شمارهٔ ۷۰ - در مدح امیر شیخ حسن
شکوه افسر شاهی تراز کسوت عالم
نگین خاتم دولت نظام گوهر عالم
خداوند خداوندان شهنشه شیخ حسن نویان
که هست اوصاف اخلاقش فزون از کیف و بیش و کم
جهانداری که تیغ اوست صبح فتح را مطلع
جهانبخشی که دست اوست رزق خلق را مقسم
زباد خلق جان بخشش گرفته شاخ دولت بر
ز آب تیغ سرسبزش کشیده بیخ نصرت نم
طناب خیمه افلاک باد فتنه بگسستی
به اوتاد بقایش گر نبودی در ازل محکم
اگر نه حکمت اصلی گرفتی دامن رایش
ز روی راستی بردی برون از پشت گردون خم
زهی همچون صدف رایم شرف را صدر تو مولد
زهی چون مملکت را دین خرد آرای تو توام
ز حرمت قصر جاهت راست قدر جنت و کعبه
ز عزت خاک پایت راست آب کوثر و زمزم
دم کلک تو اخبار ضمیر خلق را راوی
دل پاک تو اسرار رموز غیب را ملهم
تو را با سلطنت هر لحظه جاهی می شود افزون
تو را با مملکت هر روز ملکی می شود منضم
چو روی ماه رویان از سواد طره پرچین
تو را پیوسته می تابد فروغ نصرت از پرچم
تو را چهر منوچهر است و زیب و فر افریدون
تو را بازوی دستان است و نیروی تن نیزم
اگر شمشیر تیزت در خیال آسمان افتد
ز آب تیز شمشیرت بگردد آسمان در دم
برای توست گردون را مدار هابط و صاعد
به داغ توست گیتی را سرین اشهب و ادهم
به بازارت درست خور ندارد قیمت یک جو
میزان تو سنگ کان ندارد وزن یک درهم
در انگشتت اگر دیدی سلیمان خاتم دولت
سلیمان را بماندی در دهان انگشت چون خاتم
بروز آنکه همچون شب هوا خود را بپوشاند
به مشکین کسوتت کرد از علمهای به زر معلم
ز تاریکی جهان گردد سیه چون چهره زنگی
ز انبوهی فتد در هم سپه چون طره دیلم
کند در قطع و خصم تیغ کارگر مدحل
شود در پرده دلها خدنگ پرده در محرم
کمند پیچ پیچ آرد سر اندر حلقه چون ثعبان
سنان سر فراز آید برون از پوست چون ارقم
تو از قلب سپاه آن روز در میدان رزمآرایی
ظفر در حضرتت لازم عدو در طاعتت ملزم
گهی چون فرقدان تیغت دو پیکر سازد از فرقی
گهی چون تو امان تیرت بدوزد هر دو ابرهم
دماغ حاسد فاسد به حال صحت کلی
نیاید تا نیاید بر سرش تیغ مبارک دم
خداوندا گه عیش است و فرصت می دهد دستت
تو فرصت را غنیمت دان که آن بابی است بس معظم
بخواه آن کشتی زرین درو دریای یاقوتی
چو دریایی پر از آب زر ملقوب و قلب یم
می صافی که از قرابه چون در جام ریزندش
صفای جام رنگینش کند روشن روان جم
نوا از مطربی بشنو که او راد دلاویزش
چو ناهید آورد در چرخ کیوان را به زیر و بم
الا تا پرده شب را عروس روز هر صبحی
ز پیش خویش بردارد بدین پیروزه گون طارم
جهان را از سرورت باد سوری آنچنان عالی
که تا روز ابد باشد مصون از رخنه ماتم
همی تا دست و دل باشد قوی از پشت مردم را
دل و دستت قوی بادا به سلطان زاده اعظم
نهال روضه شاهی اویس آنکه از نهاد او
بهار عدل شد سرسبز و باغ ملک شد خرم
خیال دولت نویین و نویین زاده را دایم
به اقبال بقا بادا طناب عمر مستحکم
شمارهٔ ۶۹ - در مدح سلطان اویس: دو دُر دَر دُرج دولت داشت این فیروزه گون طارم شمارهٔ ۷۱ - در مدح دلشاد خاتون: زهی نهال قدرت سرو جویبار روان
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکوه افسر شاهی تراز کسوت عالم
نگین خاتم دولت نظام گوهر عالم
هوش مصنوعی: زیبایی و ارزش مقام سلطنت برتر از لباسهای علمی است؛ همچنان که نگین بر روی انگشت دولت، برای جهان ارزشمند است.
