گنجور

شمارهٔ ۴۸ - درمدح امیر سیخ حسن نویان

به چشم و ابرو و رخسار و غمزه می‌برد دلبر
قرار از جسم و خواب از چشم و هوش از عقل و عقل از سر
نباشد با لب و لفظ و جمال و حال او ما را
شکر در خورد و می در کام و مه در وجه و شب در خور
سر زلف و رخ خوب و خط سبز و لب لعلش
سمن‌سای و مه‌آسای و گل‌آرای و گهرپرور
عذار و خط و رخسار و لب و دیدار و گفتارش
بهار و سبزه و صبح و شراب و شاهد و شکر
نباشد خالی از فکر و خیال و ذکر او ما را
روان در تن خرد در سر سخن در لب نفس در بر
نثار خاک پایت راز جسم و شخص و چشم و رخ
بر آرم جان ببازم سر ببارم در بریزم زر
به بوی رنگ و زیب و فر چو تو کی روید و تابد
گل از گلشن می از ساغر مه از گردون خور از خاور
مگر مالیده‌ای بر خاک نعل سم اسب شه
لب شیرین خط مشکین رخ نازک بر دلبر
فلک قدری ملک صدری امیری خسروی کآمد
سعادت‌بخت و دولت‌یار و ملک‌آرای و دین‌گستر
قَدَرقدرت، قضافرمان، شهنشهه‌شیخ، حسن نویان
جهانگیر و جهان‌دار و جهان‌بخش و جهان‌دارو
ز رای و طلعت و احسان و افضالش بود روشن
چراغ مهر و چشم ماه و آب بحر و روی بر
ز فیض لفظ و کلک و دست و طبعش زله می‌بندد
قصب قند و مگس شهد و صدف درّ و حجر گوهر
به امرو رای و تدبیر و مراد اوست گردون را
ثبات و سیر و حل و عقد و امر و نهی و خیر و شر
ز عدل و داد وجودش آنچه دین دارد کجا دارد
دماغ از عقل و عقل از روح و روح از طبع و طبع از خور
زهی آراسته تخت و سپاه و ملک و دین ذاتت
چو دین عقل و روان جسم و حسب نفس و شرف گوهر
تذرو و تیهو و دراج و کبک از پشتی عدلت
همایون فال و فارغ بال و طغرل صید و شاهین بر
ز خال و عم و جد و باب موروثی است ذاتت را
کمال نفس و حسن نطق و عز و جاه و زیب و فر
به کید و مکر و تزویر و حیل نتوان جدا کردن
نسیم از مشک و رنگ از لعل و تاب از نار و نور از خور
ز اقبال و جلال و عز و تمکین تو می‌بخشد
سری افسر شرف مسند امان خاتم طرب ساغر
نمی‌بینم به دور عدل و داد و لطف طبعت جز
قدح گریان و دف نالان و می آب و نی لاغر
در آن ساعت که از پیکار و حَرْب و رزم کین گردد
اجل مالک روان هالک زمان دوزخ مکان محشر
ز سهم تیر و عکس تیغ و گرد خاک و خون یابی
وجوه اصفر جبال اخضر سپهر اسود زمین احمر
زواج گردو موج خون و آشوب فتن گردد
زمین گردون جهان دریا فرس کشتی بلا لنگر
گهی گردد گهی لغزد گهی پیچد گهی لرزد
سر مردم سم اسب و بن رمح و دل خنجر
تو بر قلب صف خیل سپاه دشمنان تازی
ظفر قاید قضا تابع ولی غالب عدو مضطر
روان سوی عدو گرز و سنان و ناوک و تیرت
عدم دردم بلا در سر اجل در پی فنا در بر
بیندازد و بنهد و فرو گیرند و بردارند
یلان اسپر سران گردن مهان مغفر شهان افسر
به زیرت بادپا اسبی جهان‌پیمای آتش‌رو
جوان‌دولت، مبارک‌پی، قوی‌طالع، بلنداختر
به وقت صید و سبق و عزم و رزم و از وی فرو ماند
به سرعت و هم و جستن برق و رفتن سیل و تک صرصر
به سیر و سرعت و رفتار و رفتن بگذرد چون او
نسیم از بر و باد از بحر و ابر از کوه و سیل از در
امیر خسروا شاها نوشتن وصف تو نتوان
به صد قرن و به صد دست و به صد کلک و به صد دفتر
