گنجور

شمارهٔ ۳ - در مدح شیخ حسن نویان

ای قبله سعادت و ای کعبه صفا
جای خوشی و نیست نظیر تو هیچ جا
هر طاقی از رواق تو، چرخی زمین ثبات
هر خشتی از اساس تو، جامی جهان نما
در ساحت تو مروخه جنبان بود، شمال
در مجلس تو مجمره گردان بود، صبا
از جام ساقیان تو خورشید را، فروغ
وز ساز مطربان تو ناهید را، نوا
دارالسلام را بوجود تو افتخار
ذات‌العماد را به جناب تو التجا
بر طایران سدره نشین بانگ می‌زنند
در بوستان سرای تو مرغان خوش سرا
بر گوشه‌های کنگره‌ات، پاسبان به شب
صد بار بیش بر سر کیوان نهاده پا
در مرکز حضیض بماند چنان حقیر
از اوج تو فلک، که بر اوج فلک سها
بعد از هزار سال به بام زحل رسید
گر پاسبان ز بام تو سنگی کند رها
این آن اساس نیست که گردد خلل پذیر
لودکت الجبال، او انشقت السما
چون روضه بهشت، زمین تو روح بخش
چون چشمه حیات، هوای تو جانفزا
داری تو جای آنکه نشاند بجای جام
در تابخانه تو فلک آفتاب را
بیرون و اندرون تو سبز است و نور بخش
اول خضر لقایی وانگه خضر بقا
خورشید ذره‌وار اگر یافتی مجال
خود را به روزن تو درافکندی از هوا
از عشق نیم ترک تو بیم است کاسمان
این طاق لاجوردی، اطلس کند قبا
در زیر طاق صفه‌ات، ارکان دولتمند
همچون ستون ستاده به یک پای دایما
خرم‌تر از خورنقی و خوشتر از سریر
وانگه برین سخن درو دیوار تو گوا
از رشح برکه تو بود، بحر را ذهاب
وز دود مطبخ تو بود، ابر را حیا
رکن مبارکت چو برآورد سر ز آب
بگذشت ز آب و خاک به صد پایه از صفا
اضداد چارگانه عالم به اتفاق
گفتند: شد پدید صفایی میان ما
بازار خود ز سایه او سرد در تموز
پشت زمین به پشتی او گرم، در شتا
از شرم این سواد که او جان عالم است
تبریز در میانه خوی زد مراغه‌ها
از آب روی دجله دگر بر جمال مصر
نیل کشیده را نبود، زینت و بها
در تیره شب، ز بس لمعان چراغ و شمع
بر روی صبح دجله زند خنده از صفا
بغداد خطه‌ای است معطر که خاک او
ارزد به خون نافه مشکین دم خطا
یا حبذا عراق که، از یمن این مقام
امروز شرق و غرب جهان راست، ملتجا
دراج بوم او، همه شاهین کند شکار
و آهوی دشت او، همه سنبل کند چرا
گاهی نسیم بر طرف دجله، درع باف
گاهی شمال بر گذر رقه، عطرسا
ماهی تنان و ماهر خان در میان شط
چون عکس مه در آب و چو ماهی در آشنا
روی شط از سفینه، سپهریست پر هلال
در هر هلال، زهره نوایی قمر لقا
شبها که ماهتاب فتد در میان آب
پیدا شود هزار صفا در میان ما
بغداد سایه بر سر آفاق ازان فکند
کافکند سایه بر سر او سایه خدا
سلطان نشان خسرو اقلیم سلطنت
بالا نشین منصب ایوان کبریا
دارای عهد، شیخ حسن، آفتاب ملک
نویین خصم بند خدیو جهان گشا
گر در میان تیر فتد عکس تیغ او
اعضای توامان شود از یکدگر جدا
تابان ز پرچم علمش نصرت و ظفر
کالبدر فی الدجیه، کالشمس فی الضحی
ای نعل بارگیر تو قدر گوشوار
وی خاک بارگاه تو را فعل کیمیا
سلطان کبریای تو را روز عرض و بار
بالای گرد بالش خورشید متکا
خاک در سرای تو کاکسیر دولت است
در چشم روشنان فلک گشته توتیا
تو آفتاب ملکی و هر جا که می‌روی
دولت تو را چو سایه دوان است در قفا
رای منور تو سپهری همه قرار
ذات مبارک تو جهانی همه وفا
من مادح سرای تو و وین شاه بیت را
سلمان صفت مدیح سرایی بود سزا
روز و شب تو ما طلع الشمس و القمر
صبح و مسات، اختلف الصبح و المسا
بادا همه مبارک و اقبال و شادیت
پیوسته خواجه تاش و غلامان این سرا
گردون به لاجورد ابد بر کتابه‌اش
تحریر کرده « دام لک العز و البقا »
هجرت گذشته هفتصد و پنجاه و چار سال
کین بیت شد تمام بر ابیات این بنا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای قبله سعادت و ای کعبه صفا
جای خوشی و نیست نظیر تو هیچ جا
هوش مصنوعی: ای سرمنزل خوشبختی و ای مرکز آرامش، جایی برای خوشحالی و هیچ مکان دیگری مثل تو وجود ندارد.
هر طاقی از رواق تو، چرخی زمین ثبات
هر خشتی از اساس تو، جامی جهان نما
هوش مصنوعی: هر قسمتی از بنای تو، مانند دایره‌ای است که زمین را پایدار می‌کند و هر کدام از اجزای بنیاد تو، نشان‌دهنده جهانی گسترده و زیباست.
در ساحت تو مروخه جنبان بود، شمال
در مجلس تو مجمره گردان بود، صبا
هوش مصنوعی: در فضای تو، نسیم آرامی از سمت شمال در محفل تو می‌چرخید.
از جام ساقیان تو خورشید را، فروغ
وز ساز مطربان تو ناهید را، نوا
هوش مصنوعی: از می ساقیان، روشنایی خورشید به دست می‌آید و از آهنگ نوازندگان، صدای ناهید (سیاره زهره) به گوش می‌رسد.
دارالسلام را بوجود تو افتخار
ذات‌العماد را به جناب تو التجا
هوش مصنوعی: با وجود تو، شهر امن و آباد به حیات خود ادامه می‌دهد و به عظمت تو افتخار می‌کند.
بر طایران سدره نشین بانگ می‌زنند
در بوستان سرای تو مرغان خوش سرا
هوش مصنوعی: پرندگان بهشتی درخت سدره در باغ تو آواز می‌خوانند و مرغان خوش صدا در فضای تو می‌چرخند.
بر گوشه‌های کنگره‌ات، پاسبان به شب
صد بار بیش بر سر کیوان نهاده پا
هوش مصنوعی: در گوشه‌های برج و باروی تو، نگهبان شب هزاران بار بر سر کیوان گام نهاده است.
در مرکز حضیض بماند چنان حقیر
از اوج تو فلک، که بر اوج فلک سها
هوش مصنوعی: در نقطه پایین و پایین‌ترین حالت خود، به طرز عجیبی به نظر می‌رسد که از عظمت و بلندی‌های آسمان دور است. در حالی که برترین ستاره‌ها و اوج‌های آسمان هم در مقایسه با او، حقیر و کوچک جلوه می‌کنند.
بعد از هزار سال به بام زحل رسید
گر پاسبان ز بام تو سنگی کند رها
هوش مصنوعی: پس از هزار سال به بالای سیاره زحل رسید، اگر نگهبان بام تو سنگی را بیندازد.
این آن اساس نیست که گردد خلل پذیر
لودکت الجبال، او انشقت السما
هوش مصنوعی: این بنیاد آن‌چنان مستحکم است که هیچ‌گاه تزلزل نخواهد یافت، حتی کوه‌ها جا به جا شوند یا آسمان شکافته گردد.
چون روضه بهشت، زمین تو روح بخش
چون چشمه حیات، هوای تو جانفزا
هوش مصنوعی: زمین تو مانند باغ بهشت روح را تازه می‌کند و هوای تو همچون چشمه حیات، جان را نوازش می‌دهد.
داری تو جای آنکه نشاند بجای جام
در تابخانه تو فلک آفتاب را
هوش مصنوعی: تو به جای آنکه جام را در تابخانه بگذاری، آفتاب را در آسمان قرار داده‌ای.
بیرون و اندرون تو سبز است و نور بخش
اول خضر لقایی وانگه خضر بقا
هوش مصنوعی: درون و بیرون تو پر از سبزی و نور است، تو نخستین خضر لقا هستی و سپس خضر بقا.
خورشید ذره‌وار اگر یافتی مجال
خود را به روزن تو درافکندی از هوا
هوش مصنوعی: اگر بتوانی خورشید را مانند یک ذره کوچک ببینی، آن‌گاه این توانایی را خواهی داشت که نور آن را از پنجره‌ای به سمت خود جذب کنی.
از عشق نیم ترک تو بیم است کاسمان
این طاق لاجوردی، اطلس کند قبا
هوش مصنوعی: از عشق تو نگرانم که مبادا آسمان، این طاق آبی، لباس زیبا را بر تن کند.
در زیر طاق صفه‌ات، ارکان دولتمند
همچون ستون ستاده به یک پای دایما
هوش مصنوعی: زیر طاق مکان تو، پایه‌های قدرت من شبیه ستون‌هایی هستند که همیشه بر یک پا ایستاده‌اند.
خرم‌تر از خورنقی و خوشتر از سریر
وانگه برین سخن درو دیوار تو گوا
هوش مصنوعی: زندگی و حال و هوایی که از آن لذت می‌بری بسیار زیبا و دل‌انگیز است. دیوارهای این مکان گواهی بر این حس و حال خوشایند هستند.
از رشح برکه تو بود، بحر را ذهاب
وز دود مطبخ تو بود، ابر را حیا
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به زیبایی و تأثیرگذار بودن چیزهای کوچک اشاره دارد. می‌توان گفت که زیبایی و سادگی یک برکه می‌تواند به زمین‌های وسیع‌تر مانند دریا تأثیر بگذارد، و همچنین، یک آشپزخانه معمولی می‌تواند ابرها را به خود جذب کند و جوی از احترام و حیا و سادگی در فضا ایجاد کند. به عبارتی دیگر، چیزهای کوچک و روزمره نیز می‌توانند تأثیرات فراوانی بر محیط و احساسات ما بگذارند.
رکن مبارکت چو برآورد سر ز آب
بگذشت ز آب و خاک به صد پایه از صفا
هوش مصنوعی: زمانی که پایه‌ی مبارکت از آب برمی‌خیزد، به راحتی از آب و خاک عبور می‌کند و با صدباشکوه از پاکی و صفا جلوه‌گری می‌کند.
اضداد چارگانه عالم به اتفاق
گفتند: شد پدید صفایی میان ما
هوش مصنوعی: چهار عنصر اصلی عالم به توافق رسیدند و گفتند: بین ما یک زیبایی و صفا نمایان شده است.
بازار خود ز سایه او سرد در تموز
پشت زمین به پشتی او گرم، در شتا
هوش مصنوعی: در تابستان، دمای بازار به خاطر حضور او خنک و دلپذیر است، در حالی که در زمستان، پشت زمین به دلیل وجود او گرما و راحتی را احساس می‌کند.
از شرم این سواد که او جان عالم است
تبریز در میانه خوی زد مراغه‌ها
هوش مصنوعی: از شرم این دانش و آگاهی که او روح و جان عالم به شمار می‌آید، تبریز در دل خود، خوی را به مراغه‌ها وصل می‌کند.
از آب روی دجله دگر بر جمال مصر
نیل کشیده را نبود، زینت و بها
هوش مصنوعی: آب دجله دیگر بر زیبایی چهره مصر تأثیری ندارد؛ زینت و ارزش آن کاسته شده است.
در تیره شب، ز بس لمعان چراغ و شمع
بر روی صبح دجله زند خنده از صفا
هوش مصنوعی: در دل شب، به خاطر روشنایی زیاد چراغ‌ها و شمع‌ها، صبحی زیبا و آرام بر روی دجله می‌خندد.
بغداد خطه‌ای است معطر که خاک او
ارزد به خون نافه مشکین دم خطا
هوش مصنوعی: بغداد مکانی است خوشبو و دلپذیر که خاک آن به اندازه‌ای ارزشمند است که می‌توان آن را با خون نافه مشکین (عطر خوش) مقایسه کرد.
یا حبذا عراق که، از یمن این مقام
امروز شرق و غرب جهان راست، ملتجا
هوش مصنوعی: عراق، چه مکان زیبایی است! امروز اینجا، محلی است که شرق و غرب جهان به آن پناه می‌آورند.
دراج بوم او، همه شاهین کند شکار
و آهوی دشت او، همه سنبل کند چرا
هوش مصنوعی: در دل سرزمین او، همه پرندگان به مانند شاهین شکار می‌کنند و آهوان در دشت او، همه گل‌های سنبل را چرا می‌کنند.
گاهی نسیم بر طرف دجله، درع باف
گاهی شمال بر گذر رقه، عطرسا
هوش مصنوعی: گاهی نسیم ملایمی در کنار رود دجله می‌وزد و گاهی باد شمال بویی خوش از سمت رقه به همراه دارد.
ماهی تنان و ماهر خان در میان شط
چون عکس مه در آب و چو ماهی در آشنا
هوش مصنوعی: ماهی‌ها و انسان‌هایی که در کنار رودخانه هستند، مانند تصویری از ماه در آب و چون ماهی‌ای که با آشنا در ارتباط است، به زیبایی در آن مکان دیده می‌شوند.
روی شط از سفینه، سپهریست پر هلال
در هر هلال، زهره نوایی قمر لقا
هوش مصنوعی: بر روی رودخانه، قایق‌هایی هستند که در آسمان پر از هلال‌های ماه می‌درخشند و در هر هلال، ستاره‌ای به نام زهره، صدایی دارد که به ماه شبیه است.
شبها که ماهتاب فتد در میان آب
پیدا شود هزار صفا در میان ما
هوش مصنوعی: در شب‌هایی که نور ماه بر روی آب می‌افتد، زیبایی و صفا در بین ما آشکار می‌شود.
بغداد سایه بر سر آفاق ازان فکند
کافکند سایه بر سر او سایه خدا
هوش مصنوعی: بغداد بر فراز دنیا ظلالتی افکنده است که همچون سایه‌ای از خدا بر او می‌افتد.
سلطان نشان خسرو اقلیم سلطنت
بالا نشین منصب ایوان کبریا
هوش مصنوعی: شاه نشان‌دهنده‌ی بزرگ‌ترین و باعظمت‌ترین مقام در زمین است. او در مرتبه‌ای عالی قرار دارد و منصب او در بالاترین مقام ممکن است.
دارای عهد، شیخ حسن، آفتاب ملک
نویین خصم بند خدیو جهان گشا
هوش مصنوعی: شیخ حسن، شخصیتی با اعتبار و وفادار به عهد و پیمان، مانند خورشید در سلطنت جدید، رقیب بندگان خدا و فتح‌کننده‌ی جهان است.
گر در میان تیر فتد عکس تیغ او
اعضای توامان شود از یکدگر جدا
هوش مصنوعی: اگر در بین تیرها تصویری از تیغ او بیفتد، اعضای تو به نحوی به یکدیگر جدا خواهند شد.
تابان ز پرچم علمش نصرت و ظفر
کالبدر فی الدجیه، کالشمس فی الضحی
هوش مصنوعی: پرچم علم او مانند ماه در شب تار، نشانه پیروزی و نصرت است و مانند خورشید در روز، روشنی‌بخش و درخشان.
ای نعل بارگیر تو قدر گوشوار
وی خاک بارگاه تو را فعل کیمیا
هوش مصنوعی: ای نعل بارگیر، تو به اندازه گوشواره باارزش هستی و خاک بارگاه تو خاصیتی مانند کیمیا (طلا) دارد.
سلطان کبریای تو را روز عرض و بار
بالای گرد بالش خورشید متکا
هوش مصنوعی: ای سلطان عظمت، در روز قیامت وقتی که به حضور تو آورده می‌شوم، بالای سرم خورشید خواهد بود که مانند بالشتی برای من خواهد بود.
خاک در سرای تو کاکسیر دولت است
در چشم روشنان فلک گشته توتیا
هوش مصنوعی: خاکی که در خانه تو وجود دارد، نشانه‌ای از بی‌اهمیتی یا ذلت است، چرا که در دیدگان روشنی که به آسمان نگاه می‌کنند، تو را به عنوان یک موجود کوچک و بی‌ارزش می‌بینند.
تو آفتاب ملکی و هر جا که می‌روی
دولت تو را چو سایه دوان است در قفا
هوش مصنوعی: تو مانند آفتاب هستی و هر کجا که بروی، شانس و خوشبختی تو همچون سایه‌ای بی‌انتها در پشت سرت وجود دارد.
رای منور تو سپهری همه قرار
ذات مبارک تو جهانی همه وفا
هوش مصنوعی: نور وجود تو، آسمان را آرامش می‌بخشد و ذات پاک تو، همه جهان را به ثبات و وفاداری دعوت می‌کند.
من مادح سرای تو و وین شاه بیت را
سلمان صفت مدیح سرایی بود سزا
هوش مصنوعی: من تو را ستایش می‌کنم و به یاد تو این شعر را می‌سرایم؛ البته که کسانی چون سلمان نیز لایق چنین ستایشی هستند.
روز و شب تو ما طلع الشمس و القمر
صبح و مسات، اختلف الصبح و المسا
هوش مصنوعی: روز و شب ما، همانند طلوع خورشید و ماه است؛ صبح و شب، به هم می‌خورند و روز و شب تغییر می‌کنند.
بادا همه مبارک و اقبال و شادیت
پیوسته خواجه تاش و غلامان این سرا
هوش مصنوعی: باشد که همه چیز برای تو مبارک باشد و همواره خوشبختی و شادی نصیب تو و خدمتکاران این خانه شود.
گردون به لاجورد ابد بر کتابه‌اش
تحریر کرده « دام لک العز و البقا »
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ آبی ابدی‌اش بر صفحه‌اش نوشته است: "تو را عزت و بقا گوهر دهی."
هجرت گذشته هفتصد و پنجاه و چار سال
کین بیت شد تمام بر ابیات این بنا
هوش مصنوعی: این هشدار می‌دهد که هجرت از یک واقعه مهم که در تاریخ هفت صد و پنجاه و چهار سال پیش اتفاق افتاده، به همین اندازه در تأسیس این اثر یا مجموعه اشعار تأثیرگذار بوده است. به نوعی نشان‌دهنده پیوند عمیق تاریخ و ادبیات است.