شمارهٔ ۳۴ - در مدح سلطان اویس
بختم از بادیه در کعبه علیا آورد
بازم اقبال بدین حضرت اعلا آورد
منم آن قطره که انداخت سحابم بر خاک
باز برداشتم از خاک و به دریا آورد
در محاق ارچه مه طالع من بود به قوص
آفتابش نظری کرد و به جوزا آورد
جذبه صحبت خورشید چو شبنم ما را
سوی مصعد دگر از مهبط ادنی آورد
چون سکندر طمعم برد به تاریکی و باز
به لب آب حیاتم خضر آسا آورد
ملجا من در شاه است و لله الحمد
که مرا بخت بدین ملجا و ماوا آورد
رفته بودم ز سر شعر و هوای در شاه
باز در خاطرم این مطلع غرا آورد
باد نوروز نسیم گل رعنا آورد
گرد مشک ختن از دامن صحرا آورد
شاخ را باغ بنفش دم طاووس نگاشت
غنچه را باد به شکل سر ببغا آورد
لاله از دامن کوه آتش موسی بنمود
شاخ بیرون ز گریبان ید بیضا آورد
بلبل آشفته چو وامق ز هوا گشت مگر
رحم بیش از دهن غنچه عذرا آورد؟
از پی خسرو گل بلبل شیرین گفتار
نغمه بار بد و صوت نکیسا آورد
بلبل پردهسرا صوت چکاوک بنواخت
مطرب زهره نوا نغمه عنقا آورد
بودم افتاده ز پا شوق توام دست گرفت
بر سر کوی توام بیسر و بیپا آورد
سر زلفت که ز اسلام کناری دارد
در میان عادت ز نار و چلیپا آورد
سرو بالای بلند تو بدین شیوه و ناز
هرکجا رفت دل و هوش به یغما آورد
طرب لعل تو می را برسانید به کام
جان شیرین به لب ساغر صهبا آورد
عشق تو کیش من و طاعت شاهم دین است
مومن آن است که اقرار بدینها آورد
سرو را باد صبا منصب بالا بخشید
لاله را لطف هوا طلعت والا آورد
بود بر غنچه و گل وجهی و آن وجه برون
بلبل از غنچه به تشنیع و تقاضا آورد
دامن پیرهن یوسف گل را بدرید
باد گفتی که برو عشق زلیخا آورد
تافت صد زهره زهر شاخ ز هر شاخ مگر
شاخ ثورست که بر زهره زهرا آورد
نقش بند چمن آرای طبیعت گویی
نقش خضرا همه بر صفحه زهرا آورد
کرد ساقی چمن بلبل عاشق را مست
زان می لعل که بر ساغر صهبا آورد
گل رعنا چو سر نرگس مخمور گران
دید در ساغر زرین می حمرا آورد
پادشاهی که کمال شرف پادشهیش
نقص در سلطنت بهمن و دارا آورد
ظل حق، شیخ اویس، آنکه ز آفات فلک
ملک را در کنف چتر فلک آسا آورد
آنکه در دعوی عدلش چو خرد برهان خواست
آیت معدلت مملکت آرا آورد
تیغ او یک دو ذراع است ولیکن در قلب
آتشی گشت و زبان تا به زبانا آورد
ای که خاک ره شبرنگ تو برداشت به چشم!
چرخ کحلی ز پی دیده بینا آورد
وی که نعل سم اسب فلک از گوش ملوک!
کرد بیرون جهت یاره حورا آورد!
دین پناهید به ذات تو و ذات تو پناه
به خداوند تبارک و تعالی آورد
هرکجا موکب منصور تو یک پی بنهاد
دولت از چار طرف روی بدانجا آورد
جان نمیداد عدو از پی تحصیل اجل
رفت و شمشیر تو را بر سر اعدا آورد
دهر پیرست و جهان زال و تو کیخسرو عهد
قوتی در تن پیران که برنا آورد
هر مثالی که به توقیع سعادت بنوشت
آسمان بر سرش از چتر تو طغرا آورد
تیغ قهر تو پی سخت عجایب دارد
که به هر جای که در رفت مفاجا آورد
بهترین صورتی اندیشه اخلاص تو بود
زان تصور که خرد در دل دانا آورد
نور خورشید تو که در آن بقعه که تافت
شاخ زربار همه عقد ثریا آورد
مشرب غیب به دیوان ضمیرت امروز
از ولایات عدم نسخه فردا آورد
پادشاها چه دهم شرح که بیماری و ضعف
چه بلا دور ز حضرت ز سر ما آورد
پنج نوبت ز سر صدق و ارادت هر روز
خواستم روی بدین کعبه علیا آورد
تب هر روزه و سرمای زمستان نگذاشت
هرچه آورد به رویم تب سرما آورد
رفته بودم ز جهان از سر کوی عدمم
دولتت باز به بازوی توانا آورد
بعد سی سال سفر باز به بغداد مرا
به عراق آروزی مولد و منشا آورد
در عراق آنچه من از ظلم و تعدی دیدم
شرم دارم به زبان بعضی از آنها آورد
گریه بیوهزن و اشک یتیمان عراق
ای بسا آب که در دیده خارا آورد
«یارب» نیم شب و آه و سحرگاه ضعیف
ای بسا رخنه که در گنبد اعلا آورد
کیمیای نظر لطف بدان خاک انداز
که خدایت به جهان از پی احیا آورد
تا در اطراف جهان زمره مردم خواهند
به زبان ذکر جهانداری کسری آورد
ملک کسری همه در قبضه فرمان تو باد!
که جهان باز نخواهد چو تو کس را آورد
شمارهٔ ۳۳ - در مدح امیر شیخ حسن: ما را از تو چشم بد ایام جدا کردشمارهٔ ۳۵ - در مدح سلطان اویس: صبح ظفر از مشرق امید بر آمد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بختم از بادیه در کعبه علیا آورد
بازم اقبال بدین حضرت اعلا آورد
هوش مصنوعی: بخت من از میان بیابان به خانهای مقدس و الهی راه پیدا کرد، اما باز هم سرنوشت نامساعد به این مقام عالی نرسید.
منم آن قطره که انداخت سحابم بر خاک
باز برداشتم از خاک و به دریا آورد
هوش مصنوعی: من مثل آن قطرهای هستم که ابرها بر زمین میریزند و سپس دوباره از زمین برمیدارم و به دریا میبرم.
در محاق ارچه مه طالع من بود به قوص
آفتابش نظری کرد و به جوزا آورد
هوش مصنوعی: اگرچه در تاریکیهام به علت نبود نور ماه، باز هم خورشید به آسمان نگاهی انداخت و من را در جمع ستارگان جوزا قرار داد.
جذبه صحبت خورشید چو شبنم ما را
سوی مصعد دگر از مهبط ادنی آورد
هوش مصنوعی: جذبه و کشش صحبت خورشید ما را مانند شبنم به سمت مرتبهای بالاتر از جایی پست و پایین هدایت کرد.
چون سکندر طمعم برد به تاریکی و باز
به لب آب حیاتم خضر آسا آورد
هوش مصنوعی: وقتی اسکندر به دنبال دستاوردی در تاریکی رفت، سرانجام خضر به او نزدیک شد و کیمیای زندگی را به او ارائه داد.
ملجا من در شاه است و لله الحمد
که مرا بخت بدین ملجا و ماوا آورد
هوش مصنوعی: پناهگاه من در وجود شاه است و شکر خدا که خوششانسی من این است که به چنین پناهگاهی رسیدهام.
رفته بودم ز سر شعر و هوای در شاه
باز در خاطرم این مطلع غرا آورد
هوش مصنوعی: از غم و اندوه شعر و دنیا دور شده بودم، اما ناگهان یاد آن مطلع زیبا به ذهنم خطور کرد.
باد نوروز نسیم گل رعنا آورد
گرد مشک ختن از دامن صحرا آورد
هوش مصنوعی: نسیم بهاری، بوی خوش گلهای زیبا را به همراه دارد و عطر خوش مشک ختن را از دامن طبیعت به ارمغان میآورد.
شاخ را باغ بنفش دم طاووس نگاشت
غنچه را باد به شکل سر ببغا آورد
هوش مصنوعی: درختان باغ بنفش، شکوفه را به شکلی زیبا و جالب به وجود آوردند و باد هم به آن گلها طراوت و زندگی بخشید.
لاله از دامن کوه آتش موسی بنمود
شاخ بیرون ز گریبان ید بیضا آورد
هوش مصنوعی: لالهای از دامنه کوه سر بیرون آورده و آتش موسی را نمایان کرده است، شاخی از آن بیرون آمده و نشانی از معجزه ید بیضا را به همراه دارد.
بلبل آشفته چو وامق ز هوا گشت مگر
رحم بیش از دهن غنچه عذرا آورد؟
هوش مصنوعی: بلبل در حال پریشانی و شیفتگی، مانند وامق، به خاطر عشق و شوق به طرف محبوبش به تنگنا افتاد. آیا ممکن است که با این حال، او از گل غنچهای زیبا و نازک، که دهنش را بیشتر از حد لازم باز کرده، رحم و شفقت ببیند؟
از پی خسرو گل بلبل شیرین گفتار
نغمه بار بد و صوت نکیسا آورد
هوش مصنوعی: بلبل با صدای شیرین خود از زیباییهای خسرو و گلها سخن میگوید و نغمهای خوش و زیبا را به همراه دارد.
بلبل پردهسرا صوت چکاوک بنواخت
مطرب زهره نوا نغمه عنقا آورد
هوش مصنوعی: بلبل در باغ آواز چکاوک را با صدای دلنواز خود خواند و سازکار ماهر، نغمهای از پرنده افسانهای به همه هدیه داد.
بودم افتاده ز پا شوق توام دست گرفت
بر سر کوی توام بیسر و بیپا آورد
هوش مصنوعی: در حالتی دراز کشیده بودم و احساس شوق زیادی به تو داشتم که دستم را در راه تو دراز کردم و به سمت کوی تو رفتم، حتی بدون سر و پا.
سر زلفت که ز اسلام کناری دارد
در میان عادت ز نار و چلیپا آورد
هوش مصنوعی: موهای تو که نماد زیبایی و طراوت است، در میان عادات معمولی انسانها، شگفتی و جذابیتی خاص دارد که مانند آتش و صلیب، دو نماد متفاوت و متضاد، میتواند توجه را به خود جلب کند.
سرو بالای بلند تو بدین شیوه و ناز
هرکجا رفت دل و هوش به یغما آورد
هوش مصنوعی: سرو زیبای تو با قد بلند و نازش هرجا که میرود، دل و عقل همه را میرباید.
طرب لعل تو می را برسانید به کام
جان شیرین به لب ساغر صهبا آورد
هوش مصنوعی: شادی و لذت وجود لعل تو را به کام جانم برسانید و به لب ساغر شراب، شوق و نشاط بیاورید.
عشق تو کیش من و طاعت شاهم دین است
مومن آن است که اقرار بدینها آورد
هوش مصنوعی: عشق تو برای من مانند بازی شطرنج است و پیروی از تو برای من دین و مذهب به حساب میآید. مؤمن کسی است که به این اعتقادات اعتقاد و اقرار داشته باشد.
سرو را باد صبا منصب بالا بخشید
لاله را لطف هوا طلعت والا آورد
هوش مصنوعی: باد صبا به سرو مقام و جایگاه بلندی داد و لاله به لطف هوا ظاهری زیبا و برجسته پیدا کرد.
بود بر غنچه و گل وجهی و آن وجه برون
بلبل از غنچه به تشنیع و تقاضا آورد
هوش مصنوعی: غنچه و گل زیبایی خاصی دارند و این زیبایی باعث میشود که بلبل از غنچه خارج شود و به طرح شکایت و درخواست بپردازد.
دامن پیرهن یوسف گل را بدرید
باد گفتی که برو عشق زلیخا آورد
هوش مصنوعی: باد مانند دستانی با شتاب دامن پیرهن یوسف را از گل چید و گویی به او میگوید که عشق زلیخا را بیاور.
تافت صد زهره زهر شاخ ز هر شاخ مگر
شاخ ثورست که بر زهره زهرا آورد
هوش مصنوعی: در این متن به این موضوع اشاره شده است که زیبایی و درخشش ستارگان از هر طرف خبر میآورد، اما تنها شاخی که نور و زیبایی واقعی را به همراه دارد، شاخی است که از ثور میآید و لذت و زیبایی را به زهره، یعنی سیاره زهره میرساند. اینجا به طور غیرمستقیم به ارتباط میان زیباییهای طبیعی و جلوههای خاص اشاره شده است.
نقش بند چمن آرای طبیعت گویی
نقش خضرا همه بر صفحه زهرا آورد
هوش مصنوعی: آفرینش طبیعت، مانند هنرمندی است که زیباییهای چمن را به نمایش میگذارد و گویی همه رنگهای سبز را بر پردهای از گلهای زهرایی کشیده است.
