شمارهٔ ۶۱ - در مدح غیاث الدین محمد
راه نجم چو مشرف کند ایوان حمل
عامل نامیه را باز فرستد به عمل
صفر تخت سلطان فلک بر دارد
لاجرم در فلکش نام برآید به حمل
ابر نوروز چو از بحر برآید به هوا
جرم خورشید چو از حوت برآید به حمل
زرده مهر کند قله که را ابلق
اشهب روز کند ادهم شب را ارجل
ابر هر بیضه کافور که در کوه نهاد
کند آن بیضه کافور سراسر صندل
کار مشکل شده از رهگذر یخ بر ما
تا که از لطف هوا مشکل ما گردد حل
حسن گل جلوه دهد باد به وجهی احسن
راز دل خاک کند عرضه به نوعی اجمل
باغ مجموعه انواع لطایف گردد
سبزه اش خط و چمن مسطر و بویش جدول
نرگس شوخ و گل بابلی امروز به باغ
چون دو چشمند یکی اشهل و دیگر احوال
لاله دل سیه و لعل قبادانی کیست
صورت شام و شفق هیات مریخ و زحل
این همه تیغ خلاف از چه کشیدست چمن
گر چمن را نه سرو برگ خلاف است و جدل
جوشن موج چرا باد کند در تن آب
مغفر لاله چرا ابر نهد بر سر تل
ساقیا رطل پیا پی نده الا که به من
کی کند در من مخمور اثر می به رطل
هر که از می نکند تازه دل و مغز و دماغ
در دماغ و دل و طبعش بود البته خلل
خنکا جان و دل غنچه که بر می خیزد
هر صباحیش ترو تازه نگاری ز بغل
تو هر آن قطره باران که فرو می آید
آیتی دان شده از فیض الهی منزل
گل صد برگ بیاراست به صد برگ بساط
سرو آزاد بپوشید به صد دست حلل
در هوای چمن باغ علی رغم غراب
شاخ گلها زدهاند از پر طاوس کلل
خاک ز نگار برآورد خوشا زنگاری
که دهد آینه دیده و دل را صیقل
ابر نوروز به صد گریه و زاری هر روز
بعد تسبیح خداوند جهان جل جلال
سرخ رویی گلو لاله همی خواهد و ما
همه سر سبزی سرو و چمن دین و دول
خواجه شمس الحق و الدین زکریا که ازوست
ضبط ملک و نسق ملت و قانون ملل
وانکه در عهده اسکندر حزمش نکند
رخنه در سد بقا لشکر یاجوج امل
ذات او واسطه عقد لالی نجوم
رای او آینه نقش تصاویر ازل
ای به معیار ضمیر تو دغل سیم سحر
وی به میزان وقار تو سبک سنگ جبل
موکب عزم تو را جرم هلال است رکاب
موکب جاه تو را خنگ سپهرست کفل
هر سر ماه خیال است کج اندر سر ماه
که به نعل سم اسبت کندش چرخ بدل
مه گرین مرتبه می داشت سپهرش صد بار
بر سم اسب تو می بست به مسمار حیل
خورده زنبور عسل فضله رشح قلمت
لاجرم نص شفا آمده در شان عسل
ای که بی مشورت کلک تو در قطع امور
تیغ را نیست به قدر سر سوزن مدخل
اگر آوازه عدل تو به خورشید رسد
بعد از ین بگسلد از تاج گل آویزه طل
لطفت ار در دهن روح نباتی آبی
بچکاند بچکد آب نبات از حنظل
دارای آن دست که از دست سماک رامح
نیزه بستانی و بخشی به سماک اعزل
چرخ را قدر رفیعت ندهد هیچ مجال
بحر را طبع جوادت ندهد هیچ محل
نزد قدر تو غباری بود آن مستعلا
پیش دست تو غدیری بود این مستعمل
خصم را خلق خوشت می کشد و نیست عجب
که شود بوی خوش گل سبب مرگ جعل
سر شوم عدویت کوفته بهتر چون سیر
زانکه پر کنده و حشوست دماغش چو بصل
عقل کل کسب کمال از شرف ذات تو کرد
