت به نیم روز کمین
کشیده ابرو ی شوخت برآفتاب کمان
لب و دهان تو را تابدید خاتم لعل
لب نگین ز تحیر گرفت بر دندان
ز عکس آتش لعل تو هر زمان یاقوت
چو جزع چشم من آب اندر آورد به دهان
در آتش لبت اب حیات می بینم
مگر رسید به خاک جناب شاه جهان
سکندر رایت جمشید بزم دارا رای
خضر باقی مسیحا دم کلیم بیان
خدایگان سلاطین بحرو بر دلشاد
ملک نهاد ممالک ستان ملک پناه
زهی ز خوان نوالت نواله فردوس
زهی زرشحه دستت رشاشه عمان
نه آستین کمالت بسوده دست یقین
نه آستان جلالت سپرده پای گمان
فشانده بر رخ افلاک دامنت همت
فکنده بر سر خورشید سایه احسان
نگین رای تو را جن و انس در طاعت
مثال امر تو را وحش و طیر در فرمان
کمینه مطرب بزمت هزار چون ناهید
کمینه بنده قدرت هزار چون کیوان
سوار عزم تو تا پای در رکاب آورد
فلک به دست مراد تو باز داد عنان
به نزد خلق تو باد شمال سرد نفس
زرشک لطف تو آب زلال تیرهروان
اگر نبودی مرات در لباس ذکور
ز عفتت ننمودی جمال چهره عیان
بدان هوس که ببوسد بساط میدانت
ز مهر ماه شود گاه و گوی و گه چوگان
ز قصر رفعت تو قطع یک درج نکند
هزار دور فلک گر بدو کند دوران
وجود غنچه گل در زمان تو سپری
که به خون لعل می کند پیکان
خدایگانا نقلی شنیده ام کان نقل
برون ز مرکز عقل است و قدرت انسان
جماعتی ز سر حقد کرده اند مگر
به بنده نسبت کفران نعت سلطان
بدان خدای هر ذره از خداوندش
ز آفتاب فزون تر نموده صد برهان
به مبدعی که به یک امر کن پدید آورد
هر آن دفینه که بد در خزینه امکان
بدان حکیم که او در طبیعت مگسی
نهند مرارت درد و حلاوت درمان
بدان شمال رضا کوسفان ابرار
برد به جودی امن از مهالک طوفان
بدان نسیم عنایت که در کشد ناگه
ز روی شاهد مقصود برقع حرمان
به پنج نوبت احمد درین سپنج سرای
به چار بالش عیسی برین بلند مکان
به درس آدم تدریس (علم الاسماء)
به علم احمد و تعلیم علم القرآن
به مجد و گلشن ادریس و قدر رفعت او
به کنج خلوت ذوالنون و گنج حکمت آن
به آب روی سرشک ندامت عاصی
که می نشاند گرد جرایم عصیان
بهحرمت نفس پاک عیسی مریم
به عزت قدم صدق موسی عمران
به حسن طلعت طاوس باغ قدس
که هست محل جلوه گهش صدر گلشن ایمان
به بلبل چمن جان که میکند هر دم
ترنم انا افصح به گونه گون دستان
بدان همای سعادت شکار یعنی عقل
که گرد کنگره عرش میکند طیران
به حق نه فلک و هشت خلد و هفت نجوم
به حق شش جهت و پنج حس و چار ارکان
به حسن خلق بهار و به مهر گرم تموز
به آب روی زمستان و روی زرد خزان
به نور باصره ماه در سیاهی شب
به خون منعقد لعل در مشیمه کان
به طیب نفحه باد شمال در شبگیر
به لطف قطره ابر بهار در نیسان
به صدق پاک ابوبکر و عون عدل عمر
به علم و طاعت حیدر به مصحف عثمان
بدان دو در دل افروز شب چراغ علی
که گوشواره یعرشند وشمع جمع جنان
به حق صدق ابیس و به قاسم بن حسن
به روح پاک حسین وبه خیرات حسان
به خاک پای سر سروران روی زمین
که می برد به صفا آب چشمه ی حیوان
بدان همهی همایون چتر سلطانی
که گسترید بر آفاق ظل امن وامان
به ابر دست جوادش که روز بخشش او
کف خجالت بر روی می زند عمان
که تا به خاک جنابت مشرف است سرم
از آنچه در حق من بنده برده اند گمان
