شمارهٔ ۳۵ - در مدح سلطان اویس
صبح ظفر از مشرق امید بر آمد
اصحاب غرض را تب سودا ببر آمد
از غنچه پیکان و زباد دم شمشیر
بشکفت گل فتح و نسیم ظفر آمد
بر آینه تیغ شهنشاه دگر بار
رخسار دلآرای ظفر جلوهگر آمد
بیدرد سر نیزه و آمد شد پیکان
آن فتح که مفتاح امان بود برآمد
سلطان فلک با کفن و تیغ به زنهار
زیر علم خسرو جمشید فر آمد
خورشید کرم، شیخ اویس آنکه ثریا
در کوکبه همت او بیسپر آمد
جمشید جهانگیر که خاک کف پایش
تاج سر گردون مرصع کمر آمد
آن قلزم زخار که عمان گهربخش
با موج کف او ز شمار شمر آمد
تیغ و قلمش رابطه خوف و رجا گشت
لطف و غضبش واسطه نفع و ضر آمد
یک رو زعطایش نه که یک ساعت خرجش
محصول تر و خشک همه بحر و بر آمد
هر سرکه به خاک در او گشت مشرف
همچون فلک از دور ازل تاجور آمد
ای شیر شکاری که به عونت چو غزاله
آهو بره در چشم و دل شیر نر آمد
چون خط نگارین بتان بر گل رخسار
طغرای تو آرایش دور قمر آمد
ابر سر شمشیر تو هرجا که ببارد
از خاک زمین خنجر بران به بر آمد
آنجا که نسیم دم لطف تو اثر کرد
بر شاخ شجر، زهره به جای زهر آمد
از سیر سپاهت خم چوگان فلک را
گه گوی زمین زیر و گهی بر زبر آمد
آنکس که چو نرگس نتوانست تو را دید
از عین حسد، دیده شوخش به در آمد
چون نقره دلت با همه کس صافی و پاک است
کار تو درست از پی آن همچو زر آمد
هرکس که به عهد تو بر او اسم خلاف است
چون بید سراپاش، سزای تبر آمد
اوصاف کمالات تو از شرح فزون است
وصف تو نه به اندازه فکر بشر آمد
آن را که جگر گرم شد از آتش کینت
هم چشمه شمشیر تواش آبخور آمد
گرز تو چه سودا به سر خصم درافتاد
رمحت به دلش راست چو اندیشه در آمد
تیغ تو که از زخم زبان مغز سران برد
هرجا که دمی زد دم او کارگر آمد
بر دوش بلای سیه آمد سر خصمت
وز هر سر مویش بلایی به سر آمد
دو لشکر جرار که از کینه یکایک
چون کوه سراپا همه تیغ و کمر آمد
این پیش تو بر خاک ره افتاد چو سایه
وآن ز آتش تیغ تو جهان، چون شرر آمد
فی الجمله، یکی جست و برون شد ز میانه
والقصه، یکی از در زنهار در آمد
شاها! منم آن طوطی گویا که به شکرت
از گفته من کام جهان پر شکر آمد
زان روی که دارم دم مشکین، من مسکین
چون نافه نصیبم همه خون جگر آمد
باشد به هنر بیشی قدر همه کس، لیک
کم قدری من بنده به قدر هنر آمد
قسمت چو به تقدیر قضا رفت، رضا ده
سلمان چه توان کرد نصیب این قدر آمد؟
تا هست محل بد و نیک و غم و شادی
زین خانه شش سو که به اول دو در آمد
چون رکن حرم قبله شاهان جهان باد
درگاه تو کز جاه جهانی دگر آمد
شمارهٔ ۳۴ - در مدح سلطان اویس: بختم از بادیه در کعبه علیا آوردشمارهٔ ۳۶ - در مدح شیخ حسن: دل را هوای چشم تو بیمار میکند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبح ظفر از مشرق امید بر آمد
اصحاب غرض را تب سودا ببر آمد
هوش مصنوعی: صبح پیروزی از سمت شرق امید طلوع کرد و دوستانی که به دنبال هدفهای خاص بودند، به تب و تاب افتادند.
از غنچه پیکان و زباد دم شمشیر
بشکفت گل فتح و نسیم ظفر آمد
هوش مصنوعی: از غنچه، نشانهای مانند تیر و از وزش باد، سلاحی همچون شمشیر به وجود آمد و در این میان، گل پیروزی و نسیم موفقیت شکوفا شدند.
بر آینه تیغ شهنشاه دگر بار
رخسار دلآرای ظفر جلوهگر آمد
هوش مصنوعی: تیغ پادشاه دوباره بر آینه تابید و چهره زیبای پیروزی نمایان شد.
