شمارهٔ ۴۱ - در مدح امیر شیخ حسن
صبا، چون پرده ز روی بهار بگشاید
عروس گل، تتق از صد بار بگشاید
چو چشم یار نماید بعینه نرگس
که بامداد ز خواب خمار بگشاید
گشاد باغ ز نرگس هزار چشم و کجاست
کسی که یک نظر اعتبار بگشاید؟
تو دل نمودگی غنچه با صبا بنگر
که هر دمش که بیند، کنار بگشاید
بنفشه در شکن و پیچ راست میماند
به حلقهای که سر زلف یار بگشاید
تو باش تا گره غنچه از دامن گل
صبا به ناخن سر تیز خار بگشاید
رگ جهنده باران هوا به نشتر برق
دمادم از تن ابر و بهار بگشاید
صبا که قافله سالار چین و تاتارست
به تحفههای گل و لاله بار بگشاید
هوا به یک نفس از چین طره سنبل
هزار نافه مشک تتار بگشاید
خوش آیدم گل زنبق که پنجه سیمین
پر از قراضه زر عیار بگشاید
چنار دست تطاول بر آرد و قمری
زبان به شکوه زدست از نگار بگشاید
نگار بسته و بگشاده دست و سر سهی
چو شاهدی است که دست از نگار بگشاید
کجاست ترک پری چهره تا به کام قدح
ز حلق شییه می خوشگوار بگشاید
صبوح بر طرف لالهزار کن که صباح
دل از مشاهده لالهزار بگشاید
چنانک سوسن آزاده هر صباح زبان
به شکر نعمت پروردگار بگشاید
دهان لاله بشوید صباح به مشک گلاب
که تا مدح شه کامگار بگشاید
جهانگشای عدوبند میر شیخ حسن
که چنبر فلک از اقتدار بگشاید
یگانه ای که اگر بانگ بر زمانه زند
علاقه نه و هفت و چهار بگشاید
تهمتنی که چو زه بر کمان کین بندد
ظفر کمین زیمین و یسار بگشاید
شهی که آیت صیتش چو رایت اسلام
به هر طرف که رسد آن دیار بگشاید
اگر محاصره آسمان کند رایش
به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید
ز چرخ طایر و واقع پذیره باز آید
چو قید باز به قصد شکار بگشاید
به هر زمین که غبار سمند او خیزد
چه نافه ها که صبا زان غبار بگشاید
به هر سراب که عین عنایتش گذرد
چه چشمه ها که ازان رهگذار بگشاید
افق جواز نیابد که بی اجازت او
ره قوافل لیل و نهار بگشاید
زمانه زهره ندارد که بی اشارت او
درخز این کان و بحار بگشاید
خجسته روز کسی که به یمن طالع سعد
نظر به طلعت این شهریار بگشاید
سموم قهر تو آتش به آب دربندد
نسیم لطف تو کوثر زنار بگشاید
چو تیغ رزم شکوه تو در میان بندد
به دست کین کمر کوهسار بگشاید
چو کلک فکر ضمیر تو در بیان آرد
به نوک آن گره روزگار بگشاید
جمال چهره حق چون تویی تواند دید
که پرده غرض از روی کار بگشاید
دو دست بسته عدو را به پای دار آور
که کار بسته او هم زدار بگشاید
زاژدهای درفش تو بر دلش گرهی است
که آن گره سر دندان مار بگشاید
چو راوی کلماتم به حضرت تو زبان
به نقل این سخن آبدار بگشاید
جهان ز گردن خود عقد های نظم ظهیر
ز شرم این گهر شاهوار بگشاید
ز چرخ اگر فروبستگی است در کارم
به یمن بخت خداوندگار بگشاید
به نزد تو چه محل بستگی کار مرا
به یک نظر کرمت زین هزار بگشاید
همیشه تا به بهاران نقاب غنچه صبا
ز عارض گل نازک عذار بگشاید
بهار عمر تو سر سبز باد چندانی
که دهر خوشه پروین زبار بگشاید
شمارهٔ ۴۰ - در مدح سلطان اویس: باد سحرگهی به هوای تو جان دهدشمارهٔ ۴۲ - در مدح سلطان اویس: سحرگهی که چمن، شمع لاله در گیرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبا، چون پرده ز روی بهار بگشاید
عروس گل، تتق از صد بار بگشاید
هوش مصنوعی: وقتی نسیم بهاری، پردهی زیبای بهار را کنار میزند، گلها همانند عروسی که به جلوهگری میپردازد، زیبایی و شکوه خود را به نمایش میگذارند و دلها را سرشار از شادابی میکنند.
