گنجور

شمارهٔ ۴۰ - در مدح سلطان اویس

باد سحرگهی به هوای تو جان دهد
آب حیات را، لب لعلت نشان دهد
در بوستان به یاد دهن تو غنچه را
هر دم هزار بوسه صبا بر دهان دهد
ز انسان که عکس ماه دهد حسن روی گل
رویت به عکس حسن مه آسمان دهد
گلگونه از جمال تو خواهد به عاریت
باد صبا چو عرض گل و گلستان دهد
بر دم گمان که هست میان ترا کمر
اما کجا میان تو تن در گمان دهد
در رشته جمال تو هر دل که عاشق است
جانی به یک نظر دهد و بس گران دهد
از حلقه دو زلف تو عطارد باد صبح
بویی به عالمی دهد و رایگان دهد
تا چند در هوای جمالت به آب چشم
بر چهره لاله کارم و بر زعفران دهد؟
صفرای چهره را چو علاجی کنم سوال
از دیده در جواب مرا ناردان دهد
ماند به پسته تو دهن طفل غنچه را
گردایه صبا، نگارش در دهان دهد
دندان فرو مبر به امید ای دل ار تو
روزی لب نگار به کامی زبان دهد!
ما بیدلیم و راه غمت پر خطر، بگو
با زلف پر دلت که ره بیدلان بود
دادم دلی ضعیف به دست ستمگری
کس چون چنین دلی به چنان دلستان دهد
خود دل را دهد که دهد دل به بی‌وفا
باری چو دل دهد به مهی مهربان دهد
چشمت به خنجر مژه عالم خراب کرد
کز خنجر کشیده به مستی چنان دهد
چون منبع حیات نگردد به خاصیت
آن لب که بوسه بر در شاه جهان دهد؟
سلطان، معز دینی و دین، کز نسیم عدل
نوشین روان به قالب نوشیروان دهد
دریای جود، شیخ اویس آنکه دولتش
آب نهال عدل ز تیغ یمان دهد
شاهی که دفتر جم و داراب صیت او
گاهی به باد و گاه به آب روان دهد
کیوان به یک دقیقه فکرش کجا رسد؟
چرخش گر از هزار درج نردبان دهد
بر قامت بزرگی او اطلس فلک
می‌زیبد ار بزرگی او تن دران دهد
در ملک دست یار قلم گشته عدل او
تا تاب گوشمال کند و کمان دهد
بر روی ران آهوی اگر داغ او نهد
بس بوسه‌ها که شیر حرمت بران دهد
پرواز نسر طایر چرخ، آنچه واقع است
زین آستان حضرت بخت آشیان دهد
ای سروری که رای تو در ضبط مملکت
هر دم خجالت خرد خرده دان دهد!
چون چرخ پیر طلعت بخت تو را بدید
گفت: ار دهد تو را مدد این نوجوان دهد
هست آستان حضرتت اقبال را حرم
مقبل کسی که بوسه بر این آستان دهد
صد بار گردش بال خورشید، سر نهد
تا شاه زیر دست خود او را مکان دهد
از همت تو شرم ندارد سپهر دون
کز صبح تا به شام جهان را دونان دهد
گشته است پای باز مشرف به دست تو
بر پای خویش بوسه پیا‌پی ازان دهد
چترت مظله است که سکان خاک را
از تاب آفتاب حوادث امان دهد
مشکل رسد به خاک درت چشمه حیات
ور خود به این امید همه عمر جان دهد
خصمت که گشت تشنه به خون خو دارد می
آبش دهد زمانه بنوک سنان دهد
روزی که کرد لشکر مریخ رزم شاه
برجیس را ز شعر سیه، طیلسان دهد
بهر هنروران گه هیجا ز غیبها
عارض چو عرض جوشن و برگستوان دهد
پای مبارک تو کند زور بر رکاب
دست مخالفت همه تاب عنان دهد
رمحت میان بسته نهد بهر دام و دد
یک خوان که شرح رزمگه هفتخوان دهد
شاها! اگر چه گفت «ظهیر» از سر طمع
این بیت را و حرص طمع بر هوان دهد:
«شاید که بعد خدمت سی‌سال در عراق
نانم هنوز خسرو مازندران دهد»
داری تو جای آنکه کمین مدح خوان تو
صد ساله نان به صد چون قزل ارسلان دهد
روح «ظهیر» اگر شنود این قصیده را
صد بار بیش بوسه مرا بر زبان دهد
تا صبح نو عروس زمرد حجاب را
هر روز جلوه از تتق خاوران دهد
بادا عروس بخت تو را زینتی که چرخ
هر ساعتش به روی نما، صد جهان دهد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد سحرگهی به هوای تو جان دهد
آب حیات را، لب لعلت نشان دهد
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، نسیمی به خاطر تو زندگی را تازه می‌کند و مانند آب حیات، لب‌های زیبا و شیرین تو را به نمایش می‌گذارد.
