گنجور

شمارهٔ ۴۲ - در مدح سلطان اویس

سحرگهی که چمن، شمع لاله در گیرد
سمن به عزم صبوحی پیاله برگیرد
جهان پیر چون نرگس، جوان و تازه شود
هوای جام و نشاط قدح ز سر گیرد
چو مرغ عیسی اگر لعبتی ز گل سازی
ز اعتدال هوا حکم جانور گیرد
مشابه گل زرد فلک شور گل سرخ
نخست تیغ برآرد، دگر سپر گیرد
نمونه‌ای است ز حراق و آتش و کبریت
چراغ لاله که هر شب زباد درگیرد
بدان چراغ شب تیره تا سحر بلبل
همه لطایف اوراق گل ز بر گیرد
اگر نسیم سحر، بر ختن گذار کند
زرشک مشک، چه خونها که در جگر کند
مسافری عجیب است این گل رسیده که او
چو برگ سفره بسازد، ره سفر گیرد!
ز یک نسیم که در آستین غنچه بکر
دمد شمال چو مریم، به روح بر گیرد
ز بس قراضه که گل کرد در دامن
مجال نیست که دامن به یکدگر گیرد
ز آفتاب چو چرخ خمیده نرگس مست
بیاد خسرو آفاق جام زر گیرد
اگر حمایت او ذره را دهد تمکین
فراز مسند خورشید، مستقر گیرد
ایا سحای نوالی که دست بخشش تو
به گاه فیض عطا بحر را شمر گیرد!
تو آفتاب منیری چو آفتاب سپهر
چهار بالش ملک از تو زیب و فر گیرد
عنایت تو روانی به یک نفس بخشد
کفایت تو جهانی به یک نظر گیرد
به فر داد تو دراج، چشم باز کند
به عون عدل تو روباه شیر نر گیرد
برید فکر تو افلاک زیر پا آرد
همای همت آفاق زیر پر گیرد
چو تیغ تو بدرخشد قضا مفر جوید
چو شصت تو بگشاید قدر حذر گیرد
مهابت تو اگر باد را عنان پیچد
صلابت تو اگر کوه گران را ز جای برگیرد
به قهر باد سبک را به خاک دفن کند
به حکم کوه گران را زجای برگیرد
عدو و حسام تو را چشمه اجل خواند
ولی نیام تو را مطلع ظفر گیرد
چو آفتاب ضمیرت به یک اشارت رای
زحد خاور تا مرز باختر گیرد
شب زمانه به مهر تو گردد آبستن
وگرنه کین تو حالی دم سحر گیرد
ز خاک پایت اگر حور ذره‌ای یابد
به خاک پات که در دامن بصر گیرد
شرار آتش قهرت اگر به کوه رسد
ز خاصیت همه اجزای او شکر گیرد
زبان نطق تو به خامه گر سخن راند
چو نیشکر همه اجزای او شکر گیرد
بهار جاه ز خلق تو رنگ و بو یابد
نهال عدل ز بذل تو بار و بر گیرد
زمانه اطلس گلریز سبز گردون را
ز گرد کحلی خنگ تو استر گیرد
اگر ز نعل سمند تو افسری یابد
سر سپهر به ترک کلاه خور گیرد
اگر نه مدح تو گوید زمانه سوسن را
بنفشه‌وار زبان از قفا بدر گیرد
مرا زمانه فضیلت نهد بر اهل زمین
وگر همین قلم خشک و شعر تر گیرد
همیشه تا که خود این سرای شش سوار
ز بهر آمد و شد خانه دو در گیرد
سرای عمر تو معمور باد تا حدی،
که کارخانه گردونش از تو فر گیرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سحرگهی که چمن، شمع لاله در گیرد
سمن به عزم صبوحی پیاله برگیرد
هوش مصنوعی: در صبح زود که گل‌ها با شکوفه‌های لاله زینت می‌گیرند، سمن (گلی خوشبو) به خاطر صبحانه، جامی را برمی‌دارد.
جهان پیر چون نرگس، جوان و تازه شود
هوای جام و نشاط قدح ز سر گیرد
هوش مصنوعی: جهان مانند نرگس پیر است، اما می‌تواند جوان و سرزنده شود. وقتی که انسان به نوشیدن جام و لذت بردن از زندگی بپردازد، تمام ناراحتی‌ها و غم‌ها را از ذهن خود دور می‌کند.
چو مرغ عیسی اگر لعبتی ز گل سازی
ز اعتدال هوا حکم جانور گیرد
هوش مصنوعی: اگر موجودی به زیبایی و لطافت پرنده‌ای مانند عیسی (علیه‌السلام) از گل ساخته شود و در شرایط مناسب و معتدل هوا قرار گیرد، می‌تواند مانند جانوران زنده و فعال باشد.
مشابه گل زرد فلک شور گل سرخ
نخست تیغ برآرد، دگر سپر گیرد
هوش مصنوعی: مانند گل زرد در آسمان، گل سرخ نخستین، شمشیرش را بیرون می‌آورد و سپس سپر می‌گیرد.
نمونه‌ای است ز حراق و آتش و کبریت
چراغ لاله که هر شب زباد درگیرد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شعله و نور لاله پرداخته است که به خاطر وزش باد هر شب دچار آتش‌سوزی می‌شود. در واقع، تصویرگر وضعیت ناپایدار و آسیب‌پذیری منابع نور و حیات در برابر شرایط نامساعد است.
بدان چراغ شب تیره تا سحر بلبل
همه لطایف اوراق گل ز بر گیرد
هوش مصنوعی: بدان که چراغی که در دل شب تار می‌درخشد، بلبل تا صبح همه زیبایی‌ها و ظرافت‌های گل را از حفظ می‌کند.
اگر نسیم سحر، بر ختن گذار کند
زرشک مشک، چه خونها که در جگر کند
هوش مصنوعی: اگر صبحگاه نسیم بر روی باغ‌های ختن بوزد و عطر زرشک و مشک را به همراه بیاورد، چه آلام و دردهایی که در دل انسان‌ها ایجاد نخواهد کرد.
مسافری عجیب است این گل رسیده که او
چو برگ سفره بسازد، ره سفر گیرد!
هوش مصنوعی: این مسافر غریب، همان گلی است که وقتی به مقصد می‌رسد، مانند برگی از سفره، راه خود را پیدا می‌کند.
ز یک نسیم که در آستین غنچه بکر
دمد شمال چو مریم، به روح بر گیرد
هوش مصنوعی: از یک نسیم ملایم که در آستین غنچه نو شکفته می‌وزد، مانند نسیم شمال که روح را به زندگی می‌آورد.
ز بس قراضه که گل کرد در دامن
مجال نیست که دامن به یکدگر گیرد
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی گل‌ها در دامن، فرصتی برای جمع‌آوری و نگه‌داشتن آن‌ها به صورت یکجا وجود ندارد.
ز آفتاب چو چرخ خمیده نرگس مست
بیاد خسرو آفاق جام زر گیرد
هوش مصنوعی: از آفتاب، گویی چرخی که به سمت پایین متمایل شده، نرگسی مست و شاداب به یاد خسرو آفاق، جامی از طلا می‌گیرد.
اگر حمایت او ذره را دهد تمکین
فراز مسند خورشید، مستقر گیرد
هوش مصنوعی: اگر او به ذره‌ای کمک کند، آن ذره می‌تواند در جایگاه بلند خورشید قرار گیرد و مستقر شود.
ایا سحای نوالی که دست بخشش تو
به گاه فیض عطا بحر را شمر گیرد!
هوش مصنوعی: آیا صبحی که تو را می‌درخشد، می‌تواند به مانند دریا از نعمت‌های تو بهره‌مند شود و از برکات‌ات سیراب گردد؟
تو آفتاب منیری چو آفتاب سپهر
چهار بالش ملک از تو زیب و فر گیرد
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید روشنی، مانند خورشید آسمان که چهار گوشه آن به خاطر زیبایی و شکوه تو زیبا و متشخص شده‌اند.
عنایت تو روانی به یک نفس بخشد
کفایت تو جهانی به یک نظر گیرد
هوش مصنوعی: محبت و توجه تو می‌تواند روحی را در یک لحظه زنده کند و قدرت و توانایی تو می‌تواند جهانی را با یک نگاه در بر بگیرد.
به فر داد تو دراج، چشم باز کند
به عون عدل تو روباه شیر نر گیرد
هوش مصنوعی: به خاطر ریشه‌های تو، درخت آزاد و بزرگ می‌شود و به یاری عدالت تو، روباه می‌تواند بر شیر نر غلبه کند.
برید فکر تو افلاک زیر پا آرد
همای همت آفاق زیر پر گیرد
هوش مصنوعی: اگر از فکر و خیال خود فراتر بروی، همت تو می‌تواند تمام دنیا را زیر پا بگذارد و به اوج‌های بلند برسد.
چو تیغ تو بدرخشد قضا مفر جوید
چو شصت تو بگشاید قدر حذر گیرد
هوش مصنوعی: زمانی که شمشیر تو درخشش می‌یابد، سرنوشت از تو فرار خواهد کرد و وقتی دست تو باز شود، تقدیر احتیاط خواهد کرد.
مهابت تو اگر باد را عنان پیچد
صلابت تو اگر کوه گران را ز جای برگیرد
