شمارهٔ ۳۷ - در مدح غیاث الدین محمد
آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند
مشک ختن به خون جگر چهره تر کند
آگه نهای که سنبل تو مشک را
هر دم ز روی رشک چه خون در جگر کند؟
یاد تو سوختگان اجل را شفا دهد
بوی تو خفتگان عدم را خبر کند
هردم که از صفای جمال تو دم زنم
صبحم سر از دریچه انفاس برکند
هرگه که مهر روی تو در خاطر آورم
خورشید سر ز روزن اندیشه در کند
دارم شکسته بسته چو زلفت دلی که او
هر دم هوای صحبت رویی چو خور کند
کار من از تو راست به زر میشود چو زر
آری چو زر بود همه کاری چو زر کند
خوشه نهاد سر به کمرگاه تو مگر
آمد که با تو دست هوس در کمر کند
سرگشته هندویت، چه سوداست بر سرش؟
آن که به این خیال کج از سر بدر کند
دل خواست تا حکایت زلف تو مو به مو
معلوم رای آصف جمشید فر کند
لیکن چنین حدیث پراکنده چون کسی
دربندگی خواجه نیکو سیر کند؟
خورشید آسمان وزارت که آسمان
خاک درش به سرمه کحل بصر کند
اعظم غیاث دولت و دین آنکه روزگار
نامش وزیر مملکت بحر و بر کند
تا رایت مظفر سلطان خاوری
هر شام عزم مملکت باختر کند
بادا ز قدر رایت چنانکه سر
هر روز فتح عرصه ملکی دگر کند
شمارهٔ ۳۶ - در مدح شیخ حسن: دل را هوای چشم تو بیمار میکندشمارهٔ ۳۸ - در مدح سلطان اویس: وصف ماه من چو شعری را منور میکند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند
مشک ختن به خون جگر چهره تر کند
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم صبحگاه به موهایت بوزد، عطر مشک ختن با غم دل، چهرهات را تازه و زیبا میکند.
آگه نهای که سنبل تو مشک را
هر دم ز روی رشک چه خون در جگر کند؟
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که زیبایی و طراوت تو چقدر حس حسرت و嫉嫉 را در دل دیگران بهوجود میآورد؟
یاد تو سوختگان اجل را شفا دهد
بوی تو خفتگان عدم را خبر کند
هوش مصنوعی: یاد تو برای کسانی که در غم و اندوه هستند، مایه تسکین و دارو میشود و عطر تو میتواند خوابآلودگان را از وضعیت ناچاری و غفلت بیدار کند.
هردم که از صفای جمال تو دم زنم
صبحم سر از دریچه انفاس برکند
هوش مصنوعی: هر زمان که از زیباییهای تو صحبت میکنم، انگار صبح از دریچه نفسهایم آغاز میشود.
هرگه که مهر روی تو در خاطر آورم
خورشید سر ز روزن اندیشه در کند
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد چهرهات میافتم، احساس میکنم که نور خورشید از ذهنت به درون میتابد.
دارم شکسته بسته چو زلفت دلی که او
هر دم هوای صحبت رویی چو خور کند
هوش مصنوعی: دل من چون زلف های تو به هم ریخته و آشفته است و هر لحظه آرزوی دیدار چهره زیبای تو را دارد که مانند خورشید میتابد.
کار من از تو راست به زر میشود چو زر
آری چو زر بود همه کاری چو زر کند
هوش مصنوعی: اگر تو زر (طلا) به من بدهی، کارهایم به خوبی انجام میشود. وقتی زر داری، هر کاری که انجام دهی، همانند زر ارزشمند خواهد بود.
خوشه نهاد سر به کمرگاه تو مگر
آمد که با تو دست هوس در کمر کند
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و بیان میکند که آیا به خاطر زیبایی تو، بر سر کمر تو نهادند و آیا این زیبایی باعث نمیشود که کسی به تو هوس کند و دستش را به کمر تو بیاندازد؟ این بیان نشاندهنده شگفتی و تحسین شاعر از جذابیت معشوق است.
سرگشته هندویت، چه سوداست بر سرش؟
آن که به این خیال کج از سر بدر کند
هوش مصنوعی: انسانی که در افکار و عقاید خود سردرگم و گیج است، چه فایدهای دارد؟ کسی که بخواهد از این تصور نابجا و غلط رها شود، باید با قدرت و اراده عمل کند.
دل خواست تا حکایت زلف تو مو به مو
معلوم رای آصف جمشید فر کند
هوش مصنوعی: دل خواست تا داستان زلفت را به دقت و به جزئیات بگوید، مانند آنکه آصف جمشید (مشهور به آصف زریر، دانا و باهوش) حقایق را روشن کند.
لیکن چنین حدیث پراکنده چون کسی
دربندگی خواجه نیکو سیر کند؟
هوش مصنوعی: با این حال، چگونه میتوان داستانی را پراکنده و ناهمگون به همراه کسی روایت کرد که در خدمت یک سرور خوب و با کمالات قرار دارد؟
خورشید آسمان وزارت که آسمان
خاک درش به سرمه کحل بصر کند
هوش مصنوعی: خورشید در آسمان به مانند وزیری است که به زمین و خاک آن به عنوان زیور چشمانش نگاه میکند.
اعظم غیاث دولت و دین آنکه روزگار
نامش وزیر مملکت بحر و بر کند
هوش مصنوعی: بزرگترین حمایتکننده دولت و دین کسی است که زمان او را به عنوان وزیر کشور در دریا و خشکی معرفی کند.
تا رایت مظفر سلطان خاوری
هر شام عزم مملکت باختر کند
هوش مصنوعی: تا پرچم پیروزی و اقتدار سلطان خاوری، هر شب عزم سفر به سرزمین باختر را میکند.
بادا ز قدر رایت چنانکه سر
هر روز فتح عرصه ملکی دگر کند
هوش مصنوعی: امیدوارم پرچم تو به قدری رفیع و بلند باشد که هر روز بر زمینهای جدیدی پیروزی به دست آورد.

سلمان ساوجی