ای به صد مرتبه از عقل نخستین اکمل
بنده می خواست که بر رای جهان آرایت
غرض خویش کند عرض به تفصیل و جمل
خردم گفت چه حاجت که بر او هیچ سخن
نیست پوشیده الی آخر من اول
خاطر مدرک دستور و جهانبان و حجاب
دیده روشن خورشید و جهانتاب و سبل
چون به سعیت همه اطراف جهان مرعی شد
طرف بنده همانا که نماند مهمل
تاز تصریف زمان هر سر سالی در باغ
گل مضاعف شود و نرگس اجوف معتل
عیش ماضیت که فهرست نشاط و طرب است
باد پیوسته به رشک نعم مستعمل
پایه قدر تو از پایه گردون اعلی
مدت عمر تو از مدت گیتی اطول
شمارهٔ ۶۰ - در موعظه ونصیحت: رفتند رفیقان ورسیدند به منزلشمارهٔ ۶۲ - در مدح سلطان اویس: شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
راه نجم چو مشرف کند ایوان حمل
عامل نامیه را باز فرستد به عمل
هوش مصنوعی: وقتی ستاره راه را روشن کند و ایوان بزرگ را نشان دهد، آنگاه عاملان نامی را دوباره به سمت عمل و فعالیت میفرستد.
صفر تخت سلطان فلک بر دارد
لاجرم در فلکش نام برآید به حمل
هوش مصنوعی: صفر، تخت فرمانروایی آسمان را جابجا میکند، بنابراین در آسمان نام او بر فرشته حامل میتابد.
ابر نوروز چو از بحر برآید به هوا
جرم خورشید چو از حوت برآید به حمل
هوش مصنوعی: زمانی که ابر نوروز از دریا بالا میآید و به آسمان میرود، همانطور نیز خورشید از نشانه حوت (ماه آخر) خارج شده و به نشانه حمل (ماه اول) میرود.
زرده مهر کند قله که را ابلق
اشهب روز کند ادهم شب را ارجل
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویر کشیده میشود که رنگ زرد خورشید (زرده مهر) قله کوهی را روشن میکند و در عین حال، رنگ شب را تاریک میکند. در اینجا، آفتاب روز را روشن و زیبا میکند و شب را با روشنیاش تحت تأثیر قرار میدهد. به نوعی نشاندهنده تحول و تغییرات ناشی از نور خورشید است.
ابر هر بیضه کافور که در کوه نهاد
کند آن بیضه کافور سراسر صندل
هوش مصنوعی: طبیعت به خوبی میتواند زیبایی را از دل کوهها به ارمغان بیاورد و این زیبایی همچون بویی دلانگیز و خوش است که از کافور و صندل به مشام میرسد.
کار مشکل شده از رهگذر یخ بر ما
تا که از لطف هوا مشکل ما گردد حل
هوش مصنوعی: کارهایمان به خاطر سرما و یخ دشوار شده است، اما اگر هوا به ما لطف کند، ممکن است مشکلاتمان حل شوند.
حسن گل جلوه دهد باد به وجهی احسن
راز دل خاک کند عرضه به نوعی اجمل
هوش مصنوعی: زیبایی گل به زیبایی چهرهاش جلوهگر است و راز دل خاک در نوعی زیبا عرضه میشود.
باغ مجموعه انواع لطایف گردد
سبزه اش خط و چمن مسطر و بویش جدول
هوش مصنوعی: باغ پر از زیباییها و شگفتیها میشود. سبزههایش مانند خطوطی منظم و مرتب هستند و عطرش مانند جویبار جریان دارد.
نرگس شوخ و گل بابلی امروز به باغ
چون دو چشمند یکی اشهل و دیگر احوال
هوش مصنوعی: نرگس زیبای شیطون و گل بابی امروز در باغ مثل دو چشم هستند، یکی از آنها نگران و دیگری خوشحال.
لاله دل سیه و لعل قبادانی کیست
صورت شام و شفق هیات مریخ و زحل
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت شخصی اشاره میکند که دلش تیره و غمگین است، و میپرسد که چنین فردی کیست. او همچنین زیبایی صورت این شخص را معادل زیباییهای دلکش شام و سپیدهدم میداند و در کنار آن، ویژگیهای آسمانی سیارات مریخ و زحل را نیز مورد اشاره قرار میدهد. به طور کلی، شاعر به شیوایی و ظرافت ظاهری و معنوی این فرد اشاره میکند.
این همه تیغ خلاف از چه کشیدست چمن
گر چمن را نه سرو برگ خلاف است و جدل
هوش مصنوعی: چرا چمن اینقدر با خنجرهای بیرحمانه برش خورده و آسیب دیده است؟ اگر در چمن، سروها و گیاهان را به خاطر درگیری و اختلافات میبینیم، پس چه دلیلی برای این همه خشونت وجود دارد؟
جوشن موج چرا باد کند در تن آب
مغفر لاله چرا ابر نهد بر سر تل
هوش مصنوعی: چرا امواج در آب به هم میزنند و چرا ابر بر روی تپهها سایه میافکند؟
ساقیا رطل پیا پی نده الا که به من
کی کند در من مخمور اثر می به رطل
هوش مصنوعی: ای ساقی، هر بار فقط یک رطل شراب به من نده، مگر اینکه بدانی آیا هنوز در من اثر میکند یا نه.
هر که از می نکند تازه دل و مغز و دماغ
در دماغ و دل و طبعش بود البته خلل
هوش مصنوعی: هر کسی که از نوشیدن شراب دل و ذهنش تازه نشود، حتماً در ذهن و دل و طبیعتش خللی وجود دارد.
خنکا جان و دل غنچه که بر می خیزد
هر صباحیش ترو تازه نگاری ز بغل
هوش مصنوعی: هر صبح، باد خنکی می وزد و دل و جان غنچه را تازه میکند، در این حال، زیبایی از کنار آن سر به بیرون میآورد.
تو هر آن قطره باران که فرو می آید
آیتی دان شده از فیض الهی منزل
هوش مصنوعی: هر بارانی که از آسمان میریزد، نشانهای است از نعمتهای الهی و رحمت او.
گل صد برگ بیاراست به صد برگ بساط
سرو آزاد بپوشید به صد دست حلل
هوش مصنوعی: گلی زیبا را با تزیینات فراوان آراستهاند و سرو آزاد را نیز با پوششی دلنشین آذین کردهاند.
در هوای چمن باغ علی رغم غراب
شاخ گلها زدهاند از پر طاوس کلل
هوش مصنوعی: در هوای چمن، رغم وجود زاغها، گلها به خوبی شکوفا شدهاند و از زیباییاش مشابه تاج طاوس جلوهگری میکند.
خاک ز نگار برآورد خوشا زنگاری
که دهد آینه دیده و دل را صیقل
هوش مصنوعی: خاکی که از چهره محبوب برخیزد، خوشا که آن چهره آینهای باشد که دیده و دل را جلا میدهد.
ابر نوروز به صد گریه و زاری هر روز
بعد تسبیح خداوند جهان جل جلال
هوش مصنوعی: در روزهای نوروز، ابرها به خاطر اندوهی که دارند، با صدای گریه و زاری باران میبارند. این باران، پس از ستایش خداوند، که جلال و شکوه او بیپایان است، نازل میشود.
سرخ رویی گلو لاله همی خواهد و ما
همه سر سبزی سرو و چمن دین و دول
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که زیبایی و جذابیت چهره مثل لاله سرخ است، در حالی که ما تنها به سرسبزی سرو و چمن توجه داریم و به دین و دنیا اهمیت میدهیم. یعنی برخی زیباییهای ظاهری را میطلبند، در حالی که ما در پی مسائل معنوی و دنیوی هستیم.
خواجه شمس الحق و الدین زکریا که ازوست
ضبط ملک و نسق ملت و قانون ملل
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید و ستایش شخصیتی بزرگ اشاره دارد که تأثیر زیادی بر نظم و قانونگذاری در جامعه و جهان داشته است. او به گونهای بر سرنوشت و نظام ملتها تأثیرگذار بوده و مدافع حق و حقیقت است.
وانکه در عهده اسکندر حزمش نکند
رخنه در سد بقا لشکر یاجوج امل
هوش مصنوعی: کسی که در برابر قدرت اسکندر نتواند ثبات و استقامت داشته باشد، در مقابل لشکر یاجوج و ماجوج که نماد نیروهای ویرانگر و بیرحم هستند، هم نمیتواند از خود دفاع کند.
ذات او واسطه عقد لالی نجوم
رای او آینه نقش تصاویر ازل
هوش مصنوعی: ذات او سبب ارتباط بین سکوت ستارههاست و رأی او بهگونهای است که مانند آینهای میباشد که تصویرهای ازلی را نمایان میسازد.
ای به معیار ضمیر تو دغل سیم سحر
وی به میزان وقار تو سبک سنگ جبل
هوش مصنوعی: ای که در سنجش فکر و روح تو، نیرنگی همچون نقره وجود دارد، تو به قدری باوقار هستی که سبکی چون سنگهای کوه را در خود نمیپذیری.
موکب عزم تو را جرم هلال است رکاب
موکب جاه تو را خنگ سپهرست کفل
هوش مصنوعی: عزم و اراده تو به معصومیتی شبیه است که هلال ماه دارد، و مقام و اعتبار تو به قدری بلند است که میتوان آن را به کفل یا کمر آسمان تشبیه کرد.
هر سر ماه خیال است کج اندر سر ماه
که به نعل سم اسبت کندش چرخ بدل
هوش مصنوعی: در آغاز هر ماه، فکر و خیال به سراغ انسان میآید و در این دوره خاص، مانند آن است که چرخ زندگی با نعل سم اسب خود، تغییراتی را در زندگی به وجود میآورد.
مه گرین مرتبه می داشت سپهرش صد بار
بر سم اسب تو می بست به مسمار حیل
هوش مصنوعی: اگر ماه بر مقام خود باقی میماند، آسمان صد بار بر سم اسب تو با میخهایی محکم میبست.
خورده زنبور عسل فضله رشح قلمت
لاجرم نص شفا آمده در شان عسل
هوش مصنوعی: زنبور عسل در کنار فضولات خود، از شهد گلها غذایی میسازد که به طبع، شفابخش است. در حقیقت، سخنان تو نیز مانند عسل، خواصی شفابخش دارند و نشان دهندهی ارزش و زیبایی کلمات هستند.
ای که بی مشورت کلک تو در قطع امور
تیغ را نیست به قدر سر سوزن مدخل
هوش مصنوعی: تو که بدون مشورت و فکر کردن، در کارها تصمیم میگیری، بدان که تیغ در دست تو، حتی به اندازه یک سر سوزن هم نمیتواند وارد عمل شود.
اگر آوازه عدل تو به خورشید رسد
بعد از ین بگسلد از تاج گل آویزه طل
هوش مصنوعی: اگر صدای عدالت تو تا خورشید برسد، پس دیگر تاج گل از گردن طلایی خود خواهد افتاد.
لطفت ار در دهن روح نباتی آبی
بچکاند بچکد آب نبات از حنظل
هوش مصنوعی: اگر لطف و رحمت تو به دهن روح گیاهان بچکد، آنگاه آبنبات از خیار تلخ نیز، شیرین میشود.
دارای آن دست که از دست سماک رامح
نیزه بستانی و بخشی به سماک اعزل
هوش مصنوعی: دارای دستی هستی که میتواند از دست ستارهای به نام سماک رامح نیزهای بگیرد و آن را به ستارهای دیگر به نام سماک اعزل بدهد. این تصویر نشاندهندهی قدرت و تسلط بر منابع و تواناییهای مختلف است.
چرخ را قدر رفیعت ندهد هیچ مجال
بحر را طبع جوادت ندهد هیچ محل
هوش مصنوعی: سرنوشت هیچ کس به اندازه جایگاه او اهمیت نمیدهد و در زندگی، باید به ظرفیت و استعداد خود توجه کرد. شرایط و امکانات نمیتوانند فراتر از تواناییهای ذاتی فرد قرار بگیرند.
نزد قدر تو غباری بود آن مستعلا
پیش دست تو غدیری بود این مستعمل
هوش مصنوعی: در نزد تو، غباری که به چشم میآید، ناچیز است و در مقابل تو، به مانند آب گوارایی است که برای دیگران معمولی و مصرفی به نظر میرسد.
خصم را خلق خوشت می کشد و نیست عجب
که شود بوی خوش گل سبب مرگ جعل
هوش مصنوعی: خوی زیبا و خوبت باعث میشود که دشمنی را از خود دور کنی و این امر عجیب نیست که عطر خوش گل، عامل نابودی تقلب و تزویر باشد.
سر شوم عدویت کوفته بهتر چون سیر
زانکه پر کنده و حشوست دماغش چو بصل
هوش مصنوعی: هرچند که آدمی نباید به کینه و حسادت دامن بزند، اما گاهی اوقات بهتر است که مانند سیر، در خاموشی و پنهانی رشد کند. چون در این حالت میتوان از زهر یا ناراحتیهای موجود دوری کرد و به آرامش رسید، همانطور که پیاز در دل خاک میبالد و در عین حال محافظت میشود.
عقل کل کسب کمال از شرف ذات تو کرد
ای به صد مرتبه از عقل نخستین اکمل
هوش مصنوعی: عقل کل برای رسیدن به کمال به ویژگیهای تو توجه کرده است، ای کسی که به مراتب بیشتری از عقل اولیه فزونی داری.
بنده می خواست که بر رای جهان آرایت
غرض خویش کند عرض به تفصیل و جمل
هوش مصنوعی: عاشق میخواست تا نظری به شیوه و سلیقههای دنیا بیفکند و هدف خود را به طور واضح و کامل بیان کند.
خردم گفت چه حاجت که بر او هیچ سخن
نیست پوشیده الی آخر من اول
هوش مصنوعی: عقل به من گفت که نیازی نیست در مورد او هیچ چیز پنهانی وجود داشته باشد؛ زیرا از آغاز تا انتها همه چیز مشخص است.
خاطر مدرک دستور و جهانبان و حجاب
دیده روشن خورشید و جهانتاب و سبل
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک شخص یا حالت خاص میپردازد که به خاطر وجود شخصی مهم و با نفوذ، دنیای او روشن و روشناییبخش است. در اینجا، "خاطر مدرک" به معنای تأثیرگذاری افرادی است که به شکلی خاص بر زندگی یا اندیشههای افراد دیگر تأثیر میگذارند. همچنین، "جهانبان" به شخصی اشاره دارد که میتواند دنیا را به خوبی درک کند و در آن تأثیرگذار باشد. تمام این ویژگیها باعث میشود که این فرد نور و روشنایی را به زندگی دیگران بیاورد، شبیه نور خورشید که همهجا را روشن میکند.
چون به سعیت همه اطراف جهان مرعی شد
طرف بنده همانا که نماند مهمل
هوش مصنوعی: وقتی که تلاش و سعی تو باعث شد که همه جوانب زندگیات مورد توجه قرار گیرد، این نشاندهنده این است که تو به آنچه که مهم است رسیدی و هیچ چیزی بیاهمیت نمانده است.
تاز تصریف زمان هر سر سالی در باغ
گل مضاعف شود و نرگس اجوف معتل
هوش مصنوعی: با گذشت زمان و فرارسیدن هر سال، زیبایی گلها دوچندان میشود و نرگسها به حالت بیحالی و انتظار میافتند.
عیش ماضیت که فهرست نشاط و طرب است
باد پیوسته به رشک نعم مستعمل
هوش مصنوعی: زندگی گذشتهات پر از شادی و لذت بوده و همیشه مانند یک نسیم ملایم، حسردی به همراه دارد.
پایه قدر تو از پایه گردون اعلی
مدت عمر تو از مدت گیتی اطول
هوش مصنوعی: مقام و ارزش تو بالاتر از مکانهای بلند آسمانی است و عمر تو از عمر دنیا طولانیتر خواهد بود.

سلمان ساوجی