کلامی گرچه مطبوع و روان و دلکش است الحق
که دارد چون تو معشوقی نگار چابک و دلبر
به فرو بخت و اقبالت جواب آن چو آب اینک
لطیف و روشن و پاک و خوش و عذاب و روان و تر
بقای و فعل و تاثیر و مدار و سیر تا دارد
نفوس و عنصر و ارواح و چرخ و گردش و اختر
نفوس و عنصر و ارواح و چرخ و اخترت بادا
مطیع و تابع و محکوم و خدمتکار و فرمان بر
خداوندت مه و سال و شب و روز و گه و بی‌گه
معین و ناصر و هادی و یاور حافظ و یاور

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به چشم و ابرو و رخسار و غمزه می‌برد دلبر
قرار از جسم و خواب از چشم و هوش از عقل و عقل از سر
هوش مصنوعی: دلبر با زیبایی‌ها و جذابیت‌هایش، آرامش را از دل و خواب را از چشم‌ها می‌گیرد و هوش و درک را از عقل و عقل را از سر انسان دور می‌کند.
نباشد با لب و لفظ و جمال و حال او ما را
شکر در خورد و می در کام و مه در وجه و شب در خور
هوش مصنوعی: اگر معشوق با زیبایی و کلامش در کنار ما نباشد، شکر و شادی در دل نمی‌نشیند. در وجود او شراب خوش و ماه تابان و شب زیبا وجود دارد که به ما انرژی و لذت می‌دهد.
سر زلف و رخ خوب و خط سبز و لب لعلش
سمن‌سای و مه‌آسای و گل‌آرای و گهرپرور
هوش مصنوعی: موهای سر و چهره‌ی زیبای او با خط سبز و لب‌های قرمزش همچون گلی زیبا و دل‌نواز است و به مانند ماه تابان می‌درخشد و جواهرات را تولید می‌کند.
عذار و خط و رخسار و لب و دیدار و گفتارش
بهار و سبزه و صبح و شراب و شاهد و شکر
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت چهره و خطوط صورت، لب‌ها و ملاقات و سخنان او مانند بهار و سبزینگی، صبح و شراب و معشوق و شیرینی است.
نباشد خالی از فکر و خیال و ذکر او ما را
روان در تن خرد در سر سخن در لب نفس در بر
هوش مصنوعی: فکر و خیال و یاد او همواره در قلب و جان ما جاری است؛ در دلمان خرد و در سرمان سخن، و نفس‌مان در آغوش عشق اوست.
نثار خاک پایت راز جسم و شخص و چشم و رخ
بر آرم جان ببازم سر ببارم در بریزم زر
هوش مصنوعی: من جانم را فدای خاک پای تو می‌کنم و راز وجودم را به تو تقدیم می‌دارم؛ زیبایی و همه ویژگی‌هایم را به تو اهدا می‌کنم و در این راه، زندگی‌ام را فدای تو می‌سازم.
به بوی رنگ و زیب و فر چو تو کی روید و تابد
گل از گلشن می از ساغر مه از گردون خور از خاور
هوش مصنوعی: با عطر و زیبایی و لطافت تو، چگونه ممکن است که گل‌ها در باغ بشکفند و شراب از پیاله ریخته شود؟ همچنین نور ماه از آسمان بتابد و خورشید از شرق طلوع کند.
مگر مالیده‌ای بر خاک نعل سم اسب شه
لب شیرین خط مشکین رخ نازک بر دلبر
هوش مصنوعی: آیا بر خاک نعل سم اسب پادشاه چیزی نمالیده‌ای که لب‌های شیرین و خطی زیبا بر چهره‌ی دوستن از زیبایی و نازک‌کاری خبر می‌دهد؟
فلک قدری ملک صدری امیری خسروی کآمد
سعادت‌بخت و دولت‌یار و ملک‌آرای و دین‌گستر
هوش مصنوعی: در آسمان، قدرت و عظمت بر زمین با حکمرانی یک پادشاهی درخشان و خوشبختی و نعمت‌های بی‌شمار به وجود آمده است. این حکومت به شکلی است که دین را گسترش می‌دهد و به آبادانی و زیبایی کشور کمک می‌کند.