به جز ثنای شما در نیامدم به ضمیر
به جز دعای شما در نیامدم به زبان
خلاف مدح وثنای تو خود چه شاید گفت
اگر چنان که بگوید تو را کسی چه از آن
زسنگ حادثه برج سپهر را چه خلل
زباد نامیه شمع ستاره را چه زیان
به حضرت تو حدیثی نهانیست مرا
عیان بگویم اگر با شدم مجال بیان
نماز شام که زرین غزاله در پس کوه
نهفته گشت وهوا کرد عزم مشک افشان
خیال یار ودیارم نشاند در کنجی
در آن میانه سبک شد یرم ز خواب گران
چنان نمود که فرزند نور دیده ی من
چو شمع تافته ودر گرفته وگریان
در آمد از در خلوت سرای من نا گه
چه گفت گفت که ای پیر کلبه ی احزان
زچشم زخم زمان دیده گوش مال فراق
زدست برد هوا گشته پای مال هوان
برو برو که تو داری فراغتی از ما
بیا بیا که مرا نیست طاقت هجران
کجا شد آن همه مهرومحبت وپیوند ؟
کجا شد آن همه سوگند و وعده وپیمان ؟
چه شد چه بود چه افتاد کین چنین ناگه ؟
به اختیار جدا گشته ای زخان وزمان
به مصرت ارچه چو یوسف عزیز می دارند
مدار خوار به یک بار صحبت اخوان
به گریه گفتمش ای شمع ومیوه یدل من
به لابه گفتمش ای نور چشم وراحت جان
مرا فلک شرف بندگی درگاهی
نصیب کرد که شد سعد اکبرش دربان
زحرص مال ومنان وبرای اهل وطن
مفارقت ز چنین حضرتی چگونه توان ؟
دگر که در حق من شه عنایی دارد
مرا به حکم اجازت نمی دهد فرمان
جواب داد : که بابا سخن دراز مکش
مباف لاف وبهانه مجوی وقصه مخوان
هزار ذره اگر کم شود زروی هوا
به ذره ای نرسد آفتاب را نقصان
مرا ترحم شاه زمانه معلوم است
دعای بنده مسکین به خدمتش برسان
بگو به روضه یپاک شریف میر دمشق
بگو به عصمت مهر مطهر ترسان
که یک دو ماه به فرمای بر طریق رضا
اجازت پدر بنده بنده ات سلمان
همیشه تا گره یزرنگار ماه بود
چو گوی در خم چو گان آسمان گردان
مدار دور فلک باد در تصرف تو
چنانکه گردش ودر تصرف چو گان
شمارهٔ ۷۰ - در مدح امیر شیخ حسن: شکوه افسر شاهی تراز کسوت عالم شمارهٔ ۷۲ - در مدح سلطان اویس: نسیم صبح سلامم به دلستان برسان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی نهال قدرت سرو جویبار روان
طراوت گل رویت بهار عالم جان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و سرسبزی اشاره دارد. نهال قدرت به معنای جوانهای است که به رشد و شکوفایی رسیده و جویبار روان نمایانگر حرکت و حیات است. طراوت گل رویت، زیبایی و تازگی چهره محبوب را نشان میدهد و بهار عالم جان به معنای شکوفایی و تازگی زندگی و روح است. در کل، این توصیف نشاندهنده زیبایی و زندگی در کنار قدرت و طراوت است.
رخت ز نسخه باغ ارم نمود مثال
دهانت از لب آب حیات داده نشان
هوش مصنوعی: لباس تو شبیه به پردهای از باغ ارم است و دهان تو همچون نشانی از آب حیات میباشد.
ببوی سنبل زلفت دل نسیم سبک
زرشک سبزه خطت سر بنفشه گران
هوش مصنوعی: بوی گل سنبل از زلف تو به مشام میرسد، دل نسیم سبکبال به این بو شاداب میشود. زرشک، سبزه و خط تو مانند گل بنفشهای باارزش و زیباست.
ترابه گرد نمک تا پدید شد سبزی
به سبزه و نمکت شد هزار جان مهمان
هوش مصنوعی: در زیر پردهای از نمک، سبزیای نمایان شده که با نمک و عطرش جانهای زیادی را به خود جذب کرده است.
