گنجور

شمارهٔ ۶۲ - در مدح سلطان اویس

شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام
غرض آن است که امشب شب جام است و مدام
کام خمار شد از خنده لبالب چو قدح
که میش می رسد امشب ز لب جام به کام
ساقی آغاز کن اکنون که مه رزوزه گذشت
بزم شام است و در وبزم می عیش انجام
خلد عیش است و درو باده حلال است
حلالروز عیدست و درو روزه حرام است حرام
بر سر کوچه خمار به شهر شوال
خانه ای گیر که بستند در شهر صیام
پخته شد هر که به خام خم خمار رسید
تو بدین پخته اگر در نرسی باشی خام
شاهدی دوش جمال از تتق شام نمود
که جهانی همه روزش نگران بود ز بام
مه پریرار علم افروخت به خاور در صبح
دوش دیدند پی نعل براقش در شام
چرخ با مشعل صبحی به در شاه آمد
جهت تهنیت عید و پی رسم سلام
ای سر زلف تنو را در شکن حلقه دام
از هوا طایر روح آمده با طوق حمام
تا به گرد لب لعلت خط مشکین بدمید
روشنم شد که شرابیست لبت مشک ختام
دهنت پسته شورست لبت تنگ شکر
من فدای تو و آن پسته شکر بادام
سرو زد لاف که زیبا قدم و بیش قدم
گو قدم پیش نه و پیش قدم خوش بخرام
چشم ماشکل قد چست تو بیند هموار
دل مادام سر زلف تو خواهد مادام
همه خواهند دوا از تو من خواهم درد
دانه جویند بدین در همه مرغان مادام
سخنی داشت لبت با من و ابروی کجت
نا گه از گوشه ای آمد که گذارد پیغام
چون میان من و تو هیچ نمی گنجد موی
خود چه حاجت که به حاجب دهی البته پیام
با خیال لب لعلت مژهام غرق عرق
با هوای گل رویت خردم مست مدام
بر وصلت دگری می خورد و من غم عشق
که بر وصل تو خاص است و غم عشق تو عام
من به خون جگرم عشق تو پرورده چرا
دگری خوش کند از نافه مشک تو مشام
دارم امید که اگر مهر توام کردا سیر
کند آزاد مرا داور خورشید غلام
مظهر صبح ظفر مهر ذکا ابر حیا
منع بهر کرم روی جهان پشت انام
سایه لطف خداوند جهان شیخ اویس
مردم دیده دین پشت و پناه اسلام
آنکه بر عزم طواف در او می بندند
هفت اجرام سپهر از پی طاعت احرام
آفتابی که چو در رزم زند دست به تیغ
از میان پیکر مریخ برآرد چو حسام
هم ز طیب نفسش بزم ملک غالیه بوی
هم ز گرد سپش روی فلک غالیه فام
کار دین از روش رایت او یافت قرار
عقد ملک از گهر خنجرش آمد به نظام
تا زدیوان رضایش نستاند امضا
اختران را نبود هیچ نفاذ احکام
ابر می خواست که باران برد از بحر محیط
گفتمش : آب خود ای ابر مبر پیش لثام
با وجود کفش از بحر عطامی طلبی
گر کسی ملتمسی می طلبد هم زکرام
ای زیمن اثر طالع فر خنده تو
پنج نوبت زده در هفت ولایت بهرام
حد قدرت به تصور نتوان دانستن
که کسی عرصه افلاک نپیمود به گام
در وجود ار نگرد خشمت ازین پس نبود
آسمان را حرکت جرم زمین راآرام
جام احسان تو چون خنده زند در مجلس
گه کند ناله و گه گریه ز دستت نمام
می رود راه خلاف تو و می ماند خصم
به شغالی که رود پنجه زند با ضرغام
هر کجا موکب عزمت حرکت کرد کند
کره خاک به یکبارگی از جای قیام
باد عزمت ندمد بی نفحات نصرت
ابر کلکت نبود بی رشحات انعام
بی هوای تو چنان است چو بی آب نبات
بی ثنای تو کلام است چو بی ملح طعام
نسپرند سر کوی جلالت افکار
نرسیدند به سر حد کمالت اوهام
چرخ هر دایره ماه که بنیاد نهاد
جز به تدبیر ضمیر تو نکردند تمام
به خطا راند زبان تیغ به عهدت زان گشت
حد بر او واجب و محبوس ابد شد به نیام
عکس تیغ تو اگر کوه ببیند برعکس
کوه را لرزه ازآن بیم نهد بر اندام
خواستم رای تو را خواند به خورشید خرد
گفت خورشید به عهدش به کیان است و کدام
این همه ساله کند بزم و عطا با هر کس
وان به یک ماه دهد قرصی و آن نیز به وام
منهی صیت تو از غیرت دین پروریت
گر کند پرده نشینان فلک را اعلام
شمسه پرده افلاک چو خاتون هلال
بر نیاید پس ازین بی تتق شام ببام
تا چو ماه علم شاه شود هر سر ماه
ماه نو ماهچه قبه این سبز خیام
خیمه جاه تو را حد زمان باد اطناب
وان طنابش همه پیوسته به اوتاد دوام
عید میمون تو را باد همه قدر لیال
روز اقبال تو را باد همه عید ایام

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام
غرض آن است که امشب شب جام است و مدام
هوش مصنوعی: به شب و نور شفق اشاره می‌کند که شبی شاد و دل‌انگیز است، مانند عید و جشن. او به علاقه و خوشی این شب که پر از شادی و سرور است، اشاره می‌کند و می‌گوید که امشب شب خاصی است که باید از آن لذت برد.