خداوند خداوندان شهنشه شیخ حسن نویان
که هست اوصاف اخلاقش فزون از کیف و بیش و کم
هوش مصنوعی: خداوند، پروردگار همه سران و بزرگانی که شیخ حسن نویان است، دارای صفتهای اخلاقی است که از زیبایی و خوبیهایش بسیار بیشتر و بهتر است.
جهانداری که تیغ اوست صبح فتح را مطلع
جهانبخشی که دست اوست رزق خلق را مقسم
هوش مصنوعی: حاکمی که سلاح او نمایانگر پیروزی است، صبحگاهی را که مملو از فتح و پیروزی است، به تصویر میکشد. و کسی که با دستانش، روزی و ارزاق مردم را تقسیم میکند، به مانند یک بخشنده واقعی ظاهر میشود.
زباد خلق جان بخشش گرفته شاخ دولت بر
ز آب تیغ سرسبزش کشیده بیخ نصرت نم
هوش مصنوعی: از باد چرخش زندگی، نعمت و خوشبختی به وجود آمده و شاخسار دولت به دلیل آب سرسبز، ریشهاش را در یاری و پیروزی مستحکم کرده است.
طناب خیمه افلاک باد فتنه بگسستی
به اوتاد بقایش گر نبودی در ازل محکم
هوش مصنوعی: اگر طناب خیمه آسمانها دچار طوفان و خرابی شده باشد، به چنگالهای نگهدارندهاش مستحکم نمیتوان تکیه کرد، مگر اینکه در آغاز آفرینش محکم بوده باشند.
اگر نه حکمت اصلی گرفتی دامن رایش
ز روی راستی بردی برون از پشت گردون خم
هوش مصنوعی: اگر تو به درستی درک نکردی که حکمت اصلی چیست، پس بر اساس حقیقت از دنیای از پشت افراز آسمان بیرون آمدی.
زهی همچون صدف رایم شرف را صدر تو مولد
زهی چون مملکت را دین خرد آرای تو توام
هوش مصنوعی: چه خوب است که مانند صدف، فکر و اندیشهام ارزش و مقام دارد. تو که بهعنوان خاستگاه و منبع رفیع به شمار میروی، چه زیباییای به جهانی که تو در آن ساکن هستی دادهای.
ز حرمت قصر جاهت راست قدر جنت و کعبه
ز عزت خاک پایت راست آب کوثر و زمزم
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و منزلت تو، بهشت و کعبه برایت ارزش دارند. از عزت و بزرگی تو، خاک پای تو به اندازه آب کوثر و زمزم میارزد.
دم کلک تو اخبار ضمیر خلق را راوی
دل پاک تو اسرار رموز غیب را ملهم
هوش مصنوعی: نفوذ و تاثیر تو در دلها مانند خبری است که از ضمیر مردم دریافت میشود. دل پاک تو الهامبخش رازهای پنهانی و اسرار جهان هستی است.
تو را با سلطنت هر لحظه جاهی می شود افزون
تو را با مملکت هر روز ملکی می شود منضم
هوش مصنوعی: هر لحظه بر مقام و مرتبهات افزوده میشود و با هر روز، سلطنت و قدرتت بیشتر و بیشتر به هم میپیوندد.
چو روی ماه رویان از سواد طره پرچین
تو را پیوسته می تابد فروغ نصرت از پرچم
هوش مصنوعی: زمانی که چهره زیبای تو از زیر تارهای ریز مویت نمایان میشود، نور پیروزی و موفقیت همچون نوری درخشان بر روی تو میتابد.
تو را چهر منوچهر است و زیب و فر افریدون
تو را بازوی دستان است و نیروی تن نیزم
هوش مصنوعی: تو چهرهای زیبا داری مانند منوچهر و ویژگیهای نیکو شبیه فر افریدون. تو همچنین نیرویی در دستانت و قدرتی در تن خود داری.
اگر شمشیر تیزت در خیال آسمان افتد
ز آب تیز شمشیرت بگردد آسمان در دم
هوش مصنوعی: اگر تصور کنی که شمشیر تیز تو به آسمان میافتد، با تیز بودن آب شمشیرت، آسمان در آن لحظه تغییر خواهد کرد.
برای توست گردون را مدار هابط و صاعد
به داغ توست گیتی را سرین اشهب و ادهم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آسمان و زمین به خاطر تو به حرکت درآمدهاند و تغییرات خود را بر اساس احساسات و عشق تو تجربه میکنند. زمین با رنگها و حالتهای مختلفش به یاد تو و از روی عشق به تو تغییر میکند.
به بازارت درست خور ندارد قیمت یک جو
میزان تو سنگ کان ندارد وزن یک درهم
هوش مصنوعی: در بازار تو، ارزش و قیمت چیزی کم است و همچنان، چیزی به اندازه یک جو هم به آن ارزش نمیرسد. میزان تو به اندازه یک درهم هم وزن ندارد و در واقع به بهایی که برایش تعیین میشود نمیارزد.
در انگشتت اگر دیدی سلیمان خاتم دولت
سلیمان را بماندی در دهان انگشت چون خاتم
هوش مصنوعی: اگر در انگشتت نشانهای از قدرت و فرمانروایی سلیمان را ببینی، مثل اینکه این نشانه در دهان انگشتت به شکل یک انگشتر جا گرفته است.
بروز آنکه همچون شب هوا خود را بپوشاند
به مشکین کسوتت کرد از علمهای به زر معلم
هوش مصنوعی: زبان شاعر به این معناست که وقتی کسی مانند شب، خود را میپوشاند و رازهای درونش را پنهان میکند، این موضوع میتواند به زیبایی و شگفتی او افزوده شود؛ مانند پارچهای تیره که زیباییهای خاصی دارد. همچنین، به تصویرسازیم از معلمی که با دانش و گوهرهای گرانبها به آموزش میپردازد و این علم و دانش، مانند زر، به افراد ارزش میبخشد.
ز تاریکی جهان گردد سیه چون چهره زنگی
ز انبوهی فتد در هم سپه چون طره دیلم
هوش مصنوعی: در تاریکی، جهان مانند چهرهای تیره و سیاه میشود و از تجمع مشکلات و ناهماهنگیها، حالت بینظمی و پریشانی به وجود میآید.
کند در قطع و خصم تیغ کارگر مدحل
شود در پرده دلها خدنگ پرده در محرم
هوش مصنوعی: تیرهایی که در دلها جای میگیرند، در دنیای پنهان و رازآلود، کارایی دارند و میتوانند در زمانهای حساس و در دلمشغولیها بر دشمنان غلبهکنند. در حاشیه و سایه، این تیرها میتوانند بر روابط و احساسات تأثیر بگذارند.
کمند پیچ پیچ آرد سر اندر حلقه چون ثعبان
سنان سر فراز آید برون از پوست چون ارقم
هوش مصنوعی: ماهیت این بیت به تصویر کشیدن حالتی از خویشتنداری، حیات و تحولی است که بهواسطهی پیچیدگیها و چالشهای زندگی به وجود میآید. در اینجا، کمند به معنی قید و بند و موانع پیچیده است که موجودی را در خود محصور کرده است. با این حال، در نهایت، آن موجود مانند یک مار، سرش را از پوست خود بیرون میآورد و به سمت آزادی و نوآوری حرکت میکند. در واقع، این تصویرسازی به نوعی نشاندهندهی تلاش و مبارزه برای رهایی از محدودیتها و رسیدن به رشد و تغییر مثبت است.
تو از قلب سپاه آن روز در میدان رزمآرایی
ظفر در حضرتت لازم عدو در طاعتت ملزم
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، تو از دل سپاه به مبارزه میپردازی و پیروزی در حضور تو ضروری است؛ دشمن نیز به اطاعت از تو مجبور است.
گهی چون فرقدان تیغت دو پیکر سازد از فرقی
گهی چون تو امان تیرت بدوزد هر دو ابرهم
هوش مصنوعی: گاهی تیغ تو همچون فرقدان، دو نیمه میکند و گاهی تیر تو با قدرتی که دارد، میتواند هر دو ابر را به هم بیاورد.
دماغ حاسد فاسد به حال صحت کلی
نیاید تا نیاید بر سرش تیغ مبارک دم
هوش مصنوعی: اگر شخصی حسادت کند، نباید انتظار داشته باشد که در سلامت کامل قرار بگیرد، تا زمانی که بر سرش بلایی نازل نشود.
خداوندا گه عیش است و فرصت می دهد دستت
تو فرصت را غنیمت دان که آن بابی است بس معظم
هوش مصنوعی: ای خداوند، زمانهایی در زندگی وجود دارد که خوشی و شادی به ما روی میآورد. در این زمانها، باید از فرصتی که به ما داده میشود بهرهبرداری کنیم، زیرا این فرصتها ارزشمند و مهم هستند.
بخواه آن کشتی زرین درو دریای یاقوتی
چو دریایی پر از آب زر ملقوب و قلب یم
هوش مصنوعی: از آن کشتی زرین که دریاهایی به رنگ یاقوت دارد، درخواست کن. مانند دریایی پر از طلا که در آن قلب دریا وجود دارد.
می صافی که از قرابه چون در جام ریزندش
صفای جام رنگینش کند روشن روان جم
هوش مصنوعی: شرابی صاف که وقتی از قرابه در جام میریزند، باعث میشود که رنگ و روشنی دلنشینی به جام ببخشد.
نوا از مطربی بشنو که او راد دلاویزش
چو ناهید آورد در چرخ کیوان را به زیر و بم
هوش مصنوعی: از یک نوازنده ماهر بشنو که چقدر دلنشین و زیبا مینوازد. همچون ناهید که در آسمان، زیباییهای کیوان را به اوج و فرود میبرد.
الا تا پرده شب را عروس روز هر صبحی
ز پیش خویش بردارد بدین پیروزه گون طارم
هوش مصنوعی: تا زمانی که عروس روز هر صبح، پرده شب را از پیش خود کنار بزند و به این زیبایی، فضا را روشن کند.
جهان را از سرورت باد سوری آنچنان عالی
که تا روز ابد باشد مصون از رخنه ماتم
هوش مصنوعی: دنیا را با خوشحالیات پر کن به گونهای که این شادی آنقدر بالا باشد که تا روز ابد از غم و اندوه مصون بماند.
همی تا دست و دل باشد قوی از پشت مردم را
دل و دستت قوی بادا به سلطان زاده اعظم
هوش مصنوعی: تا وقتی که انسان دل و دستش قوی باشد، از حمایت مردم برخوردار خواهد بود. امیدوارم دل و دست تو همواره قوی باشد، به ویژه برای فرزند بزرگ سلطان.
نهال روضه شاهی اویس آنکه از نهاد او
بهار عدل شد سرسبز و باغ ملک شد خرم
هوش مصنوعی: نهال بهشت و باغی که در آن عدالت جاری است، به وجود اویس به وجود آمده و بهار آنجا را سرسبز کرده است.
خیال دولت نویین و نویین زاده را دایم
به اقبال بقا بادا طناب عمر مستحکم
هوش مصنوعی: امیدوارم که فکر کردن به خوشبختی و نسل جدید همیشه پایدار باشد و عمر طولانی و محکمی داشته باشد.

سلمان ساوجی