گه حدیث دهانت به نطق تنگ مجال
گه حکایت زلفت قلم شکسته زبان
هوش مصنوعی: گاهی صحبت کردن درباره لبت برایم دشوار است و گاهی هم داستان زیباییهای موهایت را نمیتوانم به درستی بیان کنم.
بجز دهان تو در آفتاب گردش کس
ذره که باشد درو ستاره نهان
هوش مصنوعی: جز لبهای تو، در نور خورشید، هیچ چیز دیگری نمیتواند مانند یک ستاره پنهان باشد.
چراغ حسن تو را شمع روز پروانه
کمند زلف تو را باد صبح سرگردان
هوش مصنوعی: روشنی زیبایی تو شمعی در روز است که پروانه را به خود جلب میکند و در عین حال، دوری زلفهای تو مانند بادی است که صبحگاه در حال پرسهزنی است.
گشاده لشکر شامت به نیم روز کمین
کشیده ابرو ی شوخت برآفتاب کمان
هوش مصنوعی: لشکر شمت در زیر نور خورشید به طور پنهانی آماده حمله است و ابروی کمانت که به شکل آرش کلید کرده، در برابر آفتاب قرار دارد.
لب و دهان تو را تابدید خاتم لعل
لب نگین ز تحیر گرفت بر دندان
هوش مصنوعی: وقتی لب و دهان تو را دیدم، به قدری زیبا و جذاب بود که ناخودآگاه مذهبی به من دست داد و از حیرت، دندان بر جواهر مانند نگینی که روی آن خالی است، فشردم.
ز عکس آتش لعل تو هر زمان یاقوت
چو جزع چشم من آب اندر آورد به دهان
هوش مصنوعی: تصویر آتش لبهای سرخ تو همیشه مثل یاقوت در ذهن من نقش میبندد و اشکهایم، همچون آب، به دهانم میرسند.
در آتش لبت اب حیات می بینم
مگر رسید به خاک جناب شاه جهان
هوش مصنوعی: من در آتش لبهای تو زندگی را میبینم، آیا به خاک شایستهی شاه جهان رسیده است؟
سکندر رایت جمشید بزم دارا رای
خضر باقی مسیحا دم کلیم بیان
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصیتهایی از تاریخ و افسانه اشاره شده است. سکندر به عنوان یک پادشاه بزرگ و فاتح، جمشید که نماد قدرت و شکوه است، دارا که به ثروت و بزمها معروف است، و خضر که به داشتن عمر طولانی و دانش معروف است، ومنجی مسیحا که در فرهنگهای مختلف به عنوان نجاتدهنده شناخته میشود، و کلیم که نماد وحی و پیامآوری است، همگی به نوعی اشاره به ویژگیهای برجسته انسانی و تاریخی دارند. این ترکیب به ما نشان میدهد که چگونه افراد با ویژگیهای مختلف میتوانند در تاریخ نقشآفرینی کنند و تأثیرگذار باشند.
خدایگان سلاطین بحرو بر دلشاد
ملک نهاد ممالک ستان ملک پناه
هوش مصنوعی: خدای بزرگان و سلاطین، بر دلشاد و شاداب، اداره و حکومت سرزمینها را به کسانی سپرده که پناهگاه مردم هستند.
زهی ز خوان نوالت نواله فردوس
زهی زرشحه دستت رشاشه عمان
هوش مصنوعی: چه عالی است خوراک تو که همچون میوههایی از بهشت و چه زیباست نرمی دستانت که چون قطرههای باران عمانی است.
نه آستین کمالت بسوده دست یقین
نه آستان جلالت سپرده پای گمان
هوش مصنوعی: نه آستین کمال تو به دست یقین پاک شده و نه آستان جلال تو زیر پای گمان قرار گرفته است.
فشانده بر رخ افلاک دامنت همت
فکنده بر سر خورشید سایه احسان
هوش مصنوعی: دامن همت تو بر آسمانها پاشیده شده و سایه نیکوییات بر سر خورشید افتاده است.
نگین رای تو را جن و انس در طاعت
مثال امر تو را وحش و طیر در فرمان
هوش مصنوعی: همه موجودات، از جن و انس گرفته تا حیوانات و پرندگان، در اطاعت و فرمانبرداری از تو هستند. تو همچون فرمانروایی هستی که همه چیز در دستانش قرار دارد و به خواستههایش پاسخ میدهد.
