شمارهٔ ۵ - در مدح شیخ اویس
ای منزل ماه علمت، اوج ثریا
روی ظفر از آیینه تیغ تو پیدا
چون تیغ تو بذل تو گرفته همه عالم
چون صیت تو عدل تو رسیده به همه جا
گر سپهت خال زند بر رخ خورشید
موج کرمت آب کند زهره دریا
در آخر منشور ابد عهد تو تاریخ
در اول احکام ازل نام تو طغرا
ای خان زمان شیخ اویس آنکه ز تعظیم
شاهان جهان را در تو کعبه علیا!
یک شمه به ایوان تو خورشید منور
یک خیمه در اردوی تو گردون معلا
که مار سنان تو گزیده دل دشمن
گه شیر لوای تو دریده صف هیجا
در گور به عهد تو بنازد دل بهرام
در عدل به عهدت بفرازد سر دارا
کاووس و کی نوذر و هوشنگ و فریدون
کرده چو سعادت به جناب تو تولا
ای دیده ادراک تو ار منظر امروز
ناظر شده بر کارگه عالم فردا!
وی همت والای تو بیرون زده خیمه
از پردهسرای فلک اطلس والا!
عقل از روش رای تو آموخته قانون
روح از اثر طلف تو اندوخته احیا
در سجده درگاه تو خواهند که باشند
اجرام به یکسر دو سر از حرص و چو جوزا
چترت به فلک گفت که بالا مرو ای چرخ!
زیرا که مرا میرسد این منصب والا
برداشتن تیغ و کمند ار چه گناه است
در عهد تو هست این همه در گردن اعدا
بدخواه سبکسار تو را وعده مرگ است
زان گرز گرانش به سر آمد به تقاضا
انصاف ز شمشیر تو با این همه تیزی
با خصم ستمکار بسی کرد مدارا
آن لحظه که از زخم سر و نیزه پیکار
چون خانه زنبور شود، سینه اعدا
از بس که برآید به فلک گرد دو لشگر
چون توده غبرا شود، این قبضه خضرا
از زخم صداع فزع کوس و صدایش
فریاد بر آید ز ذل صخره صما
آن روز همه روز زبان و لب شمشیر
باشند به اوصاف ایادی تو گویا
چون دید پراز باد سری خصم تو را تیغ
چون شمع به گردن زندش، کرد مدارا
روزی مه رایت اگر آری سوی گردون
رایت بگشاید به مهی قلعه مینا
گر قلعه هفتم نسپارد به تو کیوان
صدبار فرود آری ازین قلعه زحل را
ای مصعد اعلای ملایک گه پرواز!
مرغ حرم فکر تو را مهبط ادنا
ای سایه حق پرتو انوار الهی!
در ناصیه توست چو خورشید هویدا
بیدردسر نیزه و آمد شد پیکان
بیآنکه لب زیر کند تیغ به بالا
اطراف بلاد تو شد از امن، مزین
اسباب مراد تو شد از فتح، مهیا
المنه لله که درین فتح نداری
جز منت لله تبارک و تعالی
شاها! چو سر گنج لال معانی
بگشوده ضمیرم به ثنای تو در اثنا
ناگاه خیال صنم در نظر آمد
مهر رخ او سر زد ازین مطلع غرا
کای کار مرا زلف تو انداخته در پا!
از دور رخت، راز دل من شده رسوا!
هم لعل تو جامی است، لبالب همه گوهر
هم زلف تو دامی است، سراسر همه سودا
از باد سحر شام دو زلف تو مشوش
وز شام پریشان تو خورشید مجزا
افتاده به هر حلقهای از زلف تو، آشوب
برخاست به هرگوشهای از چشم تو، غوغا
بنشاند تجلی جمال تو به یکدم
در زیر فلک شمع جهان تاب، مسیحا
وز شوق جمال تو دلم خون شد و هر دم
بر منظره چشم من آید به تماشا
درد دل عشاق ترا صبر، مداواست
دردا و دریغا که مرا نیست مداوا
آنجا که رخت دل زستم برده به غارت
صد جان لب شیرین تو آورد به یغما
مژگان تو برهم زده هر دم دل احباب
چون قلب عدو تیغ شهنشه گه هیجا
شاها! منم آن بحر معانی که به مدحت
شد حلقه به گوش سخنم، لولو لالا
نظام گوهر پرور طبعم به ثنایت
در نظم رساند سخنم را به ثریا
تا آب رخ مملکت و آینه عدل
از گرد سپاه و دم تیغ است، مصفا
بادا همگی نقش مراد تو مصور
در ناصیه این فلک آیینه سیما
چشم فلک از گرد سپاه تو، مکحل
روی ظفر از خون عدوی تو، مطرا
شمارهٔ ۴ - در پند و دوری از دنیا: قدم نه بر سر هستی که هست این پایه ادنی شمارهٔ ۶ - در مدح دلشاد خاتون: ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای منزل ماه علمت، اوج ثریا
روی ظفر از آیینه تیغ تو پیدا
هوش مصنوعی: ای سرزمین علم تو، بلندیهای ستاره ثریا از بازتاب تیغ تو روشن است.