قَدَرقدرت، قضافرمان، شهنشهه‌شیخ، حسن نویان
جهانگیر و جهان‌دار و جهان‌بخش و جهان‌دارو
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی کسی را نشان می‌دهد که دارای مقام و بزرگی است. او به عنوان یک رهبر و حاکم، نه تنها در جهان، بلکه در دل‌ها و زندگی‌های مردم نیز تأثیری عمیق دارد. حضور او به همگان امید و آرامش می‌بخشد و برای جامعه‌اش مفید و سودمند است.
ز رای و طلعت و احسان و افضالش بود روشن
چراغ مهر و چشم ماه و آب بحر و روی بر
هوش مصنوعی: از نظر فکر، زیبایی، خوبی و برتری‌اش، چراغ محبت و زیبایی چشم ماه و آب دریا و چهره‌ی یار را روشن کرده است.
ز فیض لفظ و کلک و دست و طبعش زله می‌بندد
قصب قند و مگس شهد و صدف درّ و حجر گوهر
هوش مصنوعی: با استفاده از نعمت کلمات، قلم، دست و استعدادش، بسته‌ای از شیرینی مانند قند و مگس‌هایی که به عسل می‌نشینند، و صدف‌هایی که در دریا مروارید می‌سازند، به وجود می‌آورد.
به امرو رای و تدبیر و مراد اوست گردون را
ثبات و سیر و حل و عقد و امر و نهی و خیر و شر
هوش مصنوعی: سرنوشت و تدبیر امروز به دست خداوند است؛ اوست که ثبات و حرکت دنیا، و همچنین همه امور مثبت و منفی را در دست دارد.
ز عدل و داد وجودش آنچه دین دارد کجا دارد
دماغ از عقل و عقل از روح و روح از طبع و طبع از خور
هوش مصنوعی: وجود او پر از انصاف و عدالت است، پس کجا می‌تواند داشته باشد اندیشه‌ای نادرست؟ عقل از روح نشأت می‌گیرد، و روح از طبیعت، و طبیعت نیز از خورشید.
زهی آراسته تخت و سپاه و ملک و دین ذاتت
چو دین عقل و روان جسم و حسب نفس و شرف گوهر
هوش مصنوعی: ای کاش تخت و سپاه و کشور و دین تو این‌گونه آراسته بودند، همان‌طور که عقل روح را زینت می‌دهد و نفس و نژاد انسان را به شرف و مقام می‌رساند.
تذرو و تیهو و دراج و کبک از پشتی عدلت
همایون فال و فارغ بال و طغرل صید و شاهین بر
هوش مصنوعی: پرندگان مختلفی مانند تیهو، دراج، کبک و دیگران، تحت سایه عدل و عدالت زندگی می‌کنند و در آرامش و راحتی هستند. پوران و طغرل نیز به عنوان شکارچیان ماهر در این دنیای زیبا و پر از نعمت‌ها حضور دارند.
ز خال و عم و جد و باب موروثی است ذاتت را
کمال نفس و حسن نطق و عز و جاه و زیب و فر
هوش مصنوعی: ذات تو از ویژگی‌های ارثی چون خال، عم، جد و پدران است. کمال روح، خوش‌گویی، شخصیت، مقام، زیبایی و فر جمال تو نیز از این میراث به تو رسیده است.
به کید و مکر و تزویر و حیل نتوان جدا کردن
نسیم از مشک و رنگ از لعل و تاب از نار و نور از خور
هوش مصنوعی: با نیرنگ و فریب و حقه نمی‌توان نسیم را از مشک، رنگ را از لعل، تاب را از آتش و نور را از خورشید جدا کرد.
ز اقبال و جلال و عز و تمکین تو می‌بخشد
سری افسر شرف مسند امان خاتم طرب ساغر
هوش مصنوعی: از خوش‌اقبالی و عظمت و عزت و قدرت تو، سر تاج شرف بر دوش می‌گذارند و امانتی از شادی و می در جام است.