بیدرد سر نیزه و آمد شد پیکان
آن فتح که مفتاح امان بود برآمد
هوش مصنوعی: بدون زحمت و دردسر، تیر و نیزه برآمد و این پیروزی به دست آمد که کلید امنیت و امان بود.
سلطان فلک با کفن و تیغ به زنهار
زیر علم خسرو جمشید فر آمد
هوش مصنوعی: سلطان آسمان با لباس مخصوص و شمشیر برای حفاظت و حمایت زیر پرچم خسرو جمشید حاضر شد.
خورشید کرم، شیخ اویس آنکه ثریا
در کوکبه همت او بیسپر آمد
هوش مصنوعی: خورشید کرم، شیخ اویس، همان کسی است که ستاره ثریا در نمای برجستهاش بدون هیچ مانعی ظاهر شده است.
جمشید جهانگیر که خاک کف پایش
تاج سر گردون مرصع کمر آمد
هوش مصنوعی: جمشید، پادشاه بزرگ و فرمانروای جهان، آنچنان با شکوه و قدرت است که خاک پای او به اندازهای ارزشمند و با عظمت است که میتوان آن را به عنوان زیور و تاجی بر سر آسمان در نظر گرفت.
آن قلزم زخار که عمان گهربخش
با موج کف او ز شمار شمر آمد
هوش مصنوعی: آن دریا پرموج که دریای عمان است، با کفهایش که مانند گوهری گرانبها میدرخشد، به حساب و شمار میآید.
تیغ و قلمش رابطه خوف و رجا گشت
لطف و غضبش واسطه نفع و ضر آمد
هوش مصنوعی: تیغ و قلم او باعث ایجاد احساس ترس و امید میشود، و لطف و خشم او به عنوان وسیلهای برای ایجاد سود و زیان در نظر گرفته میشود.
یک رو زعطایش نه که یک ساعت خرجش
محصول تر و خشک همه بحر و بر آمد
هوش مصنوعی: یک لحظه از لطافتش به اندازهای ارزش دارد که تمام هزینهها و زحمتهای دنیا را میتواند جبران کند.
هر سرکه به خاک در او گشت مشرف
همچون فلک از دور ازل تاجور آمد
هوش مصنوعی: هر چیزی که به زمین میریزد، مانند آسمان در آغاز خلق، به تدریج شکل میگیرد و رشد میکند.
ای شیر شکاری که به عونت چو غزاله
آهو بره در چشم و دل شیر نر آمد
هوش مصنوعی: ای شیر شکار، تو مانند آهو در چشمان و دل شیر نر، به یاریام آمدهای.
چون خط نگارین بتان بر گل رخسار
طغرای تو آرایش دور قمر آمد
هوش مصنوعی: چون خط زیبا و خوشنویسی که بر چهرهی معشوقان نوشته شده است، بر روی چهرهی تو به زیبایی نقش بسته و مانند دور قمر جلوهگر شده است.
ابر سر شمشیر تو هرجا که ببارد
از خاک زمین خنجر بران به بر آمد
هوش مصنوعی: هر کجا که باران از ابر شمشیر تو بریزد، از خاک زمین خنجر تیزی به ظهور میآید.
آنجا که نسیم دم لطف تو اثر کرد
بر شاخ شجر، زهره به جای زهر آمد
هوش مصنوعی: در جایی که نسیم محبتت بر درختان وزید، زهره به جای زهر نمایان شد.
از سیر سپاهت خم چوگان فلک را
گه گوی زمین زیر و گهی بر زبر آمد
هوش مصنوعی: نیروی سپاه تو به قدری زیاد است که در برخی مواقع، زمین را زیر پا میگذارد و در برخی دیگر، بر فراز آن قرار میگیرد.
آنکس که چو نرگس نتوانست تو را دید
از عین حسد، دیده شوخش به در آمد
هوش مصنوعی: کسی که نتوانست تو را ببیند، از روی حسادت چشمانش از حد خود بیرون آمد.
چون نقره دلت با همه کس صافی و پاک است
کار تو درست از پی آن همچو زر آمد
هوش مصنوعی: دل تو مانند نقره، با دیگران صاف و بدون کینه است. بنابراین، به خاطر کارهایت، به خوبی و به درستی مانند طلا جلوه میکنی.
هرکس که به عهد تو بر او اسم خلاف است
چون بید سراپاش، سزای تبر آمد
هوش مصنوعی: هر کسی که به پیمان تو وفا نکند و به تو پایبند نباشد، مانند بید بیریشهای است که در برابر ضربهای متلاشی میشود.