در بوستان به یاد دهن تو غنچه را
هر دم هزار بوسه صبا بر دهان دهد
هوش مصنوعی: در باغ، به خاطر یاد تو، هر لحظه نسیم هزاران بوسه به گلبرگ‌ها هدیه می‌دهد.
ز انسان که عکس ماه دهد حسن روی گل
رویت به عکس حسن مه آسمان دهد
هوش مصنوعی: انسانی که از خود زیبایی به نمایش می‌گذارد، زیبایی چهره‌ات مانند ماه را به دیگران می‌نمایاند و همانطور که ماه در آسمان زیبایی دارد، تو نیز در دل‌ها جلوه‌گری می‌کنی.
گلگونه از جمال تو خواهد به عاریت
باد صبا چو عرض گل و گلستان دهد
هوش مصنوعی: باد صبا، زیبایی و لطافت چهره‌ات را به امانت می‌گیرد تا هنگامی که گل و گلستان را به نمایش بگذارد.
بر دم گمان که هست میان ترا کمر
اما کجا میان تو تن در گمان دهد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که چیزی وجود دارد که انتظارش را داشتی، اما واقعیت طور دیگری است و آنچه در درون تو وجود دارد، در ظاهر خود را نشان نمی‌دهد.
در رشته جمال تو هر دل که عاشق است
جانی به یک نظر دهد و بس گران دهد
هوش مصنوعی: در زیبایی تو، هر دل عاشق با یک نگاه جان خود را فدای تو می‌کند و این بسیار ارزشمند است.
از حلقه دو زلف تو عطارد باد صبح
بویی به عالمی دهد و رایگان دهد
هوش مصنوعی: عطر صبحگاهی که از موهای تو می‌پیچد، به همه جهان طراوت و تازگی می‌بخشد و این زیبایی را بی‌هیچ هزینه‌ای به مردم هدیه می‌کند.
تا چند در هوای جمالت به آب چشم
بر چهره لاله کارم و بر زعفران دهد؟
هوش مصنوعی: تا کی باید برای زیبایی‌ات اشک بریزم و در نتیجه، چهره‌ی لاله‌ها را با آنها آبیاری کنم و زعفران را غرق در آن اشک‌ها کنم؟
صفرای چهره را چو علاجی کنم سوال
از دیده در جواب مرا ناردان دهد
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ی بی‌روح و خالی را بهبود می‌بخشم، چشم‌هایم در پاسخ سؤالم، جوابی تلخ و ناامیدکننده به من می‌دهند.
ماند به پسته تو دهن طفل غنچه را
گردایه صبا، نگارش در دهان دهد
هوش مصنوعی: برخی از بچه‌ها مانند پودنه‌ای می‌مانند که در دهنشان نشانه‌ای زیبا و تازه وجود دارد، همان‌طور که بادی لطیف، زندگی و شادابی را به گل‌ها می‌بخشد.
دندان فرو مبر به امید ای دل ار تو
روزی لب نگار به کامی زبان دهد!
هوش مصنوعی: ای دل، به امید آن روز که لب محبوب زبان به کام تو بگشاید، دندان‌هایت را بر روی آرزوها فشار نده و خود را به زحمت نینداز.
ما بیدلیم و راه غمت پر خطر، بگو
با زلف پر دلت که ره بیدلان بود
هوش مصنوعی: ما بیدار و آگاهیم و می‌دانیم که راه رسیدن به غم تو پر از مشکلات است. به زلف پر پیچ و خم دلت بگو که فقط بیداران می‌توانند از این مسیر عبور کنند.
دادم دلی ضعیف به دست ستمگری
کس چون چنین دلی به چنان دلستان دهد
هوش مصنوعی: دل ضعیفی را به دست شخص ستمگری سپردم، اما چه جای تعجب که کسی با دل ضعیف، چنین دل‌هایی را به کسی که شایسته نیست، می‌سپارد.
خود دل را دهد که دهد دل به بی‌وفا
باری چو دل دهد به مهی مهربان دهد
هوش مصنوعی: دل به خود اجازه می‌دهد که عاشق کسی شود که وفادار نیست؛ اما اگر دل به کسی با عشق و مهربانی بدهد، در عوض محبت و مهربانی دریافت خواهد کرد.