نمی‌بینم به دور عدل و داد و لطف طبعت جز
قدح گریان و دف نالان و می آب و نی لاغر
هوش مصنوعی: من هیچ چیز جز مظاهر غم و اندوه را در دور و بر عدالت و محبت تو نمی‌بینم؛ تنها زهره‌های گریان، سازهایی در حال نواختن غم، و می‌نوشی‌های لبریز از درد و نی لاغری که به ناله مشغول است.
در آن ساعت که از پیکار و حَرْب و رزم کین گردد
اجل مالک روان هالک زمان دوزخ مکان محشر
هوش مصنوعی: در آن لحظه که جنگ و نبرد به پایان می‌رسد و مرگ حکمرانی بر زندگی را به دست می‌گیرد، زمانی خواهد بود که جایگاه عذاب، مکان قیامت خواهد بود.
ز سهم تیر و عکس تیغ و گرد خاک و خون یابی
وجوه اصفر جبال اخضر سپهر اسود زمین احمر
هوش مصنوعی: اگر به زیر زمین نگاه کنیم، با نشانه‌هایی از جنگ و نبرد روبرو می‌شویم؛ آثار تیرها و زخم‌های شمشیر، و همچنین خاک و خون. در این میان، بر فراز کوه‌ها رنگ زرد زمین در کنار آسمان آبی و زمین سرخ خودنمایی می‌کند.
زواج گردو موج خون و آشوب فتن گردد
زمین گردون جهان دریا فرس کشتی بلا لنگر
هوش مصنوعی: در این سروده به توصیف وضعیتی بحرانی و آشفتگی در جهان پرداخته شده است. اشاره به تلاطم‌ها و ناپایداری‌هایی دارد که در نتیجهٔ حوادث ناگوار و بحران‌ها به وجود آمده است. زمین و آسمان تحت تأثیر این آشفتگی قرار گرفته‌اند. در نهایت، تصویر کشتی‌ای که در این دریای پرآشوب به گیر افتاده و نیازمند لنگر است، به حس درماندگی و نیاز به آرامش اشاره دارد.
گهی گردد گهی لغزد گهی پیچد گهی لرزد
سر مردم سم اسب و بن رمح و دل خنجر
هوش مصنوعی: بعضی اوقات انسان در معرض خطر و چالش‌های مختلف قرار می‌گیرد، گاهی آرام و ساکن است، گاهی درگیر هیجان و اضطراب می‌شود. در این بین، شرایط به سرعت تغییر می‌کند و طاقت انسان را می‌سنجد، به طوری که گاه احساس ناامنی و ترس در دل او رخنه می‌کند، مثل وقتی که در میدان مبارزه با خطرات جدی روبه‌رو می‌شود.
تو بر قلب صف خیل سپاه دشمنان تازی
ظفر قاید قضا تابع ولی غالب عدو مضطر
هوش مصنوعی: تو بر دل سپاه دشمنان، مانند فرمانده‌ای پیروز هستی که سرنوشت به تو وابسته است، و در برابر این دشمنان ناتوان، تو همیشه پیروز خواهی بود.
روان سوی عدو گرز و سنان و ناوک و تیرت
عدم دردم بلا در سر اجل در پی فنا در بر
هوش مصنوعی: اگر روان تو به سمت دشمن می‌رود، به یاد داشته باش که سلاح‌هایی مانند شمشیر، نیزه و تیر در انتظار تویند. اما در این میان، درد و رنج‌های وجودت و سرنوشت نهایی‌ات را فراموش نکن، چرا که همه چیز به سمت فنا و نابودی می‌رود.
بیندازد و بنهد و فرو گیرند و بردارند
یلان اسپر سران گردن مهان مغفر شهان افسر
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن جنگجویان دلاور و حماسی می‌پردازد. آن‌ها به نبرد می‌روند، دشمنان را به زمین می‌زنند و به راحتی بر آن‌ها غلبه می‌کنند. همچنین به قدرت و عظمت شخصیت‌های برجسته اشاره دارد که با استفاده از زره و کلاهی با شکوه در میدان جنگ حاضر می‌شوند.