کمینه مطرب بزمت هزار چون ناهید
کمینه بنده قدرت هزار چون کیوان
هوش مصنوعی: حداقل هزار خواننده مثل ناهید در جشن هست، و من هم به اندازه هزار نیروی بزرگ مثل کیوان قدرت دارم.
سوار عزم تو تا پای در رکاب آورد
فلک به دست مراد تو باز داد عنان
هوش مصنوعی: آسمان با تمامی نیرو و قدرتش به سمت خواستههای تو آمده است و به تو اجازه میدهد تا هرجایی که بخواهی بروی و آرزوهایت را دنبال کنی.
به نزد خلق تو باد شمال سرد نفس
زرشک لطف تو آب زلال تیرهروان
هوش مصنوعی: به نزد مردم، هوای سرد شمال حاکم است، اما لطف و محبت تو همچون آبی زلال و صاف است که دلها را شاداب میکند.
اگر نبودی مرات در لباس ذکور
ز عفتت ننمودی جمال چهره عیان
هوش مصنوعی: اگر تو در لباس مردانه نبود بودی، به خاطر پاکدامنیات، زیبایی چهرهات هرگز نمایان نمیشد.
بدان هوس که ببوسد بساط میدانت
ز مهر ماه شود گاه و گوی و گه چوگان
هوش مصنوعی: بدان که آرزو و اشتیاقی که میخواهد تو را به آغوش بگیرد، محیط بازی و رقابت تو را تزیین میکند و همچنین زمان و زمانبندی آن به زیبایی ماه مهر میگردد و لحظات شیرین بازی و سرگرمی را برایت به ارمغان میآورد.
ز قصر رفعت تو قطع یک درج نکند
هزار دور فلک گر بدو کند دوران
هوش مصنوعی: از بلندای و عظمت تو، حتی اگر هزار بار گردش فلک برگردد، کوچکترین خدشهای به مقام تو وارد نمیشود.
وجود غنچه گل در زمان تو سپری
که به خون لعل می کند پیکان
هوش مصنوعی: وجود غنچه گل در زمان تو، محافظی است که تیر را به رنگ خون مجسم میکند.
خدایگانا نقلی شنیده ام کان نقل
برون ز مرکز عقل است و قدرت انسان
هوش مصنوعی: شنیدهام که داستانهایی وجود دارد که از مرکز عقل و نیروی انسانی فراتر رفته و خارج از آن هستند.
جماعتی ز سر حقد کرده اند مگر
به بنده نسبت کفران نعت سلطان
هوش مصنوعی: گروهی به خاطر حسادت و کینه، نسبت به من اتهام بیاحترامی به ویژگیهای پادشاهی را زدهاند.
بدان خدای هر ذره از خداوندش
ز آفتاب فزون تر نموده صد برهان
هوش مصنوعی: هر ذرهای در هستی، به اندازهای که از خداوند نور میگیرد، از آفتاب بیشتر برهان و دلیل دارد.
به مبدعی که به یک امر کن پدید آورد
هر آن دفینه که بد در خزینه امکان
هوش مصنوعی: به خالقی که چیزی را به وجود آورد، هر آنچه که در گنجینه هستی قابل تحقق است.
بدان حکیم که او در طبیعت مگسی
نهند مرارت درد و حلاوت درمان
هوش مصنوعی: بدان که حکیم، در طبیعت مگس، تلخی درد و شیرینی درمان را با هم دارد.
بدان شمال رضا کوسفان ابرار
برد به جودی امن از مهالک طوفان
هوش مصنوعی: بدان که رضا، مانند کوسفانی از افراد شایسته و نیکوکار است که به سرزمین امن جودی پناه برده و از خطرات و آشوبهای طوفان نجات یافته است.
بدان نسیم عنایت که در کشد ناگه
ز روی شاهد مقصود برقع حرمان
هوش مصنوعی: بدان که گاهی نسیم رحمت و لطف الهی میوزد و ناگهان حجاب و پرده ناامیدی را از چهره معشوق برمیدارد.