چشمت به خنجر مژه عالم خراب کرد
کز خنجر کشیده به مستی چنان دهد
هوش مصنوعی: چشمانت با زیبایی‌اش دنیای اطراف را به هم ریخته و مانند خنجری است که در حالتی مستی، اثرش را به جا می‌گذارد.
چون منبع حیات نگردد به خاصیت
آن لب که بوسه بر در شاه جهان دهد؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است به لبی که بوسه بر در شاه جهان می‌زند، خاصیتی همچون منبع حیات ببخشیم؟
سلطان، معز دینی و دین، کز نسیم عدل
نوشین روان به قالب نوشیروان دهد
هوش مصنوعی: سلطان و رهبر دینی، از نسیم خوشبوی عدل و انصاف بهره‌مند شده و مانند نوشیروان، الگوی نیکی و عدالت را در جامعه به ارمغان می‌آورند.
دریای جود، شیخ اویس آنکه دولتش
آب نهال عدل ز تیغ یمان دهد
هوش مصنوعی: دریای کرامت، شیخ اویس است که به وسیله قدرتش، آب زندگی بخش عدل را از تیغ یمان برمی‌دارد و به گیاهان می‌دهد.
شاهی که دفتر جم و داراب صیت او
گاهی به باد و گاه به آب روان دهد
هوش مصنوعی: ملک یا پادشاهی که نامش همچون داستان‌های تاریخی جمشید و داراب، گاهی در معرض باد و گاهی در جریانی از آب قرار می‌گیرد، یعنی گاهی مورد تحسین و بازتاب قرار می‌گیرد و گاهی به فراموشی سپرده می‌شود.
کیوان به یک دقیقه فکرش کجا رسد؟
چرخش گر از هزار درج نردبان دهد
هوش مصنوعی: کیوان (سیاره زحل) به یک لحظه فکر کردنش کجا می‌تواند برسد؟ حتی اگر چرخش او هزار درجه از نردبان افزایش یابد.
بر قامت بزرگی او اطلس فلک
می‌زیبد ار بزرگی او تن دران دهد
هوش مصنوعی: بر تن بلند او، پارچه‌ای از آسمان زیبنده است اگر او خود را در این عظمت به نمایش بگذارد.
در ملک دست یار قلم گشته عدل او
تا تاب گوشمال کند و کمان دهد
هوش مصنوعی: در سرزمین یار، قدرت دست او به عدالت تبدیل شده است تا بتواند خطاها را اصلاح کند و قدرتی به دیگران ببخشد.
بر روی ران آهوی اگر داغ او نهد
بس بوسه‌ها که شیر حرمت بران دهد
هوش مصنوعی: اگر بر روی ران آهویی نشانی از عشق گذاشته شود، آن‌قدر بوسه خواهد زد که ببر با تمام قدرتش از آن حفاظت کند.
پرواز نسر طایر چرخ، آنچه واقع است
زین آستان حضرت بخت آشیان دهد
هوش مصنوعی: پرواز شاهینی که بال می‌زند و در آسمان می‌چرخد، نشان‌دهنده واقعیت‌هایی است که از درگاه خوشبختی و سرنوشت به ما می‌رسد.
ای سروری که رای تو در ضبط مملکت
هر دم خجالت خرد خرده دان دهد!
هوش مصنوعی: ای بزرگ‌مردی که تدبیر و نظر تو هر لحظه سبب شرمندگی خردمندان در اداره کشور می‌شود!
چون چرخ پیر طلعت بخت تو را بدید
گفت: ار دهد تو را مدد این نوجوان دهد
هوش مصنوعی: چرخ کهن بخت تو را مشاهده کرد و گفت: اگر این جوان به تو کمک کند، تو را یاری خواهد کرد.
هست آستان حضرتت اقبال را حرم
مقبل کسی که بوسه بر این آستان دهد
هوش مصنوعی: درگاه حضرتت محل خوشبختی و خوش شانسی است، چرا که کسی که به این درگاه بوسه بزند، مورد توجه و پذیرش قرار می‌گیرد.
صد بار گردش بال خورشید، سر نهد
تا شاه زیر دست خود او را مکان دهد
هوش مصنوعی: خورشید بارها در آسمان می‌چرخد و در نهایت به زمین نزدیک می‌شود تا سلطانی بتواند برای خورشید جایی مشخص کند.