به زیرت بادپا اسبی جهان‌پیمای آتش‌رو
جوان‌دولت، مبارک‌پی، قوی‌طالع، بلنداختر
هوش مصنوعی: زیر پای تو شاد و خوشبخت، اسبی است که به دور دنیا می‌چرخد، جوان و پرشور، با بختی نیکو و تقدیری روشن.
به وقت صید و سبق و عزم و رزم و از وی فرو ماند
به سرعت و هم و جستن برق و رفتن سیل و تک صرصر
هوش مصنوعی: در زمان شکار و مسابقه و تلاش و جنگ، سرعت و شتاب او از برق و سیل نیز بیشتر است و در این شرایط دیگران از او عقب می‌مانند.
به سیر و سرعت و رفتار و رفتن بگذرد چون او
نسیم از بر و باد از بحر و ابر از کوه و سیل از در
هوش مصنوعی: زمان به سرعت و به آرامی می‌گذرد، مانند نسیمی که از کوه‌ها می‌گذرد و بادی که از دریا به حرکت در می‌آید، یا ابری که از کوه‌ها عبور می‌کند و سیلی که از سمتی می‌آید.
امیر خسروا شاها نوشتن وصف تو نتوان
به صد قرن و به صد دست و به صد کلک و به صد دفتر
هوش مصنوعی: امیر خسرو می‌گوید که وصف و توصیف تو را نمی‌توان با صد سال، صد نویسنده، صد قلم و صد دفتر به درستی بیان کرد.
کلامی گرچه مطبوع و روان و دلکش است الحق
که دارد چون تو معشوقی نگار چابک و دلبر
هوش مصنوعی: هر چه که سخن زیبا و دلنشین باشد، باز هم حقیقت این است که شبیه تو، محبوبی زیبا و خوش‌استایل وجود ندارد.
به فرو بخت و اقبالت جواب آن چو آب اینک
لطیف و روشن و پاک و خوش و عذاب و روان و تر
هوش مصنوعی: به خاطر شانس و سرنوشتت، نتیجه‌ای که به دست می‌آوری مانند آب است؛ شفاف، روشن، و دلپذیر. این نتیجه هم‌چنین می‌تواند نعمت و نیکویی باشد یا برعکس، می‌تواند سختی و عذاب به همراه داشته باشد.
بقای و فعل و تاثیر و مدار و سیر تا دارد
نفوس و عنصر و ارواح و چرخ و گردش و اختر
هوش مصنوعی: این جمله به موجودیت‌ها و پدیده‌های مختلفی اشاره دارد که شامل زندگی، عمل، تأثیر، حرکت و گردش می‌شوند. همچنین به روح‌ها، عناصر، آسمان و ستارگان اشاره کرده و به روند طبیعی و چرخه‌ای که در جهان وجود دارد، تأکید می‌کند. به عبارتی، همه‌ی این امور در کنار هم به تداوم و شکل‌گیری زندگی و محیط اطراف کمک می‌کنند.
نفوس و عنصر و ارواح و چرخ و اخترت بادا
مطیع و تابع و محکوم و خدمتکار و فرمان بر
هوش مصنوعی: همه چیزهای موجود در جهان، از جمله انسان‌ها، عناصر، ارواح، و ستاره‌ها، زیر سلطه و فرمان هستند و باید به آنچه که تعیین شده، عمل کنند و خدمت‌گزار باشند.
خداوندت مه و سال و شب و روز و گه و بی‌گه
معین و ناصر و هادی و یاور حافظ و یاور
هوش مصنوعی: خداوند برای تو زمان و مکان را مشخص کرده و همیشه از تو حمایت می‌کند و راهنمایی‌ات می‌نماید. حافظ نیز در این مسیر یاری‌گر توست.

حاشیه ها

1398/07/09 03:10

درود بر شما--جهانگیر و جهان دار و جهان بخش ووو جهان داور----
بیندازند و بنهند و فرو گیرند و بر دارند----این تو مطلب درست است لطفا تصحیح بفرمائید---موفق باشید

1398/10/25 13:12

قدر قدرت قضا فرمان شهنشه شیخ حسن نویان---
خود منهم یک اشتباه تایپی در پیام قبل دارم که بدینوسیله تصحیح می کنم-----در این دو مطلب درست بوده است