گنجور

شمارهٔ ۲۷ - در مدح سلطان اویس

گفت: لبش نکته‌ای، لعل بدخشان شکست
زد دهنش خنده‌ای، پسته خندان شکست
باز به چوگان زلف، آمد و میدان بتاخت
گوی دلم را که شد، پاره و چوگان شکست
کی به رخ او سد، با همه تاب آفتاب
خاصه که او طرف گل، بر مه تابان شکست
با خط نسخش که آن انشا یاقوت اوست
خال سیه شد غبار، رونق ریحان شکست
کرد یرون ز آستین دست که خون ریزدم
دیبه چین از حریر، از سر دستان شکست
یوسف جان پای بست، بود به زندان دل
غمزه سرمست او، زد در زندان شکست
برقع او روی بست، آرزوی من نداد
کار بیکبارگی، بر من ازینسان شکست
ماهر خان فلک، با تو مقابل شدند
مهر جمالت فکند، بر مه تابان شکست
چشم تو هر ناوکی، کز خم مشکین کمان
بر دل من زد دروناوک و پیکان شکست
روی تو بس فتنه‌ها، کز پس برقع نمود
چشم تو بس قلب‌ها، کز صف مژگان شکست
گریه خونین من، رشته گوهر گسست
خنده شیرین تو، حقه مرجان شکست
در پی روی تو ماه، ترک خور و خواب کرد
بر سر کوی تو مهر، پای دل د جان شکست
زانچه تو ترکم کنی، ترک تو نتوان گرفت
زانچه دلم بشکنی، عهد تو نتوان شکست
در دل من بود و هست آرزوی زلف تو
هجر تو آن آرزو، در دل سلمان شکست
آتش روی بتان، آب جمالت نشاند
گردن اعدای دین دولت سلطان شکست
داور خورشید فر، شاه اویس آنکه او
از شرف و منزلت، پایه کیوان شکست
آنکه کفش در سوال، کام و لب بحر بست
وانکه دلش در نوال، دست و دل کان شکست
آب حسامش به روم، آتش قیصر نشاند
لعب سنانش به چین، لعبت خاقان شکست
نسخه سر دلش، صاحب جوزا نوشت
حمل نوال کفش، کفه میزان شکست
همت عالی او، کوکبه بر عرصه‌ای
راند که نعل هلال، درسم یکران شکست
روی فلک لشگرش، درگه جنبش نهفت
پشت زمین مرکبش، در صف جولان شکست
پشه به پشتی او، گردن پیلان شکست
صعوه به یاری او، شهپر عقبان شکست
بازوی او گاه بزم، بازوی رستم ببست
پنجه او روز زور، پنجه دستان شکست
تیغ و مه ار یک قدم، جز به مرادش زدند
هم قدم این برید، هم قلم آن شکست
خوان فلک گرچه هست، رزق جهانی برو
سفره انعام او پایه آن خوان شکست
کاسه و خان فلک، چیست که در مطبخش
روز ضیافت چنین، کاسه فراوان شکست؟
خوانی و یک نان گرم بروی نشنید کس
آنکه به عالم کسی، گوشه آن نان شکست
ای که کمین چاوشت، درگه با سامیشی
قبه جان خطا، در کله خان شکست
شب به خلافت مگر، زد نفسی ورنه صبح
در دهن شب چرا، آن همه دندان شکست
مملکتی را که زد، قهر تو شبخون برو
بیضه صبحش فلک، در کف دوران شکست
معدلت کسرویت، داشت جهان را به پای
ورنه درآورد بود، طاق نه ایوان شکست
صیت سنانت به بحر، گوش نهنگان بسفت
زخم عمودت به بر، مهره ثعبان شکست
زهره مطرب تو را، ساز مغنی کشید
تیر محرر تو را، کاغذ دیوان شکست
چرخ به دخل جهان، خرج تو را شد ضمان
مال ضمان بر فلک، از ره نقصان شکست
نیست صبا تندرست زانکه به دوران تو
یافت به مویی ازو، زلف پریشان شکست
طبع تو هر گه که داد، گوهر منظوم نظم
کلک تو در زیر پا، لولوی عمان شکست
عقل چو با آفتاب، رای تو را دید، گفت:
پایه خورشید را سایه یزدان شکست
