گنجور

شمارهٔ ۲ - در مدح دلشاد خاتون

آب آتش رنگ ده ساقی که می‌بخشد صبا
خاک را پیرانه سر پیرایه عهد صبا
فرش خاکی می‌برد اجرام علوی را فروغ
روح نامی می‌دهد ارواح قدسی را صفا
از طراوت می‌پذیرد آسمان عکس زمین
وز لطافت می‌نماید بر زمین رنگ سما
عکس رخسار گل و گلبانگ بلبل می‌دهد
گلشن نیلوفری را گونه گون برگ و نوا
دود از آتش می‌دماند لاله آتش لباس
پر ز پیکان می‌نماید گلبن پیکان نما
زهره بر گردون ستاند غازه از عکس هلال
لاله در نیسان نماید صورت قلب شتا
بوی آن می‌آید از لطف هوا کاندر چمن
مرده را چون غنچه بخشد قوت نشو و نما
صبحدم بشنو که در بستان سرای روزگار
داستانی می‌سراید بلبل دستان سرا
کم مباش از نرگسی، هر گه که خیزی جام گیر
کم نئی از دانه‌ای، هر جا که افتی خوش برا
غنچه هر برگی که کرد آورد گل بر باد داد
چون کند مسکین، ندارد اعتمادی بر بقا
سعی کن کز سفره گل هم به برگی در رسی
کز چمن زد بلبل سر مست گلبانگ صلا
می‌گشاید غنچه را دل قوت یاقوت و زر
آری آری، خود زر و یاقوت باشد دلگشا
چون بنفشه، بر زبان در عمر خود حرفی نراند
پس زبانش را چرا بیرون کشیدند از قفا؟
گل که در شب خارگرد آرد چو حمال حطب
عاقبت دانم که خواهد بودنش آتش جزا
از گل خوشبوی اگر خاری نبود بر دلی
نازنینی کی به چندین خار بودی مبتلا؟
ابر هر ساعت، دهان لاله می‌شوید به مشک
تا گشاید لب به مدح داور فرمانروا
آفتاب عاطفت بدر الدجی، بحر الخضم
آسمان مکرمت، کهف الام، طود العلا
کعبه ارکان دولت، قبله ارباب دین
ناصر شرع پیمبر، سایه لطف خدا
عصمت دنیا و دین، دلشاد بلقیس اقتدار
مریم عیسی نفس، قید اف داراب را
آن خداوندی که فراشان قدرش می‌زنند
بر سر خرگاه گردون بارگاه کبریا
طاق ایوان رفیعش را، محل آسمان
خاک درگاه معینش را، خواص کیمیا
شادی اندر نام او مد غم چو در صهبا نشاط
همت اندر ذات او مضمر چو در انجم ضیا
گوهر شمشیر او گر عکس بر کوه افکند
سرخ گرداند به خون لعل، روی کهربا
رای او گر تکیه کردی بر سپهر بی ثبات
بالش خورشید بودی در خور او متکا
ای جهان جاه را قدر تو چرخ بی‌ثبات
وای سپهر عدل را رای تو خط استوا
گوهر ذات تو عقد سلطنت را واسطه
خاک درگاه تو چشم مملکت را توتیا
در عبارات تو توضیحات منهاج نجات
در اشارات تو کلیات قانون را شفا
آهوی از پشتی عدلت می‌رود در کام شیر
بوم، از اقبال بختت می‌دهد فر شما
از کفایت، حضرتت را صاحب کافی غلام
وز سخاوت، مجلست را حاتم طایی گدا
بر چراغ عمر اگر حفظ تو دامن گسترد
تا به نفخ صور ایمن گردد از باد فنا
گر سها در سایه رایت رود، چون آفتاب
بعد ازین چشم و چراغ آسمان باشد، سها
زهره را از عفتت گر زانکه آگاهی دهند
بر نیاید بعد ازین، الا که در ستر خفا
تا نخواند خطبه بلبل، در زمان عفتت
بر ندارد برقع از رخسار گل، باد صبا
گرد خنگت بر فلک می‌رفت و می‌کفت آفتاب:
مرحبا ای سرمه اعیان دولت مرحبا
پادشاهان جهان را با تو گفتن نسبتی
جز به رسم پادشاهی عقل کی دارد روا
در کتابت با کیا باشد گیا یکسان ولی