به پنج نوبت احمد درین سپنج سرای
به چار بالش عیسی برین بلند مکان
هوش مصنوعی: در این متن به چهار بار عیسی در مکان بلند و پنج بار به احمد در این خانه اشاره شده است. به طور کلی، این جمله به تأثیر و اهمیت دو شخصیت مذهبی اشاره دارد.
به درس آدم تدریس (علم الاسماء)
به علم احمد و تعلیم علم القرآن
هوش مصنوعی: آدم در یادگیری به علم نامها و همچنین به علم احمد و آموزههای قرآن مشغول است.
به مجد و گلشن ادریس و قدر رفعت او
به کنج خلوت ذوالنون و گنج حکمت آن
هوش مصنوعی: در این بیت به عظمت و ارزش ادریس و جایگاه بلندی که دارد اشاره شده است. همچنین به بخشهایی از خانه ذوالنون و دانش و حکمت عمیق او پرداخته میشود. به طور کلی، این ترکیب نشاندهندهی مقام والای دانش و حکمت در انسانهاست.
به آب روی سرشک ندامت عاصی
که می نشاند گرد جرایم عصیان
هوش مصنوعی: عاصی به خاطر اشتباهاتش، سرشک ندامت را بر چهرهاش میریزد و این اشکها نشانگر گناهان و خطاهایش هستند.
بهحرمت نفس پاک عیسی مریم
به عزت قدم صدق موسی عمران
هوش مصنوعی: به خاطر حرمت نفس پاک مریم، مادر عیسی، و به احترام صداقت و مقام موسی، پسر عمران.
به حسن طلعت طاوس باغ قدس
که هست محل جلوه گهش صدر گلشن ایمان
هوش مصنوعی: در زیبایی چهره طاووس باغ بهشت که محل نمایاندن جلوههای آن، رأس گلستان ایمان است.
به بلبل چمن جان که میکند هر دم
ترنم انا افصح به گونه گون دستان
هوش مصنوعی: بلبل در باغ مدام میخواند و با صدای زیبایش زندگی را زنده میکند و این نغمهها را به شیوههای مختلف اجرا میکند.
بدان همای سعادت شکار یعنی عقل
که گرد کنگره عرش میکند طیران
هوش مصنوعی: اینجا به این نکته اشاره میشود که عقل، مانند پرندهای خوشبخت و شاداب، در کمال و زیبایی از عرش الهی و مکانهای بالا پرواز میکند. این نماد به مفهوم بالا رفتن و پیشرفت در زندگی از طریق دانایی و خرد اشاره دارد.
به حق نه فلک و هشت خلد و هفت نجوم
به حق شش جهت و پنج حس و چار ارکان
هوش مصنوعی: به درستی که نه اینکه آسمان و بهشتها و ستارهها، بلکه حتی شش جهت و پنج حس و چهار عنصر نیز به ارزش و اهمیت نیستند.
به حسن خلق بهار و به مهر گرم تموز
به آب روی زمستان و روی زرد خزان
هوش مصنوعی: به زیبایی و لطافت بهار و گرمای دلپذیر تابستان، به آب و طراوت زمستان و چهره زرد و خزانی.
به نور باصره ماه در سیاهی شب
به خون منعقد لعل در مشیمه کان
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، نور ماه مانند درخشش گوهری در دل زمین است.
به طیب نفحه باد شمال در شبگیر
به لطف قطره ابر بهار در نیسان
هوش مصنوعی: نسیم خوشایند باد شمال در شبانگاه، همراه با مهربانی و لطافت قطرات باران بهاری در ماه نیسان است.
به صدق پاک ابوبکر و عون عدل عمر
به علم و طاعت حیدر به مصحف عثمان
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیها و فضائل چهار نفر از شخصیتهای اسلامی اشاره دارد. آنها عبارتند از: ابوبکر که به صداقت شناخته میشود، عمر که در عدالت مشهور است، علی که به دانش و اطاعت خداوند معروف است و عثمان که به قرآن توجه ویژهای داشته است. بهطور کلی، این بیت به ستایش این شخصیتها و ویژگیهای مثبت آنها میپردازد.
بدان دو در دل افروز شب چراغ علی
که گوشواره یعرشند وشمع جمع جنان
هوش مصنوعی: بدان که دو چیز در دل تاریکی شب، مانند چراغی روشن کننده است: یکی علی، که نورانی و درخشان است، و دیگری گوشوارهای که به عرش آویزان است و همچون شمعی در جمع بهشت میدرخشد.