از همت تو شرم ندارد سپهر دون
کز صبح تا به شام جهان را دونان دهد
هوش مصنوعی: فعلاً در تلاش تو برای رسیدن به هدف، آسمان پست و بی‌مقدار شرمنده است؛ چون از صبح تا شب، دنیا را به افراد کوچک و دون واگذار می‌کند.
گشته است پای باز مشرف به دست تو
بر پای خویش بوسه پیا‌پی ازان دهد
هوش مصنوعی: پای من به عشق تو به زمین می‌رسد و پیوسته به پای خودم بوسه می‌زنم.
چترت مظله است که سکان خاک را
از تاب آفتاب حوادث امان دهد
هوش مصنوعی: چتر تو سایه‌ای است که از آسیب‌های ناشی از سختی‌ها و ناملایمات زندگی محافظت می‌کند.
مشکل رسد به خاک درت چشمه حیات
ور خود به این امید همه عمر جان دهد
هوش مصنوعی: اگر مشکلی به دروازه‌ات برسد، چشمه زندگی به وجود می‌آید و انسان با امید به این چشمه، برای مدت‌ها جان خود را فدای آن می‌کند.
خصمت که گشت تشنه به خون خو دارد می
آبش دهد زمانه بنوک سنان دهد
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن تو تشنه به خون تو شود، زمان طبیعت او را به بدی و خوی درنده‌خویی می‌کشاند.
روزی که کرد لشکر مریخ رزم شاه
برجیس را ز شعر سیه، طیلسان دهد
هوش مصنوعی: در روزی که سپاه سیاره مریخ به جنگ شاه برجیس برخیزد، پیراهنی از شعر تیره به او خواهد داد.
بهر هنروران گه هیجا ز غیبها
عارض چو عرض جوشن و برگستوان دهد
هوش مصنوعی: برای هنرمندان، در زمان‌های خاص، از عالم غیب به آن‌ها زیبایی و شکوهی همچون زره و تاج هدیه می‌شود.
پای مبارک تو کند زور بر رکاب
دست مخالفت همه تاب عنان دهد
هوش مصنوعی: پای محترم تو بر روی رکاب نشسته و قدرت مخالفت همه را کاهش می‌دهد، به طوری که هیچ‌کس نمی‌تواند بر آن تسلط یابد.
رمحت میان بسته نهد بهر دام و دد
یک خوان که شرح رزمگه هفتخوان دهد
هوش مصنوعی: به خاطر فریب و تدبیر، در دام‌های خطرناک می‌افتد و برای بیان داستانی شگفت‌انگیز از نبردهای پرهیجان آماده می‌شود.
شاها! اگر چه گفت «ظهیر» از سر طمع
این بیت را و حرص طمع بر هوان دهد:
هوش مصنوعی: ای پادشاه! اگرچه «ظهیر» به خاطر طمع این بیت را سروده و حرص و طمع باعث شده که آن را بی‌معنا کند،
«شاید که بعد خدمت سی‌سال در عراق
نانم هنوز خسرو مازندران دهد»
هوش مصنوعی: شاید بعد از سی سال خدمت در عراق، هنوز هم نانم را خسرو مازندران بدهد.
داری تو جای آنکه کمین مدح خوان تو
صد ساله نان به صد چون قزل ارسلان دهد
هوش مصنوعی: شما به جای کسی که مشغول مدح و ستایش است، باید نان و روزی را به مدت صد سال به کسی بدهید که مانند قزل ارسلان (شخصیتی پهلوان و شجاع) باشد.
روح «ظهیر» اگر شنود این قصیده را
صد بار بیش بوسه مرا بر زبان دهد
هوش مصنوعی: اگر روح «ظهیر» این شعر را حتی صد بار بشنود، باز هم باید بوسه‌ام را بر زبان آورد.
تا صبح نو عروس زمرد حجاب را
هر روز جلوه از تتق خاوران دهد
هوش مصنوعی: به هر صبح، عروس زیبای زمردی رنگ به آسمان می‌آید و جلوه‌ای دل‌انگیز از طرف سرزمین‌های شرقی را به نمایش می‌گذارد.
بادا عروس بخت تو را زینتی که چرخ
هر ساعتش به روی نما، صد جهان دهد
هوش مصنوعی: باشد که شانس و سرنوشت تو، مانند عروسی زیبا باشد که هر لحظه از گردش زمان بر زیبایی‌اش افزوده می‌شود و به تو نعمت‌های بی‌پایانی هدیه می‌دهد.