گنجور

شمارهٔ ۴۷ - در وصف ساغر و می

نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار
ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار !
چون به زرین زرورق می مگذارن عمر عزیز
زین محیط غم که بروی نیست کشتی را گذار
اندران شبها که خیل ماه بر دارد سپهر
زینهار از دجله خندق ساز واز کشتی حصار !
کشتی خورشید پیکر کانعکاس جرم او
روز روشن می نماید در دل شبهای تار
هست خرم گلشنی ترکیب او از چوب خشک
لیک چوب خشک او می آورد پیوسته بار
مرکبی چوبین روان باباد در رفتن ولی
نیست هیچ از رفتن او باد را بر دل غبار
روحش از باد شمال است وروان از آب بحر
نیست در گیتیجز این آب وهوایش سازگار
معده او بگذارند سنگ خارا را ولی
باشد اندر اندرونش آب صافی ناگوار
آب را هر دم ز پهلویش بود رنگی دگر
خود همین باشد به غایت عالم حسن جوار
گردرین کشتی گذارد روزگار خود جهان
ایمن از موج حواد ث بگذارند روزگار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار
ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار !
هوش مصنوعی: این محیط آبی رنگ نامشخص است و هیچ چیزی در آن قابل مشاهده نیست. ای ساقی، کنار این دریا، لیوانی پر از شراب بیاور!
چون به زرین زرورق می مگذارن عمر عزیز
زین محیط غم که بروی نیست کشتی را گذار
هوش مصنوعی: وقتی عمر گران‌بهای ما را با زیبایی‌های زودگذر می‌گذرانیم، باید از این دنیای پر از غم که در آن زندگی می‌کنیم، عبور کنیم.
اندران شبها که خیل ماه بر دارد سپهر
زینهار از دجله خندق ساز واز کشتی حصار !
هوش مصنوعی: در شب‌هایی که ستاره‌ها در آسمان می‌درخشند، از دجله دوری کنید و احتیاط کنید که خود را در محاصره‌ی خطرات قرار ندهید.
کشتی خورشید پیکر کانعکاس جرم او
روز روشن می نماید در دل شبهای تار
هوش مصنوعی: کشتی خورشید، وجودی با عظمت و درخشان دارد که روشنایی‌اش در دل شب‌های تار، نمایان می‌شود.
هست خرم گلشنی ترکیب او از چوب خشک
لیک چوب خشک او می آورد پیوسته بار
هوش مصنوعی: در باغی که پر از گل و سرسبزی است، عنصر اصلی آن از چوب خشک تشکیل شده است. با این حال، همان چوب خشک به طور مداوم میوه و بار می‌دهد.
مرکبی چوبین روان باباد در رفتن ولی
نیست هیچ از رفتن او باد را بر دل غبار
هوش مصنوعی: یک اسب چوبی با وزش باد به حرکت درآمده است، اما هیچ نشانه‌ای از حرکت باد بر دل غبار نیست.
روحش از باد شمال است وروان از آب بحر
نیست در گیتیجز این آب وهوایش سازگار
هوش مصنوعی: روح او از وزش بادهای شمالی است و روان او از آب دریا. در این دنیا، تنها همین آب و هوا با هم سازگارند.
معده او بگذارند سنگ خارا را ولی
باشد اندر اندرونش آب صافی ناگوار
هوش مصنوعی: اگر چه شکم او سنگ سخت را تحمل کند، اما در دلش آب زلال و تلخ وجود دارد.
آب را هر دم ز پهلویش بود رنگی دگر
خود همین باشد به غایت عالم حسن جوار
هوش مصنوعی: آب در هر لحظه از کنار خودش رنگ جدیدی به خود می‌گیرد، و همین تنوع رنگ‌ها به نوعی به زیبایی و جذابیت دنیای اطراف ما می‌افزاید.
گردرین کشتی گذارد روزگار خود جهان
ایمن از موج حواد ث بگذارند روزگار
هوش مصنوعی: زمانه همچون یک کشتی بزرگ است که دریا را طی می‌کند و انسان‌ها را از خطرات و چالش‌ها دور نگه می‌دارد. آنها باید صبر کنند تا نگذرد و از دست‌اندازی‌ها و مشکلات در امان بمانند.

حاشیه ها

1398/10/25 13:12

چون به زرین زورق می مگذران عمر عزیز--
نیست در گیتی جز این آب و هوایش سازگار