از گیا هرگز کی آید در جان کار کیا
نافه مشکین دمم، تا کی خورم خون جگر؟
بلبل دستان سرای، چند باشم بی‌نوا؟
مه نیم، تا کی خرامم در لباس مستعار؟
گل نیم، زین رو بدان رو چند گردانم قبا؟
کافرم گر هیچکس روزی به آبی تازه کرد
کشت امید مرا جز آب احسان شما
کرده‌ام چون باد آمد شد به هر در لیک نیست
ز آستان هیچکس بر دامنم گردد عطا
عالم از انعام سلطان گشته، مالامال و من
چشم امید از نوال کس چرا دارم چرا؟
چون شبه بادم سیه رو گر به غیر حضرتت
بسته‌ام بر هیچ صاحب دولتی در ثنا
من به اجمال افاضل، در بسیط ملک نظم
مقتدایان سخن را هستم اینک، مقتدا
شعر من شعرست و شعر دیگران هم شعر لیک
ذوق نیشکر کجا یابد مذاق از بوریا
جاهل از یاقوت، مرجان باز نشناسد ولی
جوهری داند به حد خویش هر یک را بها
گر کسی را اعتراضی، هست بر دعوی من
حضرت فضل است حاضر، بنده اینک گو بیا
بکر فکرم را درین دعوی گواهست از سخن
خود که خواهد بود مریم را به عیسی از گوا؟
این سخن بر کوه اگر خوانم به اقبالت ز کوه
صد هزار « احسنت » برخیزد به جای هر صدا
ای فلک بر من تو هر جوری که می‌خواهی بکن
من نخواهم رفت ازین حضرت به صد چندین جفا
ذره از خورشید و ظل از کوه بتوان دور کرد
لیک از خاک درش نتوان مرا کردن جدا
تا نشاند بر کمر یاقوت کوه سرفراز
تا فشاند بر سر کافور باد مشکسا
کژ نهد نرگس کله بر طرز ترکان طراز
خم کند سنبل، کله بر شکل خوبان خطا
روز نوروزت مبارک باد و هر روز از نوت
ابتدای دولتی کان را نباشد انتها

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آب آتش رنگ ده ساقی که می‌بخشد صبا
خاک را پیرانه سر پیرایه عهد صبا
هوش مصنوعی: ساقی، به رنگ آتش، آبی را می‌دهد که نسیم به زمین پیر و خسته‌اش طراوت می‌بخشد و آن را دوباره جوان می‌کند.
فرش خاکی می‌برد اجرام علوی را فروغ
روح نامی می‌دهد ارواح قدسی را صفا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زمین و خاک، درخشش و زیبایی موجودات آسمانی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و همچنین روح‌های مقدس را با نور و صفا مشخص می‌کند. به عبارت دیگر، دنیای مادی و معنوی به نوعی با هم در ارتباط هستند و زیبایی‌های آسمانی با وجود خاک به ظهور می‌رسند.
از طراوت می‌پذیرد آسمان عکس زمین
وز لطافت می‌نماید بر زمین رنگ سما
هوش مصنوعی: آسمان از تازگی و سرزندگی زمین تصویر می‌گیرد و بر روی زمین، رنگ آسمان با لطافت خود را نشان می‌دهد.
عکس رخسار گل و گلبانگ بلبل می‌دهد
گلشن نیلوفری را گونه گون برگ و نوا
هوش مصنوعی: تصویر چهره‌ی زیبا و آواز دلنشین بلبل، باغی از نیلوفرها را با رنگ‌ها و نواهای مختلف زینت می‌بخشد.
دود از آتش می‌دماند لاله آتش لباس
پر ز پیکان می‌نماید گلبن پیکان نما
هوش مصنوعی: دود از آتش بلند می‌شود و لاله‌ای که در آتش می‌سوزد، همچون لباسی پر از تیر و نشانه به نظر می‌رسد. در اینجا گلی که شبیه به نشانه‌ای از تیر است، به تصویر کشیده شده است.
