شمارهٔ ۵۸ - در مدح شیخ زاهد برادر سلطان اویس
ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال
زاده الله جمالاً به جهان داد جمال
گلبن (انبته الله نباتاً حسنا)
بر دمانید سپهر از چمن جاه و جلال
روز آدینه نه از ماه ربیع الاخر
رفته از عهد عرب هفتصدو پنجاه و سه سال
شیخ زاهد شه فرخنده پی آمد به وجود
شد جهان از اثر طالع او فرخ فال
از پی خواب گهش در ازل آراسته اند
مهد فیروزه افلاک به انواع لال
حضرتش مجد جلال است و ببینی روزی
بسته خود را فلک پیرو برو چون اطفال
در هوای شرف طالعش از گشت فلک
سر کشیدست کنون سنبله بر اوج کمال
تا کند زهره نثار قدم میمونش
در انجم به ترازو کشد از بیت المال
اژدهای علم عزم ورا بهر عدو
عقرب از پیش دوان نیش اجل در دنبال
مشتری خانه قوسش زره ملکیت داد
و بنوشت ز ایوان قضاتیرمثال
جدی کان خانه عیش و طرب اولاد است
زحل آراست به پیرایه عز و اقبال
تا غبار مرض و خوف نشاند زرهش
می کشد چرخ به دلو از یم کوثر سلسال
برج هوتش که شد آن خانه زوج و شرکاء
چون جمش مملکتی داد بلا شرک و مثال
هشتمین خانه او داشت امیر هفتم
تا در خوف و خطر را ندهد هیچ مجال
نهمین خانه علم است و در و پیر و زحل
همچو طفلان شده ساکن ز پی کسب کمال
حصه مملکت و سلطنت جوزا شد
وندرو زهره و مریخ و عطارد عمال
مهر و برجیس و معالراس به برج سرطان
رفته کان باب نجاح است ومال آمال
اسدش خانه اعداد و به خون اعدا کرده
چون کف خضیب است و مخضب چنگال
باش تا غنچه این روضه دماند گل بخت
باش تا طایر این بیضه درآرد پر و بال
شود انگشت نمای همه عالم چو هلال
باش تا کنگره افسر گردون سایش
باش تا باز کند چتر همایونش پر
عالمی بینی در سایه اوفارغ بال
از پی تهنیت آیند ملایک چو ملوک
به در خسرو اعظم ز سر استقبال
داور دور زمان شیخ حسن آنکه به تیغ
فتنه را می کند از روی زمین استیصال
در خوی از غیرت فیض کرمش روی سحاب
در گل از طیره قدمش آب زلال
ای زبحر کرمت چشمه خورشید سراب
وی زتاب غضبت آتش مریخ زگال
اثر کوثر شمشیر تو در روز اجل
صدمه نعل سم اسب تو درگاه جلال
خون کند نقطه امطار در ارحام صدف
بشکند مهره احجار در اصلاب جبال
گرد خیل تو چون از روی زمین برخیزد
آسمانش کند از مرکز خویش استقبال
اثر عدل تو دان اینک بر اطراف افق
در دم گرگ رود آهوی زرین تمثال
در مقامی که نهد خنگ فلک سیر تو نعل
ماه نو جای ندارد به جز از صف نعال
خسروا داد کن و شکر به شکرانه آنک
همه چیزی به تو داده است خدای متعال
فسحت مملکت وکامرواییو خدم
رونق سلطنت و جاه و جوانی و جمال
در مقامی که نهد خنگ فلک سیر تو نعل
ماه نو جای ندارد به جز از صف نعال
خسروا داد کن و شکر به شکرانه آنک
همه چیزی به تو داده است خدای متعال
فسحت مملکت وکامرواییو خدم
رونق سلطنت و جاه و جوانی و جمال
وین دو نوباوه عزو شرف و جاه که هست
عالمی شان ز جلال آمده در تحت ظلال
اینت اسکندر گیتی زره استعداد
وانت کیخسرو ثانی ز سر استقلال
ثالث این عیسی فرخ قدم میمون فر
کامد از رابطه ثانیه در مهد جلال
پادشاهی است مطیع تو که هستند
امروزپادشاهان جهانش همه ممنون نوال
شاه دلشاد جوانبخت که در روی زمین
با همه دیده ندیدش فلک پیر مثال
آنکه رضوان به سرو دیده کشد روی بهشت
خاک پایش ز پی سرمه ارباب حجال
خاتم مملکت جم نشدی ضایع اگر
بودی آراسته بلقیس بدین خوی و خصال
ای به توشیح ثنای تو مرشح اوراق
وی به تزیین دعای تو مزین اقوال
پایه قدر تو بر فرق زحل زرین تاج
سایه چتر تو بر روی ظفر مشکین خال
نیل گردون شده بر چهره اقبال تو لام
لام اقبال تو بر عین سعادت شده دال
میکشد ذیل کرم عفو تو بر روی گناه
می برد گوی سبق جود تو از پیش سوال
بی هوایت خرد از الفت سرگشت ملول
بی رضایت بدن از صحت جان یافت ملال
گر دماغ چمن ازخوی تو بویی یابد
بر دل غنچه گل سرد شود باد شمال
در زمان گوهر تیغ تو آزار حریر
سوزن تیز نیارد که درآرد به خیال
با عطای کف تو بخشش آل برمک
مثل لجه دریا بود و لمعه آل
نور رای تو اگر نامیه را مایه دهد
به جز از عقد ثریا ندهد بار نهال
سرورا مدت شش سال تمام است که من
هستم از حلقه به گوشان درت چون اقبال
به هواداری درگاه فلک قدر شما
کرده ا ترک دیار و وطن و مال و منال
بعد ازآن کز صدف مدح شما خاطر من
گرد اطراف جهان را زگهر مالا مال
قرب سی سال به نیکو سخنی در عالم
شده مشهور شدم جاهل و بدگو امسال
هنر آمد شرف مردم و از طالع بد
هنر من همه شد عیب و شرف گشت وبال
من چه بر بسته ام از لولو لالای سخن
کاش چون لاله زبان سخنم بودی لال
بسته نظم دلاویز شدم همچو صدف
خسته نافه مشکین خودم همچو غزال
نبود هجو به جز کار خسیسی طامع
نبود هزل به جز کار سفیهی هزال
من که امروز کمال سخنم تا حدی است
که عطارد کند از خاطر من استکمال
به چنین شغل کنم قصد زهی قصد و غرض
به چنین فکر کنم میل زهی فکر محال
خود به یکبارگی از پای درآورد مرا
غم درویشی و بیماری و تیمار عیال
سفره وارم فلک افکند و من حلقه به گوش
می کنم خدمت شاه از بن دندان چو خلال
سالها رفت که من می کنم این ناله و کس
نرسانید به من هیچ نوایی ز منال
تا برآید به چمن ناله زار از صلصل
تا که باشد به جهان طینت خلق از صلصال
تا ابد طینت ذات تو مبیناد خلل
جاودان سایه جاهت مپذیرد زوال
شمارهٔ ۵۷ - در مدح سلطان اویس: عید من آنکه هست خم ابرویش هلال شمارهٔ ۵۹ - در مدح دلشاد خاتون: زنجیر بند زلفت زد حلقه بر در دل
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال
زاده الله جمالاً به جهان داد جمال
هوش مصنوعی: ماه از جایگاه بلندش زاده شده و خورشید نیز کمال و زیبایی را به دنیا هدیه داده است.
گلبن (انبته الله نباتاً حسنا)
بر دمانید سپهر از چمن جاه و جلال
هوش مصنوعی: باغ گل، نمایانگر زیبایی و سرسبزی، در آسمان و زمین دیده میشود و به ما نشانگر عظمت و زیبایی قدرت خداوند است.
روز آدینه نه از ماه ربیع الاخر
رفته از عهد عرب هفتصدو پنجاه و سه سال
هوش مصنوعی: در روز جمعه، هفتصد و پنجاه و سه سال از زمان عربها گذشته و در دادهها نشان میدهد که این تاریخ مربوط به ماه ربیع الآخر است.
شیخ زاهد شه فرخنده پی آمد به وجود
شد جهان از اثر طالع او فرخ فال
هوش مصنوعی: روحانی زاهدی از نسل نیکو به دنیا آمد و به واسطهی وجود او، جهان تحت تاثیر خوششانسیاش تغییر کرد.
از پی خواب گهش در ازل آراسته اند
مهد فیروزه افلاک به انواع لال
هوش مصنوعی: از زمان آغاز آفرینش، خوابگاه او را با زیباییهای فراوانی آراستهاند و مهد او را در آسمانهای فیروزهای به شکلی خاص تزئین کردهاند.
حضرتش مجد جلال است و ببینی روزی
بسته خود را فلک پیرو برو چون اطفال
هوش مصنوعی: حضرتش مقام و عظمت ویژهای دارد و میتوانی روزی را مشاهده کنی که آسمان بهدنبال او روانه میشود، مانند کودکان.
در هوای شرف طالعش از گشت فلک
سر کشیدست کنون سنبله بر اوج کمال
هوش مصنوعی: در هوای سرنوشت نیک او، گردش زمان به اوج و کمال رسیده و اکنون در اوج موفقیت و شرافت قرار دارد.
تا کند زهره نثار قدم میمونش
در انجم به ترازو کشد از بیت المال
هوش مصنوعی: برای اینکه زهره، ستاره زیبا، نثار قدم میمونش کند، باید بر افلاک برود و از دارایی عمومی بیفزاید.
اژدهای علم عزم ورا بهر عدو
عقرب از پیش دوان نیش اجل در دنبال
هوش مصنوعی: اژدهایی که نمایانگر علم و دانش است، به سمت هدفش حرکت کرده و برای دشمن خود تهدیدی جدی به شمار میرود. در همین حال، عقربی در حال فرار است و نیش خطرناک مرگ در پی آن است.
مشتری خانه قوسش زره ملکیت داد
و بنوشت ز ایوان قضاتیرمثال
هوش مصنوعی: مشتری، که به معنای سیاره مشتری است، به خانه قوس که نمادی از زائیده شدن است تأثیر میگذارد و همچنین به ملکیت یا مالکیت اشاره دارد. در این بین، به ایوان یک قاضی نیز اشاره شده است که میتواند نماد قدرت و قضاوت باشد. در واقع، این متن به نوعی به آن اشاره دارد که تحولات و رخدادها تحت تاثیر سیارات و موقعیتهای نجومی قرار دارد و میتواند تأثیراتی بر زندگی انسانها داشته باشد.
جدی کان خانه عیش و طرب اولاد است
زحل آراست به پیرایه عز و اقبال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک مکان خوشی و شادی اشاره دارد که به وسیله زحل با نشانههای قدرت و خوشبختی تزئین شده است. در واقع، این خانه متعلق به نسل جوان و شاداب است که نماد زندگی و نشاط را در خود دارد.
تا غبار مرض و خوف نشاند زرهش
می کشد چرخ به دلو از یم کوثر سلسال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از وجود انسان میپردازد که در آن، بیماری و ترس او را تحت تأثیر قرار داده و مانند زرهای بر تن او نشسته است. در این حالت، چرخ زندگی او به آرامی و در عمق یک منبع زلال و پاک، حرکت میکند. به نوعی، بیانگر این است که باوجود مشکلات و ترسها، هنوز هم امید و زندگی ادامه دارد و انسان میتواند از منابع پاک و معنوی زندگی خود بهرهمند شود.
برج هوتش که شد آن خانه زوج و شرکاء
چون جمش مملکتی داد بلا شرک و مثال
هوش مصنوعی: وقتی آن خانه به اوج خود رسید و تبدیل به یک مکان پر رونق برای افراد و شرکای مختلف شد، مشابه جمشید که حکومت و سلطنتی را با بینظیری به دست آورد، در واقع شرایطی بدون شرک و مثال پیش آمد.
هشتمین خانه او داشت امیر هفتم
تا در خوف و خطر را ندهد هیچ مجال
هوش مصنوعی: امیر هفتم که هشتمین خانهاش را داشت، به گونهای زندگی میکرد که هیچگاه در شرایط ترس و خطر، فرصتی برای آرامش نداشت.
نهمین خانه علم است و در و پیر و زحل
همچو طفلان شده ساکن ز پی کسب کمال
هوش مصنوعی: نهمین خانه به معنای فضایی برای علم و یادگیری است و در کنار آن، ستارههایی مانند زهره و زحل به مانند کودکان به سراغ علم و کمال رفتهاند و در این مسیر ساکن شدهاند.
حصه مملکت و سلطنت جوزا شد
وندرو زهره و مریخ و عطارد عمال
هوش مصنوعی: پادشاهی و سرزمین به هم پیوسته شد، و سیارات زهره، مریخ و عطارد به عنوان عوامل مؤثر در این تغییرات نمایان شدند.
مهر و برجیس و معالراس به برج سرطان
رفته کان باب نجاح است ومال آمال
هوش مصنوعی: خورشید و ستارهها به جایگاه خاصی در برج سرطان رفتهاند، جایی که برکت و دستیابی به آرزوها و موفقیتها بیشتر است.
اسدش خانه اعداد و به خون اعدا کرده
چون کف خضیب است و مخضب چنگال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و شدت عمل یک شیر یا موجودی شجاع و قوی میپردازد که خانهاش پر از اعداد (شاید نشانهی دشمنان) است و به وسیلهی خون آنها، زمین را رنگین کرده است. مانند اینکه بر روی دستانش رنگی خاص وجود دارد. در این تصویر، شیر به عنوان نمادی از قدرت و شجاعت به نمایش گذاشته شده است.
باش تا غنچه این روضه دماند گل بخت
باش تا طایر این بیضه درآرد پر و بال
هوش مصنوعی: بگذار تا زمانی که این باغ در حال شکفتن است، گل خوشبختی نمایان شود و اجازه بده تا پرندهای که درون این تخم است، پر و بال خود را بگشاید.
شود انگشت نمای همه عالم چو هلال
باش تا کنگره افسر گردون سایش
هوش مصنوعی: اگر مانند هلال باشید، همه جهانیان شما را در مرکز توجه قرار خواهند داد و مانند تاجی که بر سر دارد، به شما احترام خواهند گذاشت.
باش تا باز کند چتر همایونش پر
عالمی بینی در سایه اوفارغ بال
هوش مصنوعی: نگاه کن تا آن پرندهی بلندپرواز دوباره بالهایش را بگشاید و جهانی را در سایهاش به تو نشان دهد؛ در آنجا تو میتوانی آسوده خاطر باشی.
از پی تهنیت آیند ملایک چو ملوک
به در خسرو اعظم ز سر استقبال
هوش مصنوعی: فرشتگان با خوشامدگویی به سوی سلطانی بزرگ میآیند، مانند پادشاهان که به استقبال او میروند.
داور دور زمان شیخ حسن آنکه به تیغ
فتنه را می کند از روی زمین استیصال
هوش مصنوعی: داور زمان شیخ حسن، آن کسی است که با قدرت خود، فتنهها را از روی زمین نابود میکند و هیچکس نمیتواند در برابر او ایستادگی کند.
در خوی از غیرت فیض کرمش روی سحاب
در گل از طیره قدمش آب زلال
هوش مصنوعی: در وجود خود از برکت و لطف او مانند ابر، سرشار شده و به خاطر قدمش، در گلهایش آبی زلال و پاک وجود دارد.
ای زبحر کرمت چشمه خورشید سراب
وی زتاب غضبت آتش مریخ زگال
هوش مصنوعی: ای که از بحر کرم و بخششت، چشمهای مانند خورشید میدرخشد و بر اثر خشم تو، آتش مانند سیاره مریخ به روشنی و گرمی میتابد.
اثر کوثر شمشیر تو در روز اجل
صدمه نعل سم اسب تو درگاه جلال
هوش مصنوعی: اثر کوثر در دستان تو نشاندهندهی ارزش و قدرتی است که در روزهای سخت و دشوار میتواند به یاریات بیاید. همچنین، آسیب و ضربات ناشی از پاهای اسب تو در برابر عظمت و جلال خداوند نشاندهندهی اثری ناچیز و کماهمیت است.
خون کند نقطه امطار در ارحام صدف
بشکند مهره احجار در اصلاب جبال
هوش مصنوعی: خون به نقاط باران در رحمهای صدف جاری میشود و در هستههای سنگها، مهرهها را میشکند.
گرد خیل تو چون از روی زمین برخیزد
آسمانش کند از مرکز خویش استقبال
هوش مصنوعی: زمانی که گرد و غبار ناشی از حضور تو از روی زمین بلند شود، آسمان به گونهای به تو روی میآورد که انگار از مرکز خود استقبال میکند.
اثر عدل تو دان اینک بر اطراف افق
در دم گرگ رود آهوی زرین تمثال
هوش مصنوعی: بر اثر عدل و انصاف تو، اینجا در دوردستهای افق، وقتی که گرگ به سمتش میآید، آهوی زری با زیبایی خاصی در حال فرار است.
در مقامی که نهد خنگ فلک سیر تو نعل
ماه نو جای ندارد به جز از صف نعال
هوش مصنوعی: در موقعیتی که سرنوشت تو را به سمت چپ و راست میبرد، در جایگاه ماه نو جایگاهی برای تو وجود ندارد جز در صفی که منتظر نعلهای تازه است.
خسروا داد کن و شکر به شکرانه آنک
همه چیزی به تو داده است خدای متعال
هوش مصنوعی: ای انسان، به خاطر نعمتهایی که خداوند به تو ارزانی داشته، شکر و ستایش کن و در عین حال از خودگذشتگی و بخشش را فراموش نکن.
فسحت مملکت وکامرواییو خدم
رونق سلطنت و جاه و جوانی و جمال
هوش مصنوعی: کشور از رونق و فراوانی برخوردار است و برتری و تسلط و خدمت به سلطنت، موجب شکوه و زیبایی جوانی و جمال شده است.
در مقامی که نهد خنگ فلک سیر تو نعل
ماه نو جای ندارد به جز از صف نعال
هوش مصنوعی: در شرایطی که سرنوشت در حال تغییر است، جایی برای تو وجود ندارد جز در صفی که به اسبها تعلق دارد.
خسروا داد کن و شکر به شکرانه آنک
همه چیزی به تو داده است خدای متعال
هوش مصنوعی: ای انسانی که به تو نعمتهای فراوانی داده شده است، شکرگذاری کن و در برابر این نعمات سپاسگزاری کن. خداوند متعال به تو همه چیز بخشیده است.
فسحت مملکت وکامرواییو خدم
رونق سلطنت و جاه و جوانی و جمال
هوش مصنوعی: کشور رونق و شکوه بینظیری یافته و خدمتگزاران در اوج کمال هستند؛ دوران سلطنت همراه با عظمت و جوانی و زیبایی است.
وین دو نوباوه عزو شرف و جاه که هست
عالمی شان ز جلال آمده در تحت ظلال
هوش مصنوعی: این دو جوان با عزت و مقام، به قدری بزرگی و شکوه دارند که جهانیان به خاطر جلال آنها در سایه آنها قرار گرفتهاند.
اینت اسکندر گیتی زره استعداد
وانت کیخسرو ثانی ز سر استقلال
هوش مصنوعی: این مصرع به مفهوم قدرت و شکوه دو شخصیت تاریخی اشاره دارد. اولی اشاره به اسکندر دارد که به خاطر توانایی و مهارتهایش در فتح و سلطنت مشهور است. دومی به کیخسرو اشاره میکند که نماد استقلال و عظمت در تاریخ ایران است. در واقع، هر دو شخصیت نمایانگر عظمت و قابلیتهای ویژهای هستند که در تاریخ به یادگار ماندهاند.
ثالث این عیسی فرخ قدم میمون فر
کامد از رابطه ثانیه در مهد جلال
هوش مصنوعی: سومین شخصی که در اینجا مورد اشاره قرار گرفته، عیسی است که قدمهای مبارک و خوشی دارد و از طریق ارتباطی خاص و در فضایی باشکوه به دنیا آمده است.
پادشاهی است مطیع تو که هستند
امروزپادشاهان جهانش همه ممنون نوال
هوش مصنوعی: امروز شاهانی در جهان هستند که از فرمان تو پیروی میکنند و همگی به خاطر نعمتهایت از تو سپاسگزارند.
شاه دلشاد جوانبخت که در روی زمین
با همه دیده ندیدش فلک پیر مثال
هوش مصنوعی: شاهی جوانبخت و شاداب که در این دنیا کسی مانند او را ندیده است، مانند یک فلک پیر و باتجربه است.
آنکه رضوان به سرو دیده کشد روی بهشت
خاک پایش ز پی سرمه ارباب حجال
هوش مصنوعی: کسی که به زیباییاش در بهشت، با علاقه و عشق نگاه میکند، خاک پای او هم برای زیباپسندانی چون من، ارزش و اهمیت دارد.
خاتم مملکت جم نشدی ضایع اگر
بودی آراسته بلقیس بدین خوی و خصال
هوش مصنوعی: اگر تو در جایگاه والای مملکت جم قرار میگرفتی، چیزی از ارزش تو کاسته نمیشد. اگر بلقیس با این صفات و ویژگیها زینت پیدا میکرد، درخشندگیاش بیشتر میشد.
ای به توشیح ثنای تو مرشح اوراق
وی به تزیین دعای تو مزین اقوال
هوش مصنوعی: ای ذات تو که ثنایت بر صفحهها نقش بسته و کلامی که به دعاهایت زینت داده شده است.
پایه قدر تو بر فرق زحل زرین تاج
سایه چتر تو بر روی ظفر مشکین خال
هوش مصنوعی: شما به حدی با ارزش و با عظمت هستید که مانند تاجی طلایی بر بالای سیاره زحل قرار دارید و سایهی چتر شما بر چهرهی پیروزی، نشانهای از زیبایی و شکوه را به ارمغان میآورد.
نیل گردون شده بر چهره اقبال تو لام
لام اقبال تو بر عین سعادت شده دال
هوش مصنوعی: چشمانداز روشن و موفقیت تو به گونهای است که شایستگیها و خوشبختیهای تو به وضوح دیده میشود.
میکشد ذیل کرم عفو تو بر روی گناه
می برد گوی سبق جود تو از پیش سوال
هوش مصنوعی: رحمت و بزرگواری تو مانند سایهای بر گناهان من قرار میگیرد و به این ترتیب، بخشش تو بر آنها میغلطد. در واقع، سخاوت و generosity تو به گونهای است که پیش از این که کسی سوال کند، جواب را ارائه میدهد.
بی هوایت خرد از الفت سرگشت ملول
بی رضایت بدن از صحت جان یافت ملال
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، عقل و فکر من به بینوایی و سردرگمی دچار شده است. بدون رضایت و خوشنودی، جسم من از احساس سلامتی و شادابی احساس کسالت میکند.
گر دماغ چمن ازخوی تو بویی یابد
بر دل غنچه گل سرد شود باد شمال
هوش مصنوعی: اگر چمن بویی از ویژگیهای تو بگیره، دل غنچه گل تحت تأثیر هوای سرد شمال قرار میگیره.
در زمان گوهر تیغ تو آزار حریر
سوزن تیز نیارد که درآرد به خیال
هوش مصنوعی: در زمانهای که تیغ تو به ارزش و زیبایی است، آزار حریر قابل احساس نیست و سوزن تیز نمیتواند به خیال تو آسیب بزند.
با عطای کف تو بخشش آل برمک
مثل لجه دریا بود و لمعه آل
هوش مصنوعی: هدیه و بخشش تو بهقدری فراوان و با ارزش است که مانند دریا عمیق و وسیع است و نور و درخشندگی آل برمک نیز به اندازه همان امواج دریاست.
نور رای تو اگر نامیه را مایه دهد
به جز از عقد ثریا ندهد بار نهال
هوش مصنوعی: اگر نور و روشنایی رأی تو به چیزی جان بدهد، جز از گرانبهاترین و بهترین چیزها بهرهای نخواهی برد.
سرورا مدت شش سال تمام است که من
هستم از حلقه به گوشان درت چون اقبال
هوش مصنوعی: مدت شش سال است که من به عنوان یکی از خدمتگذاران درگاه شما هستم و در این مدت مانند خوششانسی کنار شما بودهام.
به هواداری درگاه فلک قدر شما
کرده ا ترک دیار و وطن و مال و منال
هوش مصنوعی: برای حمایت از درگاه آسمان، ارزش و مقام شما را پذیرفتهام و از دیار و سرزمین و دارایی خود جدا شدهام.
بعد ازآن کز صدف مدح شما خاطر من
گرد اطراف جهان را زگهر مالا مال
هوش مصنوعی: بعد از اینکه به وسیله ستایش شما، ذهن و دل من پر از شادی و خوشحالی شد، حالا جهان را با زیبایی و نعمتهای بینظیرش پر از زیبایی و رنگ میبینم.
قرب سی سال به نیکو سخنی در عالم
شده مشهور شدم جاهل و بدگو امسال
هوش مصنوعی: در طول سی سال به خاطر صحبتهای خوبم در دنیا شناخته شدم، اما امسال به خاطر نادانی و بدگوییام مشهور شدم.
هنر آمد شرف مردم و از طالع بد
هنر من همه شد عیب و شرف گشت وبال
هوش مصنوعی: هنر باعث افتخار مردم است، اما به دلیل بدشگونی، هنر من تبدیل به عیب شد و افتخار برای من تبدیل به بار سنگینی گردید.
من چه بر بسته ام از لولو لالای سخن
کاش چون لاله زبان سخنم بودی لال
هوش مصنوعی: من چه حرفهایی را از زیبایی و لطافت سخنم به بهانهی بیزبانی و خاموشی بیان کردهام. کاش که مانند لاله، زبان من هم خاموش میماند.
بسته نظم دلاویز شدم همچو صدف
خسته نافه مشکین خودم همچو غزال
هوش مصنوعی: من به زیبایی کلام درآمدم و به زیبایی درونی خودم شبیه غزالی خسته و سرخورده هستم.
نبود هجو به جز کار خسیسی طامع
نبود هزل به جز کار سفیهی هزال
هوش مصنوعی: در این جا گفته میشود که هیچ تمسخر و انتقادی جز از جانب افرادی که طمعکار و پست هستند نیست و هیچ نوع شوخی و بیجدیتی تنها از افراد نادان و احمق برمیآید.
من که امروز کمال سخنم تا حدی است
که عطارد کند از خاطر من استکمال
هوش مصنوعی: من امروز به جایی از سخن رسیدم که حتی عطارد (سیارهٔ تندیس) نیز از من در فکر دارد که به کمال برسم.
به چنین شغل کنم قصد زهی قصد و غرض
به چنین فکر کنم میل زهی فکر محال
هوش مصنوعی: من به چنین کاری فکر میکنم که هدف و انگیزهام در آن، بسیار مطلوب و دلخواه باشد و به چنین اندیشهای میاندیشم که خواستهام غیرممکن و بعید است.
خود به یکبارگی از پای درآورد مرا
غم درویشی و بیماری و تیمار عیال
هوش مصنوعی: غم فقر و بیماری و مشکلات زندگی خانوادهام ناگهان مرا به زانو درآورد.
سفره وارم فلک افکند و من حلقه به گوش
می کنم خدمت شاه از بن دندان چو خلال
هوش مصنوعی: سفرهای که آسمان برایم گسترده است و من خودم را در خدمت شاه میگذارم، مانند اینکه دندانهایم را با خلال تمیز کنم.
سالها رفت که من می کنم این ناله و کس
نرسانید به من هیچ نوایی ز منال
هوش مصنوعی: سالهاست که من در این اندوه و ناله هستم، اما هیچکس صدای من را نشنیده و به من توجهی نکرده است.
تا برآید به چمن ناله زار از صلصل
تا که باشد به جهان طینت خلق از صلصال
هوش مصنوعی: تا زمانی که از خاک و گل ناله و صدایی در چمن بلند شود، آنگاه در دنیا، خوی و سرشت انسانها از این خاک و گل شکل میگیرد.
تا ابد طینت ذات تو مبیناد خلل
جاودان سایه جاهت مپذیرد زوال
هوش مصنوعی: ماهیت واقعی تو همیشه ثابت و تغییر ناپذیر است و موقعیت و عظمت تو هرگز تحت تأثیر زمان و زوال قرار نخواهد گرفت.

سلمان ساوجی