چون تیغ تو بذل تو گرفته همه عالم
چون صیت تو عدل تو رسیده به همه جا
هوش مصنوعی: چون تیغ تو بخشش تو، تمام جهان را فراگرفته است و صدای عدالت تو به همه جا رسیده است.
گر سپهت خال زند بر رخ خورشید
موج کرمت آب کند زهره دریا
هوش مصنوعی: اگر سپاه تو بر چهره خورشید لکهای بیفکند، لطف و کرمت به قدری گسترده است که آب دریا را به زهره (درخشش) تبدیل میکند.
در آخر منشور ابد عهد تو تاریخ
در اول احکام ازل نام تو طغرا
هوش مصنوعی: در انتهای عالم وجود و زمان، پیمان تو ثبت است و در آغاز قوانین ابدی، نام تو به زیبایی نوشته شده است.
ای خان زمان شیخ اویس آنکه ز تعظیم
شاهان جهان را در تو کعبه علیا!
هوش مصنوعی: ای خان زمان، شیخ اویس! تو آن کسی هستی که به خاطر احترام به تو، شاهان جهان به خود و تو افتخار میکنند، و در عظمت تو همچون کعبهی عالی و مقدس میمانند!
یک شمه به ایوان تو خورشید منور
یک خیمه در اردوی تو گردون معلا
هوش مصنوعی: یک گوشه از فضای تو مثل خورشید درخشان است و مانند یک چادر در میان اردوگاه تو، آسمان زیبا و خیرهکنندهای را به تصویر میکشد.
که مار سنان تو گزیده دل دشمن
گه شیر لوای تو دریده صف هیجا
هوش مصنوعی: مار دندانزدهی دل دشمن، از شدت عذابی که کشیده، به شیر و پرچم تو حملهور شده است.
در گور به عهد تو بنازد دل بهرام
در عدل به عهدت بفرازد سر دارا
هوش مصنوعی: دل بهرام در گور به وفای عهد تو آرام میگیرد و روح دارا در دادگری تو سر به آسمان میساید.
کاووس و کی نوذر و هوشنگ و فریدون
کرده چو سعادت به جناب تو تولا
هوش مصنوعی: پادشاهان بزرگی چون کاووس، کی نوذر، هوشنگ و فریدون در برابر سعادت و خوشبختی به تو احترام میگذارند و از مقام تو برخوردارند.
ای دیده ادراک تو ار منظر امروز
ناظر شده بر کارگه عالم فردا!
هوش مصنوعی: ای چشم، آیا تو نمیتوانی ببینی که امروز در حال مشاهده و نظاره کردن به صحنهای هستی که به آینده و کارهای آن مربوط میشود؟
وی همت والای تو بیرون زده خیمه
از پردهسرای فلک اطلس والا!
هوش مصنوعی: عزم و اراده بلند تو همچون خیمهای است که از بافت آسمان پرستاره بیرون آمده است.
عقل از روش رای تو آموخته قانون
روح از اثر طلف تو اندوخته احیا
هوش مصنوعی: عقل از روش فکر تو درس گرفته و قوانین روح از تأثیر نیکیهای تو جمعآوری شده است.
در سجده درگاه تو خواهند که باشند
اجرام به یکسر دو سر از حرص و چو جوزا
هوش مصنوعی: در حال نیایش و عبادت تو، تمام ستارهها و اجرام آسمانی برای دستیابی به کمال و تقرب به تو تلاش میکنند و از شوق و آرزو بیوقفه به تو مینگرند.
چترت به فلک گفت که بالا مرو ای چرخ!
زیرا که مرا میرسد این منصب والا
هوش مصنوعی: چترت به آسمان گفت: ای دور، بالا نرو! چون این جایگاه بلند به من تعلق دارد.