کرد ساقی چمن بلبل عاشق را مست
زان می لعل که بر ساغر صهبا آورد
هوش مصنوعی: ساقی با شراب قرمز خود بلبل عاشق را مست کرد، شربتی که در جام پر از رنگ صهبای نوشیدنی قرار داشت.
گل رعنا چو سر نرگس مخمور گران
دید در ساغر زرین می حمرا آورد
هوش مصنوعی: یک گل زیبا که سر نرگس مست و سنگین را دید، در یک جام طلایی شراب قرمز آورد.
پادشاهی که کمال شرف پادشهیش
نقص در سلطنت بهمن و دارا آورد
هوش مصنوعی: سلطنت و حکومت همه به پادشاهی بستگی دارد که در عین درستی و بزرگی، برخی از ضعفها و کاستیها را از دیگر حاکمان آموخته و به آنها توجه ندارد.
ظل حق، شیخ اویس، آنکه ز آفات فلک
ملک را در کنف چتر فلک آسا آورد
هوش مصنوعی: در سایه حق، شیخ اویس، کسی که به کمک چتر آسمانی خود، ملک را از بلایای آسمانی محفوظ نگه داشت.
آنکه در دعوی عدلش چو خرد برهان خواست
آیت معدلت مملکت آرا آورد
هوش مصنوعی: کسی که در ادعای عدالتش مانند خردمندانی که برای استدلال به برهان نیاز دارند، به اثبات میپردازد، نشانهای از توازن و برابری در حکومت و مدیریت خود به نمایش میگذارد.
تیغ او یک دو ذراع است ولیکن در قلب
آتشی گشت و زبان تا به زبانا آورد
هوش مصنوعی: تیغ او طولش یک یا دو ذراع است، اما در دل او آتشی شعلهور شده و او را به سخن آورد.
ای که خاک ره شبرنگ تو برداشت به چشم!
چرخ کحلی ز پی دیده بینا آورد
هوش مصنوعی: ای کسی که خاک سپاه شبرنگ تو را به چشمانت برداشتی! چرخ سیاه به دنبال چشمان بینا آمد.
وی که نعل سم اسب فلک از گوش ملوک!
کرد بیرون جهت یاره حورا آورد!
هوش مصنوعی: این متن به تصویر کشیدن کسی اشاره دارد که به دلیل قدرت یا نفوذش، مشکلات و موانع را از سر راه برمیدارد. او توانسته است از بزرگترین و قدرتمندترین مانعها عبور کند و در نهایت موفقیت را برای دیگران به ارمغان بیاورد. در واقع، این شخص به مدد نیروی خود، راه را برای دیگران هموار کرده است.
دین پناهید به ذات تو و ذات تو پناه
به خداوند تبارک و تعالی آورد
هوش مصنوعی: به دین تو پناه میبرم و به ذات تو که خود پناهی از جانب خداوند بزرگ است.
هرکجا موکب منصور تو یک پی بنهاد
دولت از چار طرف روی بدانجا آورد
هوش مصنوعی: هر جایی که کاروان فرمانروایی تو قدم میگذارد، دولت و نعمت از همه سمتها به آنجا سرازیر میشود.
جان نمیداد عدو از پی تحصیل اجل
رفت و شمشیر تو را بر سر اعدا آورد
هوش مصنوعی: دشمن جانش را برای به دست آوردن مرگ فدای تو نمیکرد، اما تو با شمشیرت بر سر آنها آمدی.
دهر پیرست و جهان زال و تو کیخسرو عهد
قوتی در تن پیران که برنا آورد
هوش مصنوعی: زمان در حال گذر است و دنیا به مانند یک شخص سالخورده جلوه میکند. تو، کیخسرو، در دورهای از قوت و نیرومندی هستی که میتوانی در دل پیران، جوانی و نیرو بیاوری.
هر مثالی که به توقیع سعادت بنوشت
آسمان بر سرش از چتر تو طغرا آورد
هوش مصنوعی: هر نمونهای که برای نشان دادن خوشبختی نوشته شد، آسمان بالای سر آن با نماد زیبای تو رونق بیشتری پیدا کرد.
تیغ قهر تو پی سخت عجایب دارد
که به هر جای که در رفت مفاجا آورد
هوش مصنوعی: تیغ خشم تو ویژگیهای شگفتانگیزی دارد که هر جا که منتقل شود، ناگهان حوادث عجیبی را رقم میزند.