هوش مصنوعی: قدرت و جذبه‌ی تو آنقدر زیاد است که اگر بخواهی، می‌توانی باد را به چرخش درآوری و استحکام و استقامت تو به قدری است که می‌تواند کوه‌های بزرگ را از جایشان حرکت دهد.
به قهر باد سبک را به خاک دفن کند
به حکم کوه گران را زجای برگیرد
هوش مصنوعی: با نفوذ و قدرت باد، یک شیء سبک به راحتی به زمین می‌افتد، در حالی که تشخیص و جابجایی یک شیء سنگین به سادگی انجام نمی‌شود.
عدو و حسام تو را چشمه اجل خواند
ولی نیام تو را مطلع ظفر گیرد
هوش مصنوعی: دشمن و شمشیرت، مرگ را برای تو حتمی می‌دانستند، اما تو خود را به پیروزی و موفقیت رساندی.
چو آفتاب ضمیرت به یک اشارت رای
زحد خاور تا مرز باختر گیرد
هوش مصنوعی: وقتی که ذهن و دل تو مانند آفتاب درخشان شود، به سادگی و با یک اشاره می‌توانی از شرق تا غرب را در اختیار بگیری.
شب زمانه به مهر تو گردد آبستن
وگرنه کین تو حالی دم سحر گیرد
هوش مصنوعی: شب با وجود مهر تو به دوران بارداری نزدیک می‌شود و اگر نه، راستی که دهر در صبحگاه به حالت خشم و کینه وارد می‌شود.
ز خاک پایت اگر حور ذره‌ای یابد
به خاک پات که در دامن بصر گیرد
هوش مصنوعی: اگر حوری از خاک پای تو حتی ذره‌ای بیابد، به خاک پای تو که زیبایی‌اش در دامن بصر می‌گیرد، نگاه می‌کند.
شرار آتش قهرت اگر به کوه رسد
ز خاصیت همه اجزای او شکر گیرد
هوش مصنوعی: اگر خشم و غضب تو به اندازه‌ای باشد که به کوه برسد، تمام اجزای آن کوه از شدت این خشم، به نعمت تبدیل می‌شوند و شکرگزار می‌گردند.
زبان نطق تو به خامه گر سخن راند
چو نیشکر همه اجزای او شکر گیرد
هوش مصنوعی: وقتی که تو با زبانی شیرین و گویایی صحبت می‌کنی، مانند این است که با قلم به نوشتن می‌پردازی و تمام اجزای گفتارت مانند شکر است که شیرینی را به کلامت می‌دهد.
بهار جاه ز خلق تو رنگ و بو یابد
نهال عدل ز بذل تو بار و بر گیرد
هوش مصنوعی: بهار زیبایی و جلوه‌گری تو را نشان می‌دهد و درخت عدالت از بخشش و نوع‌دوستی تو میوه و ثمر می‌آورد.
زمانه اطلس گلریز سبز گردون را
ز گرد کحلی خنگ تو استر گیرد
هوش مصنوعی: جهان زیبایی‌های خود را از نگاه تو می‌گیرد و لطافت آن به خاطر حجاب درونی و ناملایمات تو کم‌رنگ شده است.
اگر ز نعل سمند تو افسری یابد
سر سپهر به ترک کلاه خور گیرد
هوش مصنوعی: اگر از نشانه‌های قدرت و عظمت تو، کسی در این دنیا بهره‌مند شود، آن وقت سرنوشت و تقدیر هم به نوعی تحت تأثیر تو قرار می‌گیرد.
اگر نه مدح تو گوید زمانه سوسن را
بنفشه‌وار زبان از قفا بدر گیرد
هوش مصنوعی: اگر زمانه تو را ستایش نکند، مانند بنفشه‌ای که به پشت خود گل سوسن را نشان می‌دهد، باز هم به تو احترام خواهد گذاشت.
مرا زمانه فضیلت نهد بر اهل زمین
وگر همین قلم خشک و شعر تر گیرد
هوش مصنوعی: زمانه به من برتری ایثار می‌کند بر دیگران، حتی اگر این قلم خشک باشد و شعر تازه‌ای بنویسد.
همیشه تا که خود این سرای شش سوار
ز بهر آمد و شد خانه دو در گیرد
هوش مصنوعی: در هر زمانی که این پرده‌نشین شش سوار به خاطر آمد و شد به خانه دو در بیفتد، چنین رویه‌ای ادامه دارد.
سرای عمر تو معمور باد تا حدی،
که کارخانه گردونش از تو فر گیرد
هوش مصنوعی: مدت عمر تو به قدری پر برکت باشد که زندگی و حرکت دنیا از تو تاثیر بپذیرد.

حاشیه ها

1396/12/14 14:03
محمدرضا جباری هرسینی

در این سرودهٔ پرفخامت سلمان، چند غلط مطیعی وجود دارد؛ لطفاً اصلاح کنید:
1) «چون» در مصراع دوم بیت دوم، به «چو» تغییر کند.