برداشتن تیغ و کمند ار چه گناه است
در عهد تو هست این همه در گردن اعدا
هوش مصنوعی: در زمان تو، هرچند برداشتن شمشیر و کمند کار نادرستی است، اما تمام این مشکلات بر گردن دشمنان است.
بدخواه سبکسار تو را وعده مرگ است
زان گرز گرانش به سر آمد به تقاضا
هوش مصنوعی: کسی که به شما بدخواهی میکند، به دلیل سبکسری و نادانیاش، به شما قول مرگ میدهد، و اگر آن ضربه سنگین به شما رسید، به خاطر درخواست خودش خواهد بود.
انصاف ز شمشیر تو با این همه تیزی
با خصم ستمکار بسی کرد مدارا
هوش مصنوعی: انصاف تو با این همه تیزی و قدرت، در برابر دشمن ستمکار، خیلی بیرحمانه با او رفتار نکرده و مدارا کردی.
آن لحظه که از زخم سر و نیزه پیکار
چون خانه زنبور شود، سینه اعدا
هوش مصنوعی: زمانی که زخمهای سر و نیزههای جنگ، سینه دشمنان را مانند خانهای از زنبورهای عصبانی و پرهیاهو پر کند، اوضاع برای آنها بسیار ناخوشایند و پر از خطر خواهد بود.
از بس که برآید به فلک گرد دو لشگر
چون توده غبرا شود، این قبضه خضرا
هوش مصنوعی: به خاطر درگیریها و جنگهایی که در آسمان در حال وقوع است، رنگ سبز این زمین به حالت خاکستری در میآید.
از زخم صداع فزع کوس و صدایش
فریاد بر آید ز ذل صخره صما
هوش مصنوعی: از درد سردرد، صدای ترسناکی بلند میشود و این صدا به گونهای است که از شدت ناراحتی، فریادش گویی به سنگ سردی برخورد میکند.
آن روز همه روز زبان و لب شمشیر
باشند به اوصاف ایادی تو گویا
هوش مصنوعی: در آن زمان، همه موجودات زبان و لبهایشان مانند شمشیر تیز و برنده خواهند بود تا توصیفکننده ویژگیها و خصوصیات تو باشند.
چون دید پراز باد سری خصم تو را تیغ
چون شمع به گردن زندش، کرد مدارا
هوش مصنوعی: وقتی دید که دشمن تو در تنگنا قرار دارد و مانند شمع در حال آب شدن است، با او مهربانی کرد و مدارا نمود.
روزی مه رایت اگر آری سوی گردون
رایت بگشاید به مهی قلعه مینا
هوش مصنوعی: اگر روزی پرچم تو به آسمان برود، آسمان نیز پرچم خود را به سمت تو به اهتزاز در میآورد و در آن حال، درخشش و زیبایی چهرهات مانند نور مهتاب، قلعهای به نام مینا را روشن خواهد کرد.
گر قلعه هفتم نسپارد به تو کیوان
صدبار فرود آری ازین قلعه زحل را
هوش مصنوعی: اگر قلعه هفتم به تو سپرده نشود، کیوان بارها از این قلعه زحل پایین خواهد آمد.
ای مصعد اعلای ملایک گه پرواز!
مرغ حرم فکر تو را مهبط ادنا
هوش مصنوعی: ای جایگاه بلند فرشتگان و محل پرواز آنها! پرنده حرم، اندیشهات را در پایینترین نقطه میبیند.
ای سایه حق پرتو انوار الهی!
در ناصیه توست چو خورشید هویدا
هوش مصنوعی: ای سایه خدا، تو مانند نور خورشید هستی که در پیشانیات نمایان است و پرتوی از انوار الهی را با خود داری.
بیدردسر نیزه و آمد شد پیکان
بیآنکه لب زیر کند تیغ به بالا
هوش مصنوعی: بدون هیچ زحمتی تیر پرتاب شد، بدون اینکه تیغهاش به بالا برود.
اطراف بلاد تو شد از امن، مزین
اسباب مراد تو شد از فتح، مهیا
هوش مصنوعی: سراسر مناطق اطراف تو به امنیت رسیده و نعمتهای خواستهات از دستاوردهای پیروزی آماده شده است.
المنه لله که درین فتح نداری
جز منت لله تبارک و تعالی
هوش مصنوعی: به لطف خدا، در این پیروزی هیچ چیزی جز نعمت و برکت الهی وجود ندارد.
شاها! چو سر گنج لال معانی
بگشوده ضمیرم به ثنای تو در اثنا
هوش مصنوعی: ای پادشاه! زمانی که گنجینهای از معانی در دل من unlocked شده، همواره زبانم به ستایش تو مشغول است.
ناگاه خیال صنم در نظر آمد
مهر رخ او سر زد ازین مطلع غرا
هوش مصنوعی: ناگهان تصویر محبوب در نظرم پدیدار شد و زیبایی چهرهاش از این افق دلانگیز روشنایی بخشید.
کای کار مرا زلف تو انداخته در پا!
از دور رخت، راز دل من شده رسوا!
هوش مصنوعی: ای زلف تو که مرا به بند کشیده است! از دوری چهرهات، راز دلم برملا شده است.
هم لعل تو جامی است، لبالب همه گوهر
هم زلف تو دامی است، سراسر همه سودا
هوش مصنوعی: لباس زیبای تو همچون جامی پر از جواهر است و موهای تو، تلهای است که تمام افکار و آرزوها را در بر میگیرد.
از باد سحر شام دو زلف تو مشوش
وز شام پریشان تو خورشید مجزا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی موهای معشوقهاش اشاره میکند که مانند نسیم صبح، دلبرانه و خوشبو است. همچنین بیان میکند که حالتی پریشان و آشفته دارد که در مقایسه با خورشید، خود را به شکل خاصی نشان میدهد. در واقع، زیبایی و جذابیت او به قدری چشمگیر است که حتی یک خورشید جداگانه هم نمیتواند با آن رقابت کند.
افتاده به هر حلقهای از زلف تو، آشوب
برخاست به هرگوشهای از چشم تو، غوغا
هوش مصنوعی: هر جا که زلف تو در هم پیچیده است، شوری به وجود آمده و در هر نقطهای که نگاه تو میافتد، هیاهو و شلوغی برپا میشود.
بنشاند تجلی جمال تو به یکدم
در زیر فلک شمع جهان تاب، مسیحا
هوش مصنوعی: به یک لحظه جلوه زیبایی تو را در زیر آسمان قرار میدهد و مانند شمعی که نورش جهان را روشن میکند، جانبخش است.
وز شوق جمال تو دلم خون شد و هر دم
بر منظره چشم من آید به تماشا
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به زیبایی تو، دلم به شدت غمگین شده و هر لحظه تصویری از تو در دیدگانم حضور دارد و به تماشا مینشیند.
درد دل عشاق ترا صبر، مداواست
دردا و دریغا که مرا نیست مداوا
هوش مصنوعی: عاشقانی که به درد و دل خود تسکین میدهند، درد و رنجشان به نوعی درمان میشود. اما چه حسرتی، که من درمانی برای زخمهای خود ندارم.
آنجا که رخت دل زستم برده به غارت
صد جان لب شیرین تو آورد به یغما
هوش مصنوعی: در آنجا که دل من به شدت آسیب دیده، صدها جان را به خاطر زیبایی و شیرینی عشق تو به سرقت بردهام.
مژگان تو برهم زده هر دم دل احباب
چون قلب عدو تیغ شهنشه گه هیجا
هوش مصنوعی: مژگان تو هر لحظه دل دوستان را جریحهدار میکند، مانند قلب دشمن که در میدان جنگ آسیب میبیند.
شاها! منم آن بحر معانی که به مدحت
شد حلقه به گوش سخنم، لولو لالا
هوش مصنوعی: ای شاه! من همان دریای معانی هستم که به خاطر ستایش تو، سخن من به گوش میرسد، همچون مرواریدی که به شدت درخشان است.
نظام گوهر پرور طبعم به ثنایت
در نظم رساند سخنم را به ثریا
هوش مصنوعی: من در دل خود زیور و دلربایی دارم که به خاطر ستایش تو، کلامم به بالاترین مقام و ارزش میرسد.
تا آب رخ مملکت و آینه عدل
از گرد سپاه و دم تیغ است، مصفا
هوش مصنوعی: تا زمانی که آب و زیبایی کشور و عدالت همانند آینهای درخشان از غبار جنگ و خطرات دور باشد، تراوت و روشنی خواهد داشت.
بادا همگی نقش مراد تو مصور
در ناصیه این فلک آیینه سیما
هوش مصنوعی: باشد که تمامی خواستهها و آرزوهای تو به طور واضح و روشن در سرنوشت این آسمان نقش ببندد.
چشم فلک از گرد سپاه تو، مکحل
روی ظفر از خون عدوی تو، مطرا
هوش مصنوعی: چشم آسمان به خاطر لشکر تو رنگین شده و چهره پیروزی به خاطر خون دشمنان تو زیبا و درخشان است.