بهترین صورتی اندیشه اخلاص تو بود
زان تصور که خرد در دل دانا آورد
هوش مصنوعی: بهترین شکل و برداشت از خلوص نیت تو، همان تصوری است که عقل برای انسانهای آگاه ایجاد میکند.
نور خورشید تو که در آن بقعه که تافت
شاخ زربار همه عقد ثریا آورد
هوش مصنوعی: نور خورشید تو که در آن مکان تابیده، تمامی زیباییها و جواهرات را به خود جلب کرده است.
مشرب غیب به دیوان ضمیرت امروز
از ولایات عدم نسخه فردا آورد
هوش مصنوعی: امروز از نادیدنیها حکایتی به یاد تو آورده است که نشاندهنده حوادث و پیچیدگیهای فردای توست.
پادشاها چه دهم شرح که بیماری و ضعف
چه بلا دور ز حضرت ز سر ما آورد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، چگونه میتوانم بگویم که این بیماری و ضعف چه مصیبتی بر ما وارد کرده و ما را از نزد شما دور ساخته است؟
پنج نوبت ز سر صدق و ارادت هر روز
خواستم روی بدین کعبه علیا آورد
هوش مصنوعی: هر روز پنج بار با صداقت و ارادت خواستم که چهرهام را به سوی این معبد بلند بیاورم.
تب هر روزه و سرمای زمستان نگذاشت
هرچه آورد به رویم تب سرما آورد
هوش مصنوعی: تب و گرما و سرمای زمستان مانع از این شد که همه چیزهایی که به سراغم آمد را به راحتی بپذیرم و تحمل کنم.
رفته بودم ز جهان از سر کوی عدمم
دولتت باز به بازوی توانا آورد
هوش مصنوعی: زمانی که از دنیا و زندگی کنونی دور شده بودم و در عالم عدم به سر میبردم، قدرت و خوشبختیام دوباره با حمایت و قدرت تو به من بازگشت.
بعد سی سال سفر باز به بغداد مرا
به عراق آروزی مولد و منشا آورد
هوش مصنوعی: بعد از سی سال سفر، دوباره به بغداد برگشتم، جایی که آرزو داشتم به آنجا بروم و مکانی که من نشأت گرفتم.
در عراق آنچه من از ظلم و تعدی دیدم
شرم دارم به زبان بعضی از آنها آورد
هوش مصنوعی: در عراق، آنچه که من از ستم و بیرحمی تجربه کردم، باعث میشود که نتوانم آن را با زبان برخی از افراد آنجا بیان کنم.
گریه بیوهزن و اشک یتیمان عراق
ای بسا آب که در دیده خارا آورد
هوش مصنوعی: غم و اندوه بیوهزن و اشک بچههای یتیم در عراق، چنان زیاد است که به مانند آبی میشود که در چشمان سنگی ظاهر میشود.
«یارب» نیم شب و آه و سحرگاه ضعیف
ای بسا رخنه که در گنبد اعلا آورد
هوش مصنوعی: خدایا، در نیمههای شب و هنگام صبح که دلتنگی زیادی دارم، بارها دیدهام که چگونه مشکلات و غمها میتوانند از هر طرف به سراغم بیایند.
کیمیای نظر لطف بدان خاک انداز
که خدایت به جهان از پی احیا آورد
هوش مصنوعی: بهترین و ارزشمندترین نظر لطف را بر زمین افکن که پروردگارت برای زنده کردن و ایجاد زندگی به دنیا فرستاده است.
تا در اطراف جهان زمره مردم خواهند
به زبان ذکر جهانداری کسری آورد
هوش مصنوعی: با گذشت زمان و در هر گوشهای از دنیا، مردم به یاد بزرگی و قدرت کسری صحبت خواهند کرد.
ملک کسری همه در قبضه فرمان تو باد!
که جهان باز نخواهد چو تو کس را آورد
هوش مصنوعی: سلطنت کسری تماماً در دستان توست! زیرا هیچکس دیگری در این جهان نمیتواند مانند تو تاثیرگذار باشد.
حاشیه ها
1395/10/17 08:01
احمد نقی پوران
در بیت 45 مصرع دوم کلمه (اروزی) احتمالاً باید ( آرزوی ) باشد

سلمان ساوجی