بخت جوان تو برد، گوی ز پیر فلک
دولت کیخسروی قوت پیران شکست
فتنه آخر زمان، مایه باست نشاند
لشگر فسق و فساد، حمله طوفان شکست
ماهچه سنجقت بر در سمنان و خوار
لشگر مازندران همچو خراسان شکست
دولت تو کار کرد، لیک به تحقیق من
با تو بگویم که کار، از چه بر ایشان شکست
نعمت و لطف تو را قدر چو نشناختند
گردن آن طاغیان، علت طغیان شکست
زود بگیرد نمک، دیده آن کس که او
نان و نمک خورد و رفت، نان و نمکدان شکست
بود وجود حسود، صورت عصیان محض
سیلی انصاف تو، گردن عصیان شکست
پیرویت کرد خصم، مدتی و عاقبت
جانب کفران گرفت، بیعت ایمان شکست
با تو معارض شود ضد تو، اما کجا
دیو تواند به ریو، مهر سلیمان شکست؟
دعوی حساد، کرد حجت تیغ تو قطع
رایت اضداد را، آیت قرآن شکست
تا که بر آن است شرع کاخر کار جهان
یابد از آسیب حشر، گنبد گردان شکست
باد مشید چنان قصر جلالت که چرخ
هیچ نیارد بر آن خانه و بنیان شکست

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت: لبش نکته‌ای، لعل بدخشان شکست
زد دهنش خنده‌ای، پسته خندان شکست
هوش مصنوعی: او گفت که لبش مانند گوهری قرمز و زیباست که شکسته شده است، و وقتی دهنش را باز کرد، خوشحالی‌اش مثل پسته‌ای بود که شکسته و باز شده است.
باز به چوگان زلف، آمد و میدان بتاخت
گوی دلم را که شد، پاره و چوگان شکست
هوش مصنوعی: دوباره با زلف خود به میدان آمد و دل مرا که پاره پاره شده بود به بازی گرفت و چوگان را شکست.
کی به رخ او سد، با همه تاب آفتاب
خاصه که او طرف گل، بر مه تابان شکست
هوش مصنوعی: کیست که بتواند در برابر زیبایی او، حتی با وجود درخشش خورشید ایستادگی کند؟ به‌خصوص که او در کنار گل، زیبایی‌اش را بر دل ماه می‌شکند.
با خط نسخش که آن انشا یاقوت اوست
خال سیه شد غبار، رونق ریحان شکست
هوش مصنوعی: با خط زیبا و دلنشینش که مانند نگینی درخشان است، غبار و کدورت‌ها پاک شد و زیبایی و شادابی گل‌های ریحان از بین رفت.
کرد یرون ز آستین دست که خون ریزدم
دیبه چین از حریر، از سر دستان شکست
هوش مصنوعی: دست خود را از آستین بیرون آوردم و خون ریختم، مانند دیبای چین که از حریر ساخته شده، از سر دستانم شکست.
یوسف جان پای بست، بود به زندان دل
غمزه سرمست او، زد در زندان شکست
هوش مصنوعی: یوسف با تمام وجود در بند است، در زندان احساساتش گرفتار شده. جذبه و زیبایی او باعث شده که دلش را بشکند و در این بند مانات بماند.
برقع او روی بست، آرزوی من نداد
کار بیکبارگی، بر من ازینسان شکست
هوش مصنوعی: چادر او چهره‌اش را پوشاند و آرزوی من را برآورده نکرد. ناگهان از دستم رفت و دلم را به شدت شکست.
ماهر خان فلک، با تو مقابل شدند
مهر جمالت فکند، بر مه تابان شکست
هوش مصنوعی: خدایی که در آسمان‌هاست، با تو روبرو شد و زیبایی‌ات به قدری درخشان است که نور آن بر چهره ماه تابان سایه انداخته.
چشم تو هر ناوکی، کز خم مشکین کمان
بر دل من زد دروناوک و پیکان شکست
هوش مصنوعی: چشم تو مانند تیری است که از کمان مشکین به دل من اصابت کرده و آن را شکسته است.