اوصاف کمالات تو از شرح فزون است
وصف تو نه به اندازه فکر بشر آمد
هوش مصنوعی: خصلتهای کمال تو آنقدر زیاد است که نمیتوان آنها را بهطور کامل توضیح داد و وصف تو فراتر از آن است که درک بشر بتواند به آن برسد.
آن را که جگر گرم شد از آتش کینت
هم چشمه شمشیر تواش آبخور آمد
هوش مصنوعی: آن کسی که از آتش کینهات به شدت آسیب دیده و دلش پر از خشم شده است، حتی اگر تیغههای شمشیر تو به او آب دهد، باز هم نمیتواند آرامش پیدا کند.
گرز تو چه سودا به سر خصم درافتاد
رمحت به دلش راست چو اندیشه در آمد
هوش مصنوعی: وقتی تو با چهرهات به دشمن نگاه کردی، او را به شگفتی انداختی و افکارش را در دلش سوزاندی.
تیغ تو که از زخم زبان مغز سران برد
هرجا که دمی زد دم او کارگر آمد
هوش مصنوعی: تیغ تو که با زخم زبان خود به سران آسیب میزند، هر جا که نفسی بکشی، کار تو اثرگذار و موفق خواهد بود.
بر دوش بلای سیه آمد سر خصمت
وز هر سر مویش بلایی به سر آمد
هوش مصنوعی: سختیها و مشکلات بر دوش من سنگینی میکند و از هر مو روی سرم، مصیبت و گرفتاریهایی به وجود آمده است.
دو لشکر جرار که از کینه یکایک
چون کوه سراپا همه تیغ و کمر آمد
هوش مصنوعی: دو ارتش بزرگ که به خاطر کینه و دشمنی، به طور کامل آماده جنگ شدهاند، مانند کوههای سرسخت و استوار، با تمام سلاحهای خود به میدان آمدهاند.
این پیش تو بر خاک ره افتاد چو سایه
وآن ز آتش تیغ تو جهان، چون شرر آمد
هوش مصنوعی: این شخص در برابر تو به خاک افتاد و همچون سایهای در کنارت قرار گرفت، و آن همه آتش و خطر ناشی از تیغ تو (شمشیر) جهان را به شعلهی سوزان کشاند.
فی الجمله، یکی جست و برون شد ز میانه
والقصه، یکی از در زنهار در آمد
هوش مصنوعی: در واقع، یکی از گروه فاصله گرفت و به سمت خارج رفت و در نهایت، یکی از در به کمک آمد.
شاها! منم آن طوطی گویا که به شکرت
از گفته من کام جهان پر شکر آمد
هوش مصنوعی: ای پادشاه! من همان طوطی سخنگو هستم که به خاطر شیرینی حرفهایم، جهان به وافقت پر از لذت و خوشی شده است.
زان روی که دارم دم مشکین، من مسکین
چون نافه نصیبم همه خون جگر آمد
هوش مصنوعی: به خاطر روی زیبایی که دارم و عطر مشکینم، من، مسکین و بیچاره، از آنچه نصیبم شده فقط درد و خون جگر باقی مانده است.
باشد به هنر بیشی قدر همه کس، لیک
کم قدری من بنده به قدر هنر آمد
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازه هنرش ارزش و مقام دارد، ولی من به خاطر هنرم، به اندازه همین هنر خودم بیارزش هستم.
قسمت چو به تقدیر قضا رفت، رضا ده
سلمان چه توان کرد نصیب این قدر آمد؟
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت و قضا به گونهای رقم خورده باشد، باید قبول کرد و راضی بود، زیرا انسان نمیتواند در برابر تقدیر چیزی تغییر دهد و آنچه برایش مقدر شده، همان است که باید بپذیرد.
تا هست محل بد و نیک و غم و شادی
زین خانه شش سو که به اول دو در آمد
هوش مصنوعی: در این دنیا، جایی برای تجربههای خوب و بد، شادی و غم وجود دارد. این مکان به گونهای است که از هر طرف، فرصتهای مختلفی پیش روی انسان قرار میگیرد.
چون رکن حرم قبله شاهان جهان باد
درگاه تو کز جاه جهانی دگر آمد
هوش مصنوعی: تو مانند پایه حرم، محل عبادت و راستایی برای پادشاهان جهانی. درگاه تو به قدری با عظمت است که از مقام و جاه دنیا فراتر رفته و به جایگاه دیگری رسیده است.

سلمان ساوجی