کام خمار شد از خنده لبالب چو قدح
که میش می رسد امشب ز لب جام به کام
هوش مصنوعی: زخندۀ پرشور مثل یک لیوان پر از شراب، دل شاد و مملو از لذت می‌شود؛ چرا که امشب، خوشی و شادمانی به خوبی به زندگی‌ام خواهد رسید.
ساقی آغاز کن اکنون که مه رزوزه گذشت
بزم شام است و در وبزم می عیش انجام
هوش مصنوعی: ای ساقی، اکنون که شب جشن و سرور به پایان رسیده است، بگذار دور جدیدی از شادی و نوشیدن آغاز شود. شب برای لذت و خوشی آمده است.
خلد عیش است و درو باده حلال است
حلالروز عیدست و درو روزه حرام است حرام
هوش مصنوعی: بهشت زندگی پر از لذت است و در آن نوشیدنی‌های حلال وجود دارد. در این روز جشن و شادی، روزه‌خواری ممنوع است.
بر سر کوچه خمار به شهر شوال
خانه ای گیر که بستند در شهر صیام
هوش مصنوعی: در یکی از کوچه‌ها، جایی در شهر شوال، خانه‌ای پیدا کن که در زمان ماه رمضان به خاطر روزه‌داری بسته شده است.
پخته شد هر که به خام خم خمار رسید
تو بدین پخته اگر در نرسی باشی خام
هوش مصنوعی: هر کسی که در میخانه به حالت خماری رسید، پخته و成熟 شد؛ اما اگر تو به این حالت نرسی، نشان‌دهنده‌ی ناپختگی‌ات است.
شاهدی دوش جمال از تتق شام نمود
که جهانی همه روزش نگران بود ز بام
هوش مصنوعی: دوش یکی از زیبا‌ترین چهره‌ها از بالای بام نمایان شد که همه‌ی جهان از صبح تا شب نگران او بودند.
مه پریرار علم افروخت به خاور در صبح
دوش دیدند پی نعل براقش در شام
هوش مصنوعی: صبح روز قبل، مه زیبایی در شرق درخشید و در شام شب گذشته، سرنخی از نعل اسب درخشان او را دیده بودند.
چرخ با مشعل صبحی به در شاه آمد
جهت تهنیت عید و پی رسم سلام
هوش مصنوعی: چراغ صبح به دربار شاه آمد تا عید را تبریک بگوید و به رسم سلام ادا شود.
ای سر زلف تنو را در شکن حلقه دام
از هوا طایر روح آمده با طوق حمام
هوش مصنوعی: ای سر زلفت مانند حلقه‌ای است که در دامنی نرم و دل‌نشین فشرده شده است. روح من که مانند پرنده‌ای در هوا پرواز می‌کند، به خاطر زیبایی‌ات به اینجا آمده و مانند طوقی به گردن حمام، به تو وابسته شده است.
تا به گرد لب لعلت خط مشکین بدمید
روشنم شد که شرابیست لبت مشک ختام
هوش مصنوعی: به هنگام وزیدن نسیمی که عطر و بوی خوشی از لب‌های قرمزت به مشامم رسید، فهمیدم که این بوی دل‌انگیز حاصل نوشیدنی شیرین و دلپذیری است که لب‌هایت به آن آغشته‌اند.
دهنت پسته شورست لبت تنگ شکر
من فدای تو و آن پسته شکر بادام
هوش مصنوعی: لبت شیرین و گفتارت مثل پستهٔ شور است، من به خاطر تو و آن پستهٔ شیرین بادام، جانم را فدای تو می‌کنم.
سرو زد لاف که زیبا قدم و بیش قدم
گو قدم پیش نه و پیش قدم خوش بخرام
هوش مصنوعی: سرو به خود می‌بالد و می‌گوید که به زیبایی و قدمت می‌نازد. به او بگو که جلوتر بیفتد و با قدم‌های زیبا و مطمئن خود، به خوبی خود را نشان دهد.
چشم ماشکل قد چست تو بیند هموار
دل مادام سر زلف تو خواهد مادام
هوش مصنوعی: چشم من از زیبایی قامت تو همیشه لذت می‌برد، و دل من همیشه آرزو دارد که همواره در کنار موهای تو باشد.
همه خواهند دوا از تو من خواهم درد
دانه جویند بدین در همه مرغان مادام
هوش مصنوعی: همه مردم به دنبال درمان و رفع مشکلات خود هستند، اما من خواهان درد و رنج هستم. به این خاطر که در هر حال و در هر زمانی، پرندگان همیشه به دنبال دانه و غذا هستند.
سخنی داشت لبت با من و ابروی کجت
نا گه از گوشه ای آمد که گذارد پیغام
هوش مصنوعی: لبان تو با من سخنی داشتند و ابروی کجت ناگهان از گوشه‌ای پیدا شد و پیامی را رساند.
چون میان من و تو هیچ نمی گنجد موی
خود چه حاجت که به حاجب دهی البته پیام
هوش مصنوعی: وقتی هیچ چیز بین من و تو فاصله نینداخته، پس چرا باید خود را از دیگری پنهان کنی و اجازه دهی که کسی میان ما پیام بیاورد؟
با خیال لب لعلت مژهام غرق عرق
با هوای گل رویت خردم مست مدام
هوش مصنوعی: با تصور لب‌های قرمز تو، مژه‌هایم عرق می‌کنند و به خاطر زیبایی چهره‌ات، همواره در حال نشئه و سرمستی هستم.
بر وصلت دگری می خورد و من غم عشق
که بر وصل تو خاص است و غم عشق تو عام
هوش مصنوعی: او با یکی دیگر خوش می‌گذرانَد، ولی من تنها غم عشق تو را در دل دارم، چرا که عشق تو برای من خاص و ویژه است، در حالی که غم любвиَت عمومی و همگانی است.
من به خون جگرم عشق تو پرورده چرا
دگری خوش کند از نافه مشک تو مشام
هوش مصنوعی: من برای عشق تو با تمام وجودم رنج کشیده‌ام، اما چرا کسی دیگر با عطر خوش موهای تو خود را خوشحال کند؟
دارم امید که اگر مهر توام کردا سیر
کند آزاد مرا داور خورشید غلام
هوش مصنوعی: دارم امید که اگر تو به من مهر و محبت کنی، قاضی و داور زندگی‌ام می‌تواند با کمک نور تو، من را از قید و بندها آزاد کند.
مظهر صبح ظفر مهر ذکا ابر حیا
منع بهر کرم روی جهان پشت انام
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جلوه‌های صبحگاهی می‌پردازد. صبح نماد موفقیت و پیروزی است و خورشید، که نماد روشنی و دانایی است، به نزاکت و شرم توجه دارد. این شعاع‌های آفتاب می‌تواند رحمت و لطف را به ارمغان بیاورد و دنیای ما را با چهره‌اش روشن کند، در حالی که اعمال ناپسند را به پشت خود می‌زند.
سایه لطف خداوند جهان شیخ اویس
مردم دیده دین پشت و پناه اسلام
هوش مصنوعی: سایه‌ی رحمت خداوند بر سر شیخ اویس و جامعه اسلامی، موجب حمایت و پشتوانه‌ای مستحکم برای مردم مؤمن شده است.
آنکه بر عزم طواف در او می بندند
هفت اجرام سپهر از پی طاعت احرام
هوش مصنوعی: کسی که با اراده به دور او طواف می‌کند، هفت آسمان به دنبال اطاعت از او به حالت احرام درآمده‌اند.
آفتابی که چو در رزم زند دست به تیغ
از میان پیکر مریخ برآرد چو حسام
هوش مصنوعی: خورشیدی که در میدان نبرد، مانند شمشیری که از بدن سیاره مریخ بیرون می‌آید، به شدت می‌درخشد.
هم ز طیب نفسش بزم ملک غالیه بوی
هم ز گرد سپش روی فلک غالیه فام
هوش مصنوعی: به خاطر دل‌پذیری نفس او، محفل ملک عطر خوشی دارد و به دلیل غبار سپیدش، آسمان رنگ و رویی زیبا به خود گرفته است.
کار دین از روش رایت او یافت قرار
عقد ملک از گهر خنجرش آمد به نظام
هوش مصنوعی: کار دین به آرامش و ثباتی رسید که به واسطه علم و خرد او به دست آمد. تنظیم و استحکام ملک به خاطر قابلیت و کاردانی او به وجود آمد.
تا زدیوان رضایش نستاند امضا
اختران را نبود هیچ نفاذ احکام
هوش مصنوعی: تا زمانی که از دست دیوان و حکم‌های آنان رضایت نگیری، ستاره‌ها هیچ‌گونه تأثیری بر سرنوشت و احکام ندارند.
ابر می خواست که باران برد از بحر محیط
گفتمش : آب خود ای ابر مبر پیش لثام
هوش مصنوعی: ابر می‌خواست بارانی را از دریا بگیرد، اما من به او گفتم: ای ابر، نگذار آب خودت را قبل از اینکه به زمین برسد، از دست بدهی.
با وجود کفش از بحر عطامی طلبی
گر کسی ملتمسی می طلبد هم زکرام
هوش مصنوعی: اگرچه داری کفش، چرا از دریا عطا طلب می‌کنی؟ اگر کسی از من درخواست کند، من هم به او کمک می‌کنم.
ای زیمن اثر طالع فر خنده تو
پنج نوبت زده در هفت ولایت بهرام
هوش مصنوعی: خندهٔ تو همچون خوشبختی اثرگذار است که در پنج نوبت در هفت سرزمین بر بهرام مشاهده شده است.
حد قدرت به تصور نتوان دانستن
که کسی عرصه افلاک نپیمود به گام
هوش مصنوعی: نمی‌توان با خیال و تصور به حد و اندازه قدرت پی برد که کسی بتواند با پای خود به آسمان‌ها و افلاک دست یابد.
در وجود ار نگرد خشمت ازین پس نبود
آسمان را حرکت جرم زمین راآرام
هوش مصنوعی: اگر در وجود تو خشم و غضب نباشد، آنگاه آسمان نیز به حرکت در نخواهد آمد و زمین در آرامش خواهد بود.
جام احسان تو چون خنده زند در مجلس
گه کند ناله و گه گریه ز دستت نمام
هوش مصنوعی: در مجلس، وقتی که جام بخشش تو لبخند می‌زند، گاهی باعث ناله و گاهی باعث گریه می‌شوی.
می رود راه خلاف تو و می ماند خصم
به شغالی که رود پنجه زند با ضرغام
هوش مصنوعی: شخصی در جهت نادرست حرکت می‌کند و دشمنی می‌کند، مانند شغالی که به جنگ با شیر می‌رود.
هر کجا موکب عزمت حرکت کرد کند
کره خاک به یکبارگی از جای قیام
هوش مصنوعی: هر جا که کاروان بزرگی از عظمت تو حرکت کند، کل زمین یکباره از جا بلند می‌شود.
باد عزمت ندمد بی نفحات نصرت
ابر کلکت نبود بی رشحات انعام
هوش مصنوعی: بدنیا نبیند باد عزمت بی کمک‌های نصرت و یاری، همچنان که ابر نمی‌تواند باران بی‌رحمت و نعمت ببارد.
بی هوای تو چنان است چو بی آب نبات
بی ثنای تو کلام است چو بی ملح طعام
هوش مصنوعی: بی‌حضور تو زندگی مانند بی آب و غذاست و بدون تو هر سخنی مانند خوراکی است که مزه نداشته باشد.
نسپرند سر کوی جلالت افکار
نرسیدند به سر حد کمالت اوهام
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که افکار و تصورات درباره جلالت و عظمت تو به حدی نمی‌رسند که بتوانند به تمام و کمال تو نزدیک شوند. به عبارتی، هرچقدر هم که در ذهن انسان‌ها ایده‌ها و خیالاتی درباره تو شکل گیرد، باز هم نمی‌توانند به عمق و کمال واقعی تو دست پیدا کنند.
چرخ هر دایره ماه که بنیاد نهاد
جز به تدبیر ضمیر تو نکردند تمام
هوش مصنوعی: چرخ‌های دایره‌ای که ماه را ایجاد کرده‌اند، تنها به لطف اندیشه و تدبیر تو به سامان رسیده‌اند و هیچ چیز دیگری در این میان نقش نداشته است.
به خطا راند زبان تیغ به عهدت زان گشت
حد بر او واجب و محبوس ابد شد به نیام
هوش مصنوعی: به اشتباه زبان تو در زمان وعده به تیغ تبدیل شد و همین باعث شد که حد و مرزی بر او واجب شود و او تا ابد در قید و بند قرار گیرد.
عکس تیغ تو اگر کوه ببیند برعکس
کوه را لرزه ازآن بیم نهد بر اندام
هوش مصنوعی: اگر کوه تصویر تیغ تو را ببیند، از ترس آن لرزه بر اندامش می‌افتد.
خواستم رای تو را خواند به خورشید خرد
گفت خورشید به عهدش به کیان است و کدام
هوش مصنوعی: درخواست کردم که نظر تو را از خورشید حکمت بپرسم، اما خورشید پاسخ داد که عهد و پیمان او متعلق به کدام سرزمین و کدام پادشاهی است.
این همه ساله کند بزم و عطا با هر کس
وان به یک ماه دهد قرصی و آن نیز به وام
هوش مصنوعی: سال‌هاست که او با هر کسی خوش‌گزرانی و بخشش می‌کند، اما در نهایت در یک ماه فقط یک لقمه به کسی می‌دهد و آن هم به صورت قرض.
منهی صیت تو از غیرت دین پروریت
گر کند پرده نشینان فلک را اعلام
هوش مصنوعی: تو به دلیل غیرت دیانت، نامت از دیگران جداست و اگر کسی بخواهد پرده‌نشینان آسمان را خبر دهد، تنها تو را می‌شناسند.
شمسه پرده افلاک چو خاتون هلال
بر نیاید پس ازین بی تتق شام ببام
هوش مصنوعی: خورشید مانند ماه در آسمان، جلوه‌گر است و پس از این شبی از بی‌نظمی و تاریکی نمی‌گذرد.
تا چو ماه علم شاه شود هر سر ماه
ماه نو ماهچه قبه این سبز خیام
هوش مصنوعی: به هر سر ماه، مانند ماه کامل، دانش شاهانه‌ای به دست آید و در این قبه‌ی سبز خیام، ماه نو و ماهچه نمایان شوند.
خیمه جاه تو را حد زمان باد اطناب
وان طنابش همه پیوسته به اوتاد دوام
هوش مصنوعی: قدرت و مقام تو به اندازه زمان گسترش یافته است و این مقام مانند طنابی است که به میخ‌های ثباتی متصل شده و همواره پابرجاست.
عید میمون تو را باد همه قدر لیال
روز اقبال تو را باد همه عید ایام
هوش مصنوعی: عید خوشی تو همیشه باد، و روزهایی پر از خوشبختی و موفقیت برایت آرزو می‌کنم.

حاشیه ها

1395/04/05 07:07

این شعر با غلطهای فراوان در اینجا درج گردیده. به عنوان مثال:
بیت سوم:
ساقی آغاز کن اکنون که مه رزوزه گذشت
بزم شام است و در وبزم می عیش انجام
در مصرع اول رزوزه نوشته شده و روزه درست است. در مصرع دوم "و در وبزم" نوشته شده که "و درو بزم" درست است
بیت چهارم:
خلد عیش است و درو باده حلال است
حلالروز عیدست و درو روزه حرام است حرام
کلمه ی "حلال" در ابتدای مصرع دوم که به کلمه ی "روز" چسبیده است در اصل مربوط به انتهای مصرع اول است و بیت درست اینگونه است"
خلد عیش است و درو باده حلال است حلال
روز عیدست و درو روزه حرام است حرام
و موارد متعدد دیگر
لطفا تصحیح فرمایید