روی تو بس فتنه‌ها، کز پس برقع نمود
چشم تو بس قلب‌ها، کز صف مژگان شکست
هوش مصنوعی: چشمان تو آنقدر جذاب و فریبنده‌اند که پشت چادر (برقع) می‌درخشند و باعث ایجاد آشفتگی و شگفتی در دل‌ها می‌شوند. این جذابیت به قدری است که مژگان تو قلب‌ها را می‌شکند و به هم می‌ریزد.
گریه خونین من، رشته گوهر گسست
خنده شیرین تو، حقه مرجان شکست
هوش مصنوعی: گریه تلخ و شدید من به خاطر جدایی، باعث از هم پاشیدن و آسیب دیدن خوشی‌های تو شده است.
در پی روی تو ماه، ترک خور و خواب کرد
بر سر کوی تو مهر، پای دل د جان شکست
هوش مصنوعی: در جستجوی چهره‌ی تو، ماه دچار ترک و آسیب شد و عشق نیز در خیابان تو به خواب رفت. دل من به خاطر عشق به تو، شکسته و ناامید شده است.
زانچه تو ترکم کنی، ترک تو نتوان گرفت
زانچه دلم بشکنی، عهد تو نتوان شکست
هوش مصنوعی: اگر تو مرا ترک کنی، من نمی‌توانم تو را فراموش کنم و اگر دل من بشکنی، نمی‌توانم پیمان‌مان را بشکنم.
در دل من بود و هست آرزوی زلف تو
هجر تو آن آرزو، در دل سلمان شکست
هوش مصنوعی: در دل من همیشه آرزوی موهای تو وجود داشت و جدایی تو، آن آرزو را در دل سلمان نابود کرد.
آتش روی بتان، آب جمالت نشاند
گردن اعدای دین دولت سلطان شکست
هوش مصنوعی: آتش عشق بت‌ها، زیبایی تو را بر گردن دشمنان دین نمایان کرده و سلطنت آنها را شکست داد.
داور خورشید فر، شاه اویس آنکه او
از شرف و منزلت، پایه کیوان شکست
هوش مصنوعی: داور خورشید، شاه اویس، فردی است که به خاطر شرافت و منزلت خود، برتری کیوان را زیر پا گذاشته و آن را نادیده گرفته است.
آنکه کفش در سوال، کام و لب بحر بست
وانکه دلش در نوال، دست و دل کان شکست
هوش مصنوعی: کسی که در لحظه‌ی پرسش، لذت و شادی را از دریا دور کرده، و آنکه دلش در جستجوی نعمت، دچار درد و رنج شده است.
آب حسامش به روم، آتش قیصر نشاند
لعب سنانش به چین، لعبت خاقان شکست
هوش مصنوعی: آب حسام او به روم رسید و آتش قیصر را در چین خاموش کرد، به گونه‌ای که بازیگر خاقان را شکست داد.
نسخه سر دلش، صاحب جوزا نوشت
حمل نوال کفش، کفه میزان شکست
هوش مصنوعی: دست‌نوشته‌ای که از عمق دلش بر روی برگ‌های تازه نوشته شده، نشان‌دهنده‌ی حال و احوال او است. در این نوشته، به سختی‌هایی که در زمینه زندگی با آن‌ها روبرو شده اشاره شده و از تعادل و عدم توازن در زندگی‌اش سخن به میان آمده است.
همت عالی او، کوکبه بر عرصه‌ای
راند که نعل هلال، درسم یکران شکست
هوش مصنوعی: توانایی و اراده قوی او باعث شد که در میدان فعالیت‌های خود به موفقیت‌های بزرگی دست یابد، به‌طوری که حتی نعل هلال هم در برابر او ناچیز و بی‌اثر شد.
روی فلک لشگرش، درگه جنبش نهفت
پشت زمین مرکبش، در صف جولان شکست
هوش مصنوعی: روی آسمان، لشکری از ستاره‌ها هست که در آنجا حرکت و جنبش دارند. در زیر زمین، مرکب این لشکر در صفی برای جنگ آماده است و نشانه‌ای از شکست را نشان می‌دهد.