به حق صدق ابیس و به قاسم بن حسن
به روح پاک حسین وبه خیرات حسان
هوش مصنوعی: به حق صدق ابیسعید و به قاسم بن حسن، به روح پاک حسین و به خوبیهای حسنین.
به خاک پای سر سروران روی زمین
که می برد به صفا آب چشمه ی حیوان
هوش مصنوعی: در زیر پای بزرگانی که در این جهان زندگی میکنند، خاکی که وجود دارد، همان خاکی است که به زیبایی و پاکی آب چشمه حیات میانجامد.
بدان همهی همایون چتر سلطانی
که گسترید بر آفاق ظل امن وامان
هوش مصنوعی: بدان که همه چیز تحت پوشش و حمایت سلطنتی قرار دارد که به طور گستردهای بر تمام دنیا سایه افکنده و امنیت و آرامش را فراهم میآورد.
به ابر دست جوادش که روز بخشش او
کف خجالت بر روی می زند عمان
هوش مصنوعی: در روز رحمت و بخشش خداوند، ابرها به خاطر عظمت و بزرگی او، شرمنده و خجالتزده میشوند و دست به سوی او دراز میکنند.
که تا به خاک جنابت مشرف است سرم
از آنچه در حق من بنده برده اند گمان
هوش مصنوعی: به خاطر احترامی که برای شما قائل هستم و از آنچه دیگران درباره من فکر میکنند یا گفتهاند، دچار تردید و ناامیدی نمیشوم.
به جز ثنای شما در نیامدم به ضمیر
به جز دعای شما در نیامدم به زبان
هوش مصنوعی: جز ستایش شما در دل خود نیافتم، و جز آرزوی شما در زبان خود نداشتهام.
خلاف مدح وثنای تو خود چه شاید گفت
اگر چنان که بگوید تو را کسی چه از آن
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد غیر از ستایش و تحسین تو چیزی بگوید، چه چیزی ممکن است به زبان بیاورد؟
زسنگ حادثه برج سپهر را چه خلل
زباد نامیه شمع ستاره را چه زیان
هوش مصنوعی: آیا بلایای زندگی میتوانند به آسمان آسیب بزنند؟ یا طوفانها میتوانند به نور ستاره لطمهای وارد کنند؟
به حضرت تو حدیثی نهانیست مرا
عیان بگویم اگر با شدم مجال بیان
هوش مصنوعی: من داستانی پنهان از عشق تو دارم که اگر فرصتی بیابم، با وضوح و روشنی آن را برای تو بیان میکنم.
نماز شام که زرین غزاله در پس کوه
نهفته گشت وهوا کرد عزم مشک افشان
هوش مصنوعی: نماز شام آغاز شد و نور طلایی غزالی در پس کوه پنهان شد و هوا به سمت عطر خوش مشک کشیده شد.
خیال یار ودیارم نشاند در کنجی
در آن میانه سبک شد یرم ز خواب گران
هوش مصنوعی: به یاد محبوب و زادگاهم در گوشهای نشستهام. در این میان، خواب سنگینم کمکم تحلیل میرود.
چنان نمود که فرزند نور دیده ی من
چو شمع تافته ودر گرفته وگریان
هوش مصنوعی: فرزند عزیزم مانند شمعی درخشان و روشن، در حال روشنایی و اشکریزان است.
در آمد از در خلوت سرای من نا گه
چه گفت گفت که ای پیر کلبه ی احزان
هوش مصنوعی: ناگهان کسی از در خلوت خانهام وارد شد و گفت: ای پیر، در این کلبهی پر از اندوه چه میکنی؟
زچشم زخم زمان دیده گوش مال فراق
زدست برد هوا گشته پای مال هوان
هوش مصنوعی: از نگاه و تاثیرات منفی زمان، چشمهایم آثار ناراحتی و جدایی را نشان میدهند. به خاطر این بیتوجهی، حالا زندگیام تحت تأثیر قرار گرفته و دچار مشکل شده است.
برو برو که تو داری فراغتی از ما
بیا بیا که مرا نیست طاقت هجران
هوش مصنوعی: برو، برو که تو از من بیخبر و بینیازی، اما من در این فاصله از دوریات تاب و تحمل ندارم. بیا پیش من که دوریات برایم سخت است.
کجا شد آن همه مهرومحبت وپیوند ؟
کجا شد آن همه سوگند و وعده وپیمان ؟
هوش مصنوعی: کجا رفتند تمام محبتها و ارتباطات نزدیک؟ کجا رفتند تمام قسمها و قولها و تعهدها؟
چه شد چه بود چه افتاد کین چنین ناگه ؟
به اختیار جدا گشته ای زخان وزمان
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده که ناگهان این چنین جدا شدهای از دنیا و زمان؟
به مصرت ارچه چو یوسف عزیز می دارند
مدار خوار به یک بار صحبت اخوان
هوش مصنوعی: اگرچه تو چون یوسف در زندگی مورد احترام و محبت قرار داری، اما نباید خودت را به خاطر یک لحظه صحبت با کسانی که در نظر دیگران بی ارزش هستند، کوچک کنی.
به گریه گفتمش ای شمع ومیوه یدل من
به لابه گفتمش ای نور چشم وراحت جان
هوش مصنوعی: در حال گریه به او گفتم، ای شمع روشن و میوه دل من. با زاری به او گفتم، ای نور چشم و آرامش جانم.
مرا فلک شرف بندگی درگاهی
نصیب کرد که شد سعد اکبرش دربان
هوش مصنوعی: آسمان مقام بندگی را به من عطا کرد و آنچنان شد که بزرگترین خوشبختی من در خدمت درباری قرار گرفت.
زحرص مال ومنان وبرای اهل وطن
مفارقت ز چنین حضرتی چگونه توان ؟
هوش مصنوعی: به خاطر حرص به مال و نعمت و برای خودیهای وطن، جدایی از چنین موجودی چطور ممکن است؟
دگر که در حق من شه عنایی دارد
مرا به حکم اجازت نمی دهد فرمان
هوش مصنوعی: اگر کسی نسبت به من محبت و توجهی داشته باشد، به من اجازه نمیدهد که خودم را به راحتی به هر امری معطوف کنم.
جواب داد : که بابا سخن دراز مکش
مباف لاف وبهانه مجوی وقصه مخوان
هوش مصنوعی: پاسخ داد: پدر بزرگ، موضوع را طولانی نکن، ناز و نازکدلی نکن، بهانهتراشی نکن و داستان نسرایید.
هزار ذره اگر کم شود زروی هوا
به ذره ای نرسد آفتاب را نقصان
هوش مصنوعی: اگر هزار ذره از سطح آسمان کاهش یابد، اما هیچ کمبودی در تابش آفتاب ایجاد نخواهد شد.
مرا ترحم شاه زمانه معلوم است
دعای بنده مسکین به خدمتش برسان
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که پادشاه دورهام بر من ترحم دارد. از این رو، دعا و آرزوی من را به او برسانید.
بگو به روضه یپاک شریف میر دمشق
بگو به عصمت مهر مطهر ترسان
هوش مصنوعی: به باغ پاک و شریف میرداماد بگو که به پاکی و بیگناهی خورشید، نگران و ترسان است.
که یک دو ماه به فرمای بر طریق رضا
اجازت پدر بنده بنده ات سلمان
هوش مصنوعی: برای مدت زمانی کوتاه، بر طبق خواست و راضی بودن خود، اجازه پدرم را برای خدمت به شما دارم، ای سلمان.
همیشه تا گره یزرنگار ماه بود
چو گوی در خم چو گان آسمان گردان
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که ماه در آسمان میدرخشد، مثل گویی که در انتهای یک چوب خمیده چرخیده باشد، درخشش آن توجه همه را جلب میکند.
مدار دور فلک باد در تصرف تو
چنانکه گردش ودر تصرف چو گان
هوش مصنوعی: مدار دور آسمان تحت کنترل تو است، مانند اینکه حرکت و چرخش هر چیزی در اختیار تو باشد.
حاشیه ها
1397/03/24 14:05
مصرع اغازین اینطور درسته: زهی نهال قدت ....
1399/10/24 21:12
رویا مهدیخانی
در بیت اول، «قدت» صحیح است نه «قدرت»
زهی نهال قدت

سلمان ساوجی