زهره بر گردون ستاند غازه از عکس هلال
لاله در نیسان نماید صورت قلب شتا
هوش مصنوعی: ستاره زهره در آسمان روشنایی می‌بخشد و چهره‌اش شبیه تصویر هلال ماه است. در فصل بهار، لاله‌ها زیبایی و طراوت خاصی به طبیعت می‌دهند و دل انسان را شاد می‌کنند.
بوی آن می‌آید از لطف هوا کاندر چمن
مرده را چون غنچه بخشد قوت نشو و نما
هوش مصنوعی: بوی خوشی از لطافت هوا به مشام می‌رسد که در باغ، حتی گیاهان مرده را هم به مانند غنچه‌ای تازه نیرو و امکان رشد دوباره می‌دهد.
صبحدم بشنو که در بستان سرای روزگار
داستانی می‌سراید بلبل دستان سرا
هوش مصنوعی: در صبح زود، صدای بلبل در باغ به گوش می‌رسد که داستانی از روزگار را روایت می‌کند.
کم مباش از نرگسی، هر گه که خیزی جام گیر
کم نئی از دانه‌ای، هر جا که افتی خوش برا
هوش مصنوعی: هرگز از زیبایی و لطافت غافل نشو، هر زمان که فرصتی دست داد، از آن بهره‌مند شو. آنقدر نگران کمبودها نباش، هر جا که قرار بگیری، با آرامش و رضایت زندگی کن.
غنچه هر برگی که کرد آورد گل بر باد داد
چون کند مسکین، ندارد اعتمادی بر بقا
هوش مصنوعی: هر غنچه‌ای که به بار نشسته، نتیجه‌اش به باد سپرده شد. مسکین، چگونه می‌تواند به ماندگاری چیزی اعتماد کند؟
سعی کن کز سفره گل هم به برگی در رسی
کز چمن زد بلبل سر مست گلبانگ صلا
هوش مصنوعی: تلاش کن که از سفره‌ای که گل‌ها آماده کرده‌اند، کمی بهره‌برداری کنی. زیرا بلبل‌، که به شادی و سرخوشی در چمن نشسته است، با صدای دلنشین خود ندا می‌دهد.
می‌گشاید غنچه را دل قوت یاقوت و زر
آری آری، خود زر و یاقوت باشد دلگشا
هوش مصنوعی: دل که قوی و سرشار از عشق و احساس باشد، مانند یاقوت و طلا به زیبایی می‌درخشد و هر غنچه‌ای را به رویش و شکفتن وامی‌دارد. این دل است که به تنهایی می‌تواند گشاینده و شاداب‌کننده باشد.
چون بنفشه، بر زبان در عمر خود حرفی نراند
پس زبانش را چرا بیرون کشیدند از قفا؟
هوش مصنوعی: هرگز به اندازه بنفشه هیچ حرفی نزد، پس چرا زبانش را از پشت سر بیرون آوردند؟
گل که در شب خارگرد آرد چو حمال حطب
عاقبت دانم که خواهد بودنش آتش جزا
هوش مصنوعی: گل که در شب خار را جابجا می‌کند، مانند باربر چوب. در نهایت می‌دانم که سرنوشتش باید آتش باشد.
از گل خوشبوی اگر خاری نبود بر دلی
نازنینی کی به چندین خار بودی مبتلا؟
هوش مصنوعی: اگر در گل خوشبو هیچ خاری نبود، دل نازک کجا به این همه خارها دچار می‌شد؟
ابر هر ساعت، دهان لاله می‌شوید به مشک
تا گشاید لب به مدح داور فرمانروا
هوش مصنوعی: ابر در هر لحظه، با عطر خوش مشک، گل لاله را شست‌وشو می‌دهد تا لب‌های آن به ستایش فرمانروا باز شود.
آفتاب عاطفت بدر الدجی، بحر الخضم
آسمان مکرمت، کهف الام، طود العلا
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید محبتی در دل شب تار هستی، که انبوهی از خوبى‌ها را در خود دارد. آسمان بزرگواری و عزت تو، پناهگاهی برای نیازمندان است و در قله‌ی عظمت و افتخار قرار داری.