پشه به پشتی او، گردن پیلان شکست
صعوه به یاری او، شهپر عقبان شکست
هوش مصنوعی: پشه بر روی پشتی او نشسته و گردن فیل‌ها را می‌شکند، و پرنده‌ای به کمک او، پرهای عقاب را می‌شکند. این جمله به نوعی به تضاد قدرت و تأثیرگذاری نمادین بین موجودات کوچک و بزرگ اشاره دارد.
بازوی او گاه بزم، بازوی رستم ببست
پنجه او روز زور، پنجه دستان شکست
هوش مصنوعی: این بیت به توانایی و قدرت فردی اشاره دارد که گاهی در جمع و مجالس عیش و خوشی، بازوی کسی شبیه رستم، قهرمان بزرگ اسطوره‌ای، را در آغوش می‌گیرد و در روز نبرد، قدرتی بسیار بیشتر از دیگران نشان می‌دهد و به راحتی می‌تواند بر حریفان غلبه کند.
تیغ و مه ار یک قدم، جز به مرادش زدند
هم قدم این برید، هم قلم آن شکست
هوش مصنوعی: اگر تیغ و ماه، هر کدام قدمی بردارند و به خواسته‌شان نرسند، یکی از آن‌ها بریده می‌شود و دیگری هم از پا درمی‌آید.
خوان فلک گرچه هست، رزق جهانی برو
سفره انعام او پایه آن خوان شکست
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان همه چیز را می‌نوشاند، اما نعمت‌های زندگی به دست اوست و این سفره با یاری او برقرار است.
کاسه و خان فلک، چیست که در مطبخش
روز ضیافت چنین، کاسه فراوان شکست؟
هوش مصنوعی: در دنیای بزرگ و پیچیده، چه دلیلی وجود دارد که در مهمانی‌های روزانه، اینقدر ظرف‌ها و کاسه‌ها دچار شکستگی می‌شوند؟
خوانی و یک نان گرم بروی نشنید کس
آنکه به عالم کسی، گوشه آن نان شکست
هوش مصنوعی: تو نان گرمی را می‌خوری و هیچ کس خبر ندارد که در این دنیا، کسی که در گوشه‌ای نشسته نان خود را می‌شکند، چه حسی دارد.
ای که کمین چاوشت، درگه با سامیشی
قبه جان خطا، در کله خان شکست
هوش مصنوعی: ای کسی که در کمین نشسته‌ای، دروازه‌ای به سوی رویای خود را دنبال می‌کنی، زندگی را با اشتباهاتی که داشته‌ای تجربه کرده‌ای، و در نهایت به سراغ سرنوشت خود می‌روی.
شب به خلافت مگر، زد نفسی ورنه صبح
در دهن شب چرا، آن همه دندان شکست
هوش مصنوعی: شب تا زمانی که به حاکمیت خود ادامه می‌دهد، لحظه‌ای به نفس می‌زند، ورنه هیچ دلیلی ندارد که صبح، آن همه درد و رنج را به شب تحمیل کند و شب را از بین ببرد.
مملکتی را که زد، قهر تو شبخون برو
بیضه صبحش فلک، در کف دوران شکست
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از ناامیدی و شکست در یک کشور اشاره دارد. در آنجا آمده است که وقتی طوفان و قهر بر آن سرزمین حاکم می‌شود، می‌تواند سرنوشت و روزگار آن را تحت تأثیر قرار دهد و به یک نوع سقوط و از هم پاشیدگی منجر شود. به طور کلی، این اشاره به تاثیرات منفی و ویرانگر بر جامعه و سرنوشت کشور دارد.
معدلت کسرویت، داشت جهان را به پای
ورنه درآورد بود، طاق نه ایوان شکست
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت تو، چون کسری، جهان را تحت تأثیر قرار داده بود. اما اگر این قدرت و شکوه نبود، ایوان بزرگ از هم فرو می‌ریخت.
صیت سنانت به بحر، گوش نهنگان بسفت
زخم عمودت به بر، مهره ثعبان شکست
هوش مصنوعی: شایستگی و شهرت تو مانند دریا است و گوش نهنگان به آن می‌رسد. زخم نیز بر بدنت افتاده است، همانند شکستگی مهره‌ای در بدن مار.
زهره مطرب تو را، ساز مغنی کشید
تