شمارهٔ ۵۹ - در مدح دلشاد خاتون
زنجیر بند زلفت زد حلقه بر در دل
خیل خیال ماهت در دیده ساخت منزل
ای گل ز حسن رویت گشته خجل به صد رو
وی غنچه بر دهانت عاشق شده به صد دل
زلف و خط تو با هم هندوستان وطوطی
رخسار و خال مشکین کافور و حب فلفل
سودای زلف مشکین دارد دل شکسته
دیوانه گشت مسکین می بایدش سلاسل
غایب شدن به صورت از مامدان که مارا
گه طالعست مانع گه روزگار حایل
لعل حیات بخشد صد بار ریخت خونم
گویی به بخت من شد آب حیات قاتل
یاقوت در چکانت الماس راست حامی
شمشاد خوش خرامت خورشید راست حامل
از عکس گونه هایت در تاب ماه نخشت
وز سحر چشمهایت بی آب چاه بابل
خواهی که یوسف جان از چاه غم برآید
پرتاب کن زبالا مشکین رسن فروهل
از حسن گل به گلزار باد افکند ورق را
گر بر شمال خوانم یک شمه زان شمایل
زان شانه بر سر آمد کو موی می شکافد
در حل و عقد زلفت کان نکته ایست مشکل
زنهار طره ات را مگذار کان پریشان
دارد سر تطاول در عهد شاه عادل
آن کعبه اعالی وان قبله معالی
آن منبع معانی وان مجمع فضایل
دلشاد شاه شاهی کز فر ملک مقنع
بگرفت ملک سنجر بشکست تاج هرقل
نعل سم سمندش تاج سر سلاطین
خاک در سرایش آب رخ افاضل
رایات کام کاری از روی اوست عالی
آیات شهریاری در شان اوست نازل
صیت مکارش را، باد صباست مرکب
حمل مواهبش ، را ، بهار محمل
چون روزگار حکمش ، بر جن وانس نافذ
چون آفتاب عدلش ، بر بحر وبر شامل
تا شاه باز چترش ، بگرفت ملک سنجر
بر کند نسر گردون ، شهبال صیت طغرل
ای خیل حشمتت را نصرت فتاده در پی !
وی چتر دولتت را خورشید رفته در ظل !
در معرض عفافت ، آن مکه ی طهارت
در مجلس ثنایت ، آن مصدر دلایل
پوشیده آستین را بر چهرهبنت عمران
بوسیده آستان را ، صد بار این وابل
از رشک حسن خطت ، دست نگار بر سر
وز شرم لطف طبعت ، پای زلال در گل
دارد زحسن خلقت ، باد شمال بویی
شاخ شجر بدان بو ، باشد به باد مایل
در صدر خصم رمحت تا یافت حکم نافذ
رفت از ولایت تن ، جانش زدست عامل
جز در حصار آهن، یا در میان آبی
مثل تویی نیارد،با تو شدن مقابل
دست تو حاصل کان ، در خاک ریخت یکسر
شاید اگر بگیرد زین دست کان معامل
در بخشش از مبادی تا دست بر گشادی
هستند در ایا دی بسته میان انامل
شاخ نهال رمحت ، بر کنده بیخ یاغی
سیل سحاب جودت افزوده آب سایل
با حکم پایدارت کوه گران سبک سر
با عزم تیز تازت ، برق عجول کاهل
هر عضو دشمنت شد ، منزلگه بلایی
تیغ تو تیز گشته ، در قطع آن منازل
چشم وچراغ عالم ، بودی تو پیش از آن دم
کافلاک در گرفتند ، اجرام را مشاعل
هان جام عید اینک ، شاها کز انتظارش
می کف زدست بر سر خم راست پای در گل !
ساقی لاله رخ را ، گو ساغری در افکن
گلگون چو اشک عاشق روشن چو رای عاقل
راحی که گر فشاند بر خاک جرعه ساقی
عظم رمیم گردد ، حالی به روح واصل
مستان جز از معانی ، می های ارغوانی
فارغ کن از عنادل ، بر نغمه ی عنادل
مطرب که دوش گفتی ، در پرده راز بربط
آواز ها فکندست امروز در محافل
چنگ است بسته خود را ، بر دامن مغنی
از دامن مغنی ، زنهار دست مکسل !
ذوقی تمام دارد ، در صبح عید باده
بی جست وجوی شاعر بی گفت وگوی عاذل
راوی اگر نوازد ، این شعر در سپاهان
روح کمال خواند ((لله درّ قایل ))!
تا هر صبا روشن ، این آبگون قفس را
از بال زاغ گردد ، حاصل پر حواصل
فرخ صبا عیدت فرخنده باد ومیمون !