کعبه ارکان دولت، قبله ارباب دین
ناصر شرع پیمبر، سایه لطف خدا
هوش مصنوعی: کعبه مرکز و اساس حکومت، نقطه‌ نگریش صاحبان دین است. ناصر شریعت پیامبر، تحت حمایت و رحمت خدا قرار دارد.
عصمت دنیا و دین، دلشاد بلقیس اقتدار
مریم عیسی نفس، قید اف داراب را
هوش مصنوعی: بلقیس که مظهر خوشبختی در دنیا و دین است، با قدرت مریم و عیسی، قید و بند داراب (دشمنی) را شکست می‌دهد.
آن خداوندی که فراشان قدرش می‌زنند
بر سر خرگاه گردون بارگاه کبریا
هوش مصنوعی: آن خدایی که بزرگیش را خدمتگزارانش می‌ستایند، در بالای آسمان‌ها قرار دارد و تخت گسترش عظمتش در آنجاست.
طاق ایوان رفیعش را، محل آسمان
خاک درگاه معینش را، خواص کیمیا
هوش مصنوعی: ارتفاع طاق ایوان او به بلندی آسمان است و خاک درگاه او خاصیتی مشابه کیمیا دارد.
شادی اندر نام او مد غم چو در صهبا نشاط
همت اندر ذات او مضمر چو در انجم ضیا
هوش مصنوعی: شادی تنها در نام او وجود دارد و غم به اندازه‌ای کم است که شبیه به خوشحالی ناشی از نوشیدن شراب است. همچنین، نشاط و انرژی در وجود او نهفته است، درست مانند نور در ستاره‌ها.
گوهر شمشیر او گر عکس بر کوه افکند
سرخ گرداند به خون لعل، روی کهربا
هوش مصنوعی: اگر نوک شمشیر او بر کوه بیفتد، رنگ آن را سرخ می‌کند و مانند خون لعل و چهره‌ای به رنگ کهربا می‌سازد.
رای او گر تکیه کردی بر سپهر بی ثبات
بالش خورشید بودی در خور او متکا
هوش مصنوعی: اگر به رای او تکیه کنی و به آسمان ناپایدار اعتماد کنی، مانند این است که بالش تو از نور خورشید باشد و در عشق او به آرامش دست یابی.
ای جهان جاه را قدر تو چرخ بی‌ثبات
وای سپهر عدل را رای تو خط استوا
هوش مصنوعی: ای دنیا، مقام و ارزش تو در مقابل گردش ناچیز و بی‌ثبات زمان چه کم است! وای بر آسمان عدل، که رأی و نظر تو به اندازه خط استواست.
گوهر ذات تو عقد سلطنت را واسطه
خاک درگاه تو چشم مملکت را توتیا
هوش مصنوعی: ذات تو به قدری ارزشمند و گرانبهاست که بتواند واسطه‌ای برای سلطنت باشد. در واقع، مقام و مرتبتی که تو داری، به چشم مردم مملکت همچون دارویی است که بینایی‌شان را بهبود می‌بخشد.
در عبارات تو توضیحات منهاج نجات
در اشارات تو کلیات قانون را شفا
هوش مصنوعی: در سخنان تو توضیحات راه نجات نهفته است و در اشاره‌هایت کلیات قوانین به روشنی بیان شده است.
آهوی از پشتی عدلت می‌رود در کام شیر
بوم، از اقبال بختت می‌دهد فر شما
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در اینجا منظور این است که یک آهو که نمایانگر بی‌گناهی یا لطافت است، به دام شیر می‌افتد و این نشان‌دهنده ظلم یا قدرتی است که او را در خطر قرار می‌دهد. در عین حال، به نظر می‌رسد که اشاره به این دارد که سرنوشت یا شانس فردی ممکن است به زودی تغییر کند و نعمت یا خوشبختی را به او ارزانی دارد. این دو جنبه، یعنی طعمه شدن و همچنین امید به آینده، در این متن به خوبی به تصویر کشیده شده‌اند.
از کفایت، حضرتت را صاحب کافی غلام
وز سخاوت، مجلست را حاتم طایی گدا
هوش مصنوعی: از فضایل تو، شخصیتی با کمال و دانش مانند غلامی با کفایت به وجود آمده است و به خاطر بخشندگی‌ات، مهمانی‌ات شبیه به حاتم طایی، معروف‌ترین بخشنده تاریخ است.