چو چشم یار نماید بعینه نرگس
که بامداد ز خواب خمار بگشاید
هوش مصنوعی: وقتی چشمان معشوق به وضوح مانند گل نرگس به من نگاه میکند، چون صبح از خواب سنگین بیدار میشود.
گشاد باغ ز نرگس هزار چشم و کجاست
کسی که یک نظر اعتبار بگشاید؟
هوش مصنوعی: باغی پر از نرگس و زیبایی است، اما چه کسی هست که با یک نگاه، ارزش و اعتبار این زیبایی را درک کند؟
تو دل نمودگی غنچه با صبا بنگر
که هر دمش که بیند، کنار بگشاید
هوش مصنوعی: به دل نگاهی بینداز که مانند غنچهای است که با نسیم صبح به آرامی باز میشود. هر بار که نسیم به او میوزد، بیشتر شکوفا میشود.
بنفشه در شکن و پیچ راست میماند
به حلقهای که سر زلف یار بگشاید
هوش مصنوعی: بنفشه در حالت شکن و تاب خود، به آرامی در حلقهای باقی میماند که موی یار آن را باز کند.
تو باش تا گره غنچه از دامن گل
صبا به ناخن سر تیز خار بگشاید
هوش مصنوعی: تو تا زمانی که هستی، بگذار تا غنچهها از دامن گل صبحگاهی به کمک خارهای تیز باز شوند و شکوفا گردند.
رگ جهنده باران هوا به نشتر برق
دمادم از تن ابر و بهار بگشاید
هوش مصنوعی: باران شدید به صورت مداوم از آسمان میبارد و آبشارهایی از برق و روشنایی از ابرها و در فصل بهار جاری میشود.
صبا که قافله سالار چین و تاتارست
به تحفههای گل و لاله بار بگشاید
هوش مصنوعی: باد صبا، که پیشرو و راهنمای کاروانهای چین و تاتار است، با هدایا و زیباییهای گل و لاله در میرسد.
هوا به یک نفس از چین طره سنبل
هزار نافه مشک تتار بگشاید
هوش مصنوعی: با یک وزش نسیم، عطر خوش سنبل و بوی مشک را از چین موها آزاد میکند.
خوش آیدم گل زنبق که پنجه سیمین
پر از قراضه زر عیار بگشاید
هوش مصنوعی: من از گل زنبق خوشحالم که با دستهای نقرهای خود، پر از ذرات زرین باارزش را نشان میدهد.
چنار دست تطاول بر آرد و قمری
زبان به شکوه زدست از نگار بگشاید
هوش مصنوعی: درخت چنار به دستهای نامناسب میرسد و قمری از زیبایی محبوبش سخن میگوید و از او شکایت میکند.
نگار بسته و بگشاده دست و سر سهی
چو شاهدی است که دست از نگار بگشاید
هوش مصنوعی: دختر زیبایی با دستان ظریف و سر بلند به گونهای است که مانند شاهدی، وقتی نیاز باشد، از زیبایی و دلبر خود چشم میپوشد.
کجاست ترک پری چهره تا به کام قدح
ز حلق شییه می خوشگوار بگشاید
هوش مصنوعی: کجاست آن دختر زیبا که با لبخندش بتواند شراب خوشمزه را از لبه لیوان بریزد؟
صبوح بر طرف لالهزار کن که صباح
دل از مشاهده لالهزار بگشاید
هوش مصنوعی: صبح را بر کنار لالهزار مراسمی برپا کن، زیرا صبحگاهان دل انسان با دیدن زیبایی لالهزار شاداب میشود.
چنانک سوسن آزاده هر صباح زبان
به شکر نعمت پروردگار بگشاید
هوش مصنوعی: هر روز، مانند سوسن زیبایی که آزادانه شکوفه میدهد، زبان به شکرگزاری نعمتهای خداوند میگشاید.
دهان لاله بشوید صباح به مشک گلاب
که تا مدح شه کامگار بگشاید
هوش مصنوعی: صبح با عطر گلاب و مشک، گل لاله را شستشو بده، تا داستان زیباییهای شاه پیروزمند به زبان آید.
جهانگشای عدوبند میر شیخ حسن
که چنبر فلک از اقتدار بگشاید
هوش مصنوعی: کتاب "جهانگشای عدوبند" اثر شیخ حسن، به شکلی از قدرت و توانایی ذاتی میپردازد که میتواند محدودیتها و سختیهای موجود در جهان را از بین ببرد و به آزادی و گشایش بپردازد. این اثر به بررسی قدرتی اشاره دارد که میتواند بر چالشها غلبه کند و دایرههای تنگ حیات را باز کند.
یگانه ای که اگر بانگ بر زمانه زند
علاقه نه و هفت و چهار بگشاید
هوش مصنوعی: تنها کسی که اگر به وقتش صدا بزند، ارتباطات و اتصالات مختلف را به هم میزند و دنیای رشدیافته را متحول میکند.
تهمتنی که چو زه بر کمان کین بندد
ظفر کمین زیمین و یسار بگشاید
هوش مصنوعی: تو مرا به تهمت متهم میکنی؛ اما مانند تیر زهرآلودی که از کمان رها میشود، پیروزی به سرزمین من خواهد آمد و درهای یمین و یسار را خواهد گشود.
شهی که آیت صیتش چو رایت اسلام
به هر طرف که رسد آن دیار بگشاید
هوش مصنوعی: سلطانی که نشانههای بزرگی و عظمتش مانند پرچم اسلام است، به هر جا که برود، آن سرزمین را آباد میسازد و گشایش میدهد.
اگر محاصره آسمان کند رایش
به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید
هوش مصنوعی: اگر آسمان به شدت تو را احاطه کند، با یک یا دو ماه پایدار ماندن، میتوانی هر نوع محدودیتی را کنار بگذاری.
ز چرخ طایر و واقع پذیره باز آید
چو قید باز به قصد شکار بگشاید
هوش مصنوعی: پرندهای که به دنبال شکار است، به میانسالی میماند که از چرخش و گردشی که داشته، به سرزمین جدیدی باز میگردد. وقتی که قید و بندش آزاد شود، به سمت هدف خود میرود.
به هر زمین که غبار سمند او خیزد
چه نافه ها که صبا زان غبار بگشاید
هوش مصنوعی: در هر جایی که نشانههایی از ورود او دیده شود، چه خوشبوهایی که به واسطهی آن غباری که به جا گذاشته، به وجود میآید.
به هر سراب که عین عنایتش گذرد
چه چشمه ها که ازان رهگذار بگشاید
هوش مصنوعی: هرگاه که لطف و رحمت الهی به جایی برسد، چشمههای زندهکنندهای از همان مسیر به جوش خواهد آمد.
افق جواز نیابد که بی اجازت او
ره قوافل لیل و نهار بگشاید
هوش مصنوعی: افق نمیتواند بدون اجازه او راهی برای عبور کاروانها در شب و روز پیدا کند.
زمانه زهره ندارد که بی اشارت او
درخز این کان و بحار بگشاید
هوش مصنوعی: دنیا اجازه و قدرت ندارد که بدون دستور او، در درون این کوهها و دریاها را بگشاید.
خجسته روز کسی که به یمن طالع سعد
نظر به طلعت این شهریار بگشاید
هوش مصنوعی: روز خوشی است برای کسی که به سبب شانس خوبش، به چهرهی این فرمانروا نگاه کند.
سموم قهر تو آتش به آب دربندد
نسیم لطف تو کوثر زنار بگشاید
هوش مصنوعی: خشم تو آنقدر سوزان است که حتی آب را نیز خشک میکند، اما نسیم محبت تو مانند باران رحمت، دلها را شاداب و زنده میسازد.
چو تیغ رزم شکوه تو در میان بندد
به دست کین کمر کوهسار بگشاید
هوش مصنوعی: وقتی شمشیر نبرد شکوه تو را در دست بگیرد، کمر کوهها گشوده خواهد شد.
چو کلک فکر ضمیر تو در بیان آرد
به نوک آن گره روزگار بگشاید
هوش مصنوعی: وقتی قلم اندیشه و دل تو چیزی را بیان کند، به وسیلهی آن میتواند مشکلات و گرههای زندگی را باز کند.
جمال چهره حق چون تویی تواند دید
که پرده غرض از روی کار بگشاید
هوش مصنوعی: زیبایی چهره حق به قدری است که تنها افرادی خاص میتوانند آن را ببینند، افرادی که به دور از هر نیتی باشند و حقیقت را عریان و بدون پرده ببینند.
دو دست بسته عدو را به پای دار آور
که کار بسته او هم زدار بگشاید
هوش مصنوعی: دشمن را که گرفتار است به چنگال قانون بیاور، زیرا ممکن است گرفتاریش سبب شود که او هم از بند رهایی یابد.
زاژدهای درفش تو بر دلش گرهی است
که آن گره سر دندان مار بگشاید
هوش مصنوعی: درفش تو بر دل او تأثیری عمیق دارد که آن تأثیر میتواند مشکلات و موانع را برطرف کند.
چو راوی کلماتم به حضرت تو زبان
به نقل این سخن آبدار بگشاید
هوش مصنوعی: وقتی که سخنگو از کلماتم به حضور تو صحبت میکند، زبانش برای بیان این کلمات شیرین و دلانگیز باز میشود.
جهان ز گردن خود عقد های نظم ظهیر
ز شرم این گهر شاهوار بگشاید
هوش مصنوعی: جهان به خاطر ارزش این گوهر شگفتانگیز، که به نوعی مانند یک نگین شاهانه است، نخواهند داشت و با کنیزگی در برابر آن، بندهای نظم را رها خواهند کرد.
ز چرخ اگر فروبستگی است در کارم
به یمن بخت خداوندگار بگشاید
هوش مصنوعی: اگر کار من به خاطر زمان و شرایط مختل شده است، امیدوارم به لطف و شâns خداوند، دوباره فعال و برقرار شود.
به نزد تو چه محل بستگی کار مرا
به یک نظر کرمت زین هزار بگشاید
هوش مصنوعی: به نزد تو چه جای نگرانی برای کار من است، زیرا با یک نگاه مهربانانهات میتواند هزار مشکل من را حل کند.
همیشه تا به بهاران نقاب غنچه صبا
ز عارض گل نازک عذار بگشاید
هوش مصنوعی: همواره در بهار، گلهای زیبا با لطافتی خاص از سر خود نقابی را که به شکل غنچه دارند، برمیدارند و شکوفا میشوند.
بهار عمر تو سر سبز باد چندانی
که دهر خوشه پروین زبار بگشاید
هوش مصنوعی: بهار زندگی تو همیشه شاد و پرنشاط باشد، به گونهای که زمانه بتواند خوشههای ستاره پروین را به ثمر برساند.
حاشیه ها
1398/10/25 12:12
عروس گل تتق از صد بهار بگشاید----درست است

سلمان ساوجی