طبع ستاره تابع کام زمانه حاصل !
شمارهٔ ۵۸ - در مدح شیخ زاهد برادر سلطان اویس: ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال شمارهٔ ۶۰ - در موعظه ونصیحت: رفتند رفیقان ورسیدند به منزل
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زنجیر بند زلفت زد حلقه بر در دل
خیل خیال ماهت در دیده ساخت منزل
هوش مصنوعی: زنجیری از موهای تو بر دل من حلقه زده و گروهی از آرزوهای مرتبط با ماه تو در چشمانم سکنی گزیدهاند.
ای گل ز حسن رویت گشته خجل به صد رو
وی غنچه بر دهانت عاشق شده به صد دل
هوش مصنوعی: ای گل، به خاطر زیبایی چهرهات شرمندهای، و گلهای جوانهزده به لبان تو به شدت عاشق شدهاند.
زلف و خط تو با هم هندوستان وطوطی
رخسار و خال مشکین کافور و حب فلفل
هوش مصنوعی: موهای تو و خط چهرهات به زیبایی هندوستان و طوطی است. صورت و خالهای سیاه تو مانند کافور و دانههای فلفل است.
سودای زلف مشکین دارد دل شکسته
دیوانه گشت مسکین می بایدش سلاسل
هوش مصنوعی: دل شکستهای که به زلفهای سیاه عشق گرفتار شده، دیوانه و آشفتگی را تجربه میکند و به بندهای سخت و کشندهای نیاز دارد تا از این حالت رهایی یابد.
غایب شدن به صورت از مامدان که مارا
گه طالعست مانع گه روزگار حایل
هوش مصنوعی: در برخی مواقع، بیخبر شدن از اطراف لطفی ندارد، زیرا تقدیر میتواند مانع از خوشیها و فرصتهای روزگار شود.
لعل حیات بخشد صد بار ریخت خونم
گویی به بخت من شد آب حیات قاتل
هوش مصنوعی: خون من بارها میتواند زندگی بخش باشد، گویی که تقدیر من به دست قاتل، همانند آب حیات به من گشته است.
یاقوت در چکانت الماس راست حامی
شمشاد خوش خرامت خورشید راست حامل
هوش مصنوعی: یاقوتی که در چهرهات میدرخشد، مانند الماس محافظ توست. شمشاد زیبا و خوشسیرت تو، همچون خورشیدی است که تو را در آغوش دارد.
از عکس گونه هایت در تاب ماه نخشت
وز سحر چشمهایت بی آب چاه بابل
هوش مصنوعی: تصویر چهرهات در نور ماه تابان زیباست و از جادوی چشمانت مانند آبی که از چاه بابل به دست میآید، سحرآمیز و دلربا است.
خواهی که یوسف جان از چاه غم برآید
پرتاب کن زبالا مشکین رسن فروهل
هوش مصنوعی: اگر میخواهی یوسف جانت از چاه غم نجات یابد، باید حبل و ریسمان مشکی را از بالا به سمت پایین پرتاب کنی.
از حسن گل به گلزار باد افکند ورق را
گر بر شمال خوانم یک شمه زان شمایل
هوش مصنوعی: از زیبایی گل، بادی در گلزار ورقها را به پرواز درمیآورد. اگر این زیبایی را در شمال بخوانم، تنها یک باره از آن شکل زیبا را توصیف کردهام.
زان شانه بر سر آمد کو موی می شکافد
در حل و عقد زلفت کان نکته ایست مشکل
هوش مصنوعی: از آن شانه که بر سر میافتد، آن مویهای به هم پیچیده را باز میکند. در گره و بافتن موهایت نکتهای نهفته است که درک آن دشوار است.
زنهار طره ات را مگذار کان پریشان
دارد سر تطاول در عهد شاه عادل
هوش مصنوعی: مراقب باش که گیسوانت را رها نکن، زیرا زیباییات ممکن است در سایه ناملایمات این دنیا تحت تأثیر قرار بگیرد.
آن کعبه اعالی وان قبله معالی
آن منبع معانی وان مجمع فضایل
هوش مصنوعی: این شعر به وصف مکانی بسیار مقدس و باارزش میپردازد که منبع معنویت و فضایل است. اینجا به نوعی به اهمیت و ارزش روحانی آن مکان اشاره شده است، جایی که همه معانی و خوبیها در آن جمع شدهاند و به بیان یکی از بهترینها و برترینها در عالم اشاره دارد.
دلشاد شاه شاهی کز فر ملک مقنع
بگرفت ملک سنجر بشکست تاج هرقل
هوش مصنوعی: دلشاد شاه، که از سرزمین مقنع به حکومت رسید، تاج هرقل را با شکست دادن ملک سنجر به دست آورد.
نعل سم سمندش تاج سر سلاطین
خاک در سرایش آب رخ افاضل
هوش مصنوعی: نعل سم سمند او، بسیار با ارزش و در خور توجه است، همچنان که تاج سر سلاطین ارزشمند است. خاک در سرای او به آب در چشم افراد برجسته ماندگار میافتد.
رایات کام کاری از روی اوست عالی
آیات شهریاری در شان اوست نازل
هوش مصنوعی: پرچمهای کمال و مهارت از وجود اوست، آیات بزرگی که نشاندهنده مقام سلطنت اوست نازل شدهاند.
صیت مکارش را، باد صباست مرکب
حمل مواهبش ، را ، بهار محمل
هوش مصنوعی: نام نیک او مانند بادی آرام در جهان میگردد و نعمتهایش مثل بهاری زیبا بر دوش دارد.
چون روزگار حکمش ، بر جن وانس نافذ
چون آفتاب عدلش ، بر بحر وبر شامل
هوش مصنوعی: زمانه به گونهای است که فرمانش بر جن و انسان جاری است، همانطور که نور خورشید بر دریا و خشکزمین تابیدن دارد و همه جا را فرا میگیرد.
تا شاه باز چترش ، بگرفت ملک سنجر
بر کند نسر گردون ، شهبال صیت طغرل
هوش مصنوعی: وقتی شاهین بزرگ، چتر خود را باز کرد، ملک سنجر را به زیر پناه خود آورد و نسر گردون، یعنی پرندهای با نام نسر، را از آسمان پایین آورد؛ اینجا شهبال طغرل، یعنی بالهای بلند و قدرتمند طغرل، به اوج خود رسید.
ای خیل حشمتت را نصرت فتاده در پی !
وی چتر دولتت را خورشید رفته در ظل !
هوش مصنوعی: ای جمعیت عظیمت، یاری بر تو نازل شده است! ای سایهی دولتت، گویی خورشید در زیر سایهات قرار گرفته است!
در معرض عفافت ، آن مکه ی طهارت
در مجلس ثنایت ، آن مصدر دلایل
هوش مصنوعی: در مقابل پاکیات، همانند مکهای که مرکز پاکیهاست، و در جمع ستایشهای تو، تویی که سرچشمهی دلایل و برهانها هستی.
پوشیده آستین را بر چهرهبنت عمران
بوسیده آستان را ، صد بار این وابل
هوش مصنوعی: آستین چپی را به چهره ی خاکیام کشیدهام و در آستانهی در، بارها بوسه زدهام.
از رشک حسن خطت ، دست نگار بر سر
وز شرم لطف طبعت ، پای زلال در گل
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی خط تو، قلم بر سر مینشیند و از شرم لطف طبیعت، قدمهایت در گل و لای باقی میماند.
دارد زحسن خلقت ، باد شمال بویی
شاخ شجر بدان بو ، باشد به باد مایل
هوش مصنوعی: باد شمال بویی از زیبایی آفرینش را به همراه دارد و شاخ درختان به سمت این بو تمایل دارد.
در صدر خصم رمحت تا یافت حکم نافذ
رفت از ولایت تن ، جانش زدست عامل
هوش مصنوعی: در اوج مخالفت، تو به ما ضربه زدی تا حکمی قاطع صادر شد. جانش از بدنش جدا شد و به دست فاعل افتاد.
جز در حصار آهن، یا در میان آبی
مثل تویی نیارد،با تو شدن مقابل
هوش مصنوعی: مادیان تنها در جایی که آهن دارد یا در میان آبی مانند تو، نمیتواند با تو روبرو شود.
دست تو حاصل کان ، در خاک ریخت یکسر
شاید اگر بگیرد زین دست کان معامل
هوش مصنوعی: دست تو مانند گنجی است که در زمین ریخته شده، شاید اگر این دست به کار بیفتد، آن گنج را پیدا کند.
در بخشش از مبادی تا دست بر گشادی
هستند در ایا دی بسته میان انامل
هوش مصنوعی: در کار بخشش، افراد مختلفی هستند که دست را به گشایش و آزادی دراز میکنند، اما در میان آنها، برخی به خاطر عدم توجه یا مهارت، در عمل دچار محدودیت میشوند.
شاخ نهال رمحت ، بر کنده بیخ یاغی
سیل سحاب جودت افزوده آب سایل
هوش مصنوعی: شاخ درخت محبتت، بر پایهی سرسختی و زورگویی تنیده شده است. بارش رحمت و بخشش تو، مانند سیلابی است که بر این درخت میریزد و آن را پرآب و سرزنده میکند.
با حکم پایدارت کوه گران سبک سر
با عزم تیز تازت ، برق عجول کاهل
هوش مصنوعی: با اراده و استقامت تو، کوه سنگین نیز سبکتر میشود. با اراده قوی و تند خود، حتی برق، که به نظر میرسد عجول و بیاحتیاط است، نیز تنبلی میکند.
هر عضو دشمنت شد ، منزلگه بلایی
تیغ تو تیز گشته ، در قطع آن منازل
هوش مصنوعی: هر قسمتی از دشمن تو به منزلی برای بلا تبدیل شده است و تیغ تو که برای قطع کردن این منازل تیز شده، آماده است.
چشم وچراغ عالم ، بودی تو پیش از آن دم
کافلاک در گرفتند ، اجرام را مشاعل
هوش مصنوعی: تو قبل از آنکه جهان به وجود بیاید و اجرام آسمانی روشن شوند، نور و روشنی این عالم بودی.
هان جام عید اینک ، شاها کز انتظارش
می کف زدست بر سر خم راست پای در گل !
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اکنون وقت جشن و شادی است و ای پادشاه، به خاطر انتظار طولانی برای این لحظه، اشاره به این دارد که به آرامی روی ساقهای راست ایستاده و در میان گلها دستانش را به طرف بالا دراز کرده است.
ساقی لاله رخ را ، گو ساغری در افکن
گلگون چو اشک عاشق روشن چو رای عاقل
هوش مصنوعی: ای ساقی، تو که چهرهات مانند لاله زیباست، باید جامی را پر کنید. رنگ این جام مانند اشک عاشقانی است که به خاطر اندوه عشق میگریند، و روشنایی آن به روشنی اندیشهی عاقلان میماند.
راحی که گر فشاند بر خاک جرعه ساقی
عظم رمیم گردد ، حالی به روح واصل
هوش مصنوعی: اگر ساقی جرعهای بر زمین بریزد، عظمتی که به خاک داده میشود، به جان و روح نیز نفوذ میکند و آن را به مقام والایی میرساند.
مستان جز از معانی ، می های ارغوانی
فارغ کن از عنادل ، بر نغمه ی عنادل
هوش مصنوعی: آتش شوق و عشق را از دل برآور، و به یادگارهای زیبا و معانی عمیق بیندیش. بگذار که دل را از حالتهای بیثمری رهایی ببخشی، و به سرودهایی که از دل میآید، گوش فرا دهی.
مطرب که دوش گفتی ، در پرده راز بربط
آواز ها فکندست امروز در محافل
هوش مصنوعی: خوانندهای که دیشب سرودش را اجرا کردی، امروز در جمعهای مختلف آهنگهایی را در دل خود جا داده است.
چنگ است بسته خود را ، بر دامن مغنی
از دامن مغنی ، زنهار دست مکسل !
هوش مصنوعی: چنگی به دامن خواننده آویخته شده و از او خواهش میشود که دست خود را بردارد.
ذوقی تمام دارد ، در صبح عید باده
بی جست وجوی شاعر بی گفت وگوی عاذل
هوش مصنوعی: در صبح عید، خورشید و زیبایی خاصی دارد که نوشیدن شراب را لذتبخش میکند؛ این لذت بدون هیچ تلاشی و صحبت کردن با کسی به دست میآید.
راوی اگر نوازد ، این شعر در سپاهان
روح کمال خواند ((لله درّ قایل ))!
هوش مصنوعی: اگر راوی با لطافت به بیان شعر بپردازد، این اشعار در سپاهان روح کمال را به نمایش میگذارند.
تا هر صبا روشن ، این آبگون قفس را
از بال زاغ گردد ، حاصل پر حواصل
هوش مصنوعی: هر نسیم روشنی که بیفتد، این قفس آبگون (نرم و شفاف) را به پرواز درمیآورد، مثل پر پرندگان بزرگ و باارزش.
فرخ صبا عیدت فرخنده باد ومیمون !
طبع ستاره تابع کام زمانه حاصل !
هوش مصنوعی: باد خوشی، عیدت مبارک و شاد باد! سرنوشت ستارهها به خوبی زمانهای که در آن زندگی میکنی بستگی دارد.
حاشیه ها
1390/10/14 17:01
. دکتر شکوهی
در بیت سه تا مانده به آخر این اصطلاح را درست کنید:
روح کمال خواند ((للهدر قایل ))!
روح کمال خواند: "لله درّ قایل"

سلمان ساوجی