بر چراغ عمر اگر حفظ تو دامن گسترد
تا به نفخ صور ایمن گردد از باد فنا
هوش مصنوعی: اگر در زندگی‌ات مراقب خودت باشی و دامن ایمنی به دور آن بگستری، تا زمانی که قیامت و نفخه‌ی صور به وقوع بپیوندد، از خطر نابودی و فنا در امان خواهی بود.
گر سها در سایه رایت رود، چون آفتاب
بعد ازین چشم و چراغ آسمان باشد، سها
هوش مصنوعی: اگر ستاره سها در زیر پرچم تو حرکت کند، مانند خورشید بعد از این، سها نور و روشنی آسمان خواهد بود.
زهره را از عفتت گر زانکه آگاهی دهند
بر نیاید بعد ازین، الا که در ستر خفا
هوش مصنوعی: اگر از عفتت آگاهی دهند، زهره‌ات دیگر نمی‌تواند نمایان شود، جز در پرده‌ای از پنهان‌کاری و پوشش.
تا نخواند خطبه بلبل، در زمان عفتت
بر ندارد برقع از رخسار گل، باد صبا
هوش مصنوعی: تا وقتی که بلبل شروع به خواندن نکند، در زمان پاکی و عفت تو، باد صبا پوشش گل را برنمی‌دارد.
گرد خنگت بر فلک می‌رفت و می‌کفت آفتاب:
مرحبا ای سرمه اعیان دولت مرحبا
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شگفتی وجود یک شخص اشاره دارد که مانند سرمه‌ای است که به فرزندان و آحاد جامعه جلوه و درخشندگی می‌بخشد. آفتاب، به عنوان نماد نور و زندگی، از دور او را ستایش می‌کند و بر زیبایی‌اش تاکید می‌کند. در واقع، این تصویر نشان‌دهنده‌ی عظمت و تاثیر فرد بر جهان پیرامونش است.
پادشاهان جهان را با تو گفتن نسبتی
جز به رسم پادشاهی عقل کی دارد روا
هوش مصنوعی: پادشاهان جهان را نمی‌توان به جز به خاطر مقام و سلطنتشان شناخت، و این نشان از عدم صلاحیت عقل است که بخواهد تنها بر اساس قدرت و ثروت، آنها را ارزیابی کند.
در کتابت با کیا باشد گیا یکسان ولی
از گیا هرگز کی آید در جان کار کیا
هوش مصنوعی: در کتابت، گیاهان با کیاهان یکسان هستند، اما هیچگاه از گیاه، کاری به جان کیاهان نخواهد رسید.
نافه مشکین دمم، تا کی خورم خون جگر؟
بلبل دستان سرای، چند باشم بی‌نوا؟
هوش مصنوعی: من پرنده‌ای هستم که عطر خوش را همراه دارم، اما تا چه زمانی باید درد دل خود را تحمل کنم؟ چه مدت باید در این باغ، بدون صدای خوش زندگی کنم؟
مه نیم، تا کی خرامم در لباس مستعار؟
گل نیم، زین رو بدان رو چند گردانم قبا؟
هوش مصنوعی: من به مانند مه هستم، اما تا کی می‌توانم در لباسی که به من تعلق ندارد، دست به گردش بزنم؟ من گل نیستم، پس به چه دلیلی باید خود را به این شکل آرایش کنم و در قباهای مختلف بپیچم؟
کافرم گر هیچکس روزی به آبی تازه کرد
کشت امید مرا جز آب احسان شما
هوش مصنوعی: من اگر کافر باشم، هیچ‌کس در زندگی‌ام نتوانسته است به من امیدی بدهد، جز لطف و محبت شما که همچون آب برای کشت امید من عمل کرده‌اید.
کرده‌ام چون باد آمد شد به هر در لیک نیست
ز آستان هیچکس بر دامنم گردد عطا
هوش مصنوعی: من مانند باد به هر درِ ممکن رفته‌ام، اما هیچ کسی در برابر من چیزی نداد که به دامنم بیفکند.
عالم از انعام سلطان گشته، مالامال و من
چشم امید از نوال کس چرا دارم چرا؟
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر بخشش‌های سلطان پر شده است، اما من چرا باید به کمک کسی امید داشته باشم؟
چون شبه بادم سیه رو گر به غیر حضرتت
بسته‌ام بر هیچ صاحب دولتی در ثنا
هوش مصنوعی: وقتی که مثل باد سیاه شب، از تو دور شوم، بر هیچ کس دیگری جز تو ستایش نمی‌کنم، حتی اگر او درباری با قدرت و ثروت باشد.
من به اجمال افاضل، در بسیط ملک نظم
مقتدایان سخن را هستم اینک، مقتدا
هوش مصنوعی: من در جهان وسیع شعر و ادب، به طور مختصر، راهنمایی برای بزرگان این حوزه هستم و حالا خودم نیز به عنوان یک رهبر در این فضا شناخته می‌شوم.
شعر من شعرست و شعر دیگران هم شعر لیک
ذوق نیشکر کجا یابد مذاق از بوریا
هوش مصنوعی: شعر من شعری است و شعر دیگران هم شعری است، اما طعم و لذت واقعی موضوعات به این راحتی به دست نمی‌آید مانند ذوق نیشکر که نمی‌تواند از یک پشم‌گونی (بوریا) استخراج شود.
جاهل از یاقوت، مرجان باز نشناسد ولی
جوهری داند به حد خویش هر یک را بها
هوش مصنوعی: نادان نمی‌تواند یاقوت و مرجان را به درستی تشخیص دهد، اما هرکدام به اندازه‌ی درک خود، ارزش و بها را درک می‌کنند.
گر کسی را اعتراضی، هست بر دعوی من
حضرت فضل است حاضر، بنده اینک گو بیا
هوش مصنوعی: اگر کسی نسبت به ادعای من اعتراضی دارد، حضرت فضل در اینجا حاضر است، بنده می‌گویم بیا و بفرمایید.
بکر فکرم را درین دعوی گواهست از سخن
خود که خواهد بود مریم را به عیسی از گوا؟
هوش مصنوعی: فکر خالص من در این مسئله شاهدی است از سخنان خود که نشان می‌دهد مریم به عیسی نیاز دارد.
این سخن بر کوه اگر خوانم به اقبالت ز کوه
صد هزار « احسنت » برخیزد به جای هر صدا
هوش مصنوعی: اگر این سخن را بر فراز کوه بگویم، از دل کوه به اندازه‌ی هر صدا، هزاران "احسنت" به سمت من خواهد آمد.
ای فلک بر من تو هر جوری که می‌خواهی بکن
من نخواهم رفت ازین حضرت به صد چندین جفا
هوش مصنوعی: ای آسمان، هر طور که می‌خواهی با من رفتار کن، اما من هرگز از این مقام و جایگاه خود دور نخواهم شد، حتی اگر تو با من بسیار بد رفتار کنی.
ذره از خورشید و ظل از کوه بتوان دور کرد
لیک از خاک درش نتوان مرا کردن جدا
هوش مصنوعی: هر چقدر که بتوان ذره‌ای از تابش خورشید یا سایه‌ای از کوه را دور کرد، ولی هرگز نمی‌توانم از خاک و ریشه‌ام جدا شوم.
تا نشاند بر کمر یاقوت کوه سرفراز
تا فشاند بر سر کافور باد مشکسا
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر روی کمر کوه یاقوتی خوش‌رنگ چیزی قرار گیرد، تا بادی خوشبو و معطر بر روی کافوری بوزد.
کژ نهد نرگس کله بر طرز ترکان طراز
خم کند سنبل، کله بر شکل خوبان خطا
هوش مصنوعی: نرگس با چشمانش به طرز زیبای ترک‌ها نظر می‌اندازد و سنبل (گل) به سمت زیبایی‌های محبوبان خم می‌شود.
روز نوروزت مبارک باد و هر روز از نوت
ابتدای دولتی کان را نباشد انتها
هوش مصنوعی: سال نو مبارک و هر روز از روزهای نو و خوش شما آغاز یک دورهٔ جدید باشد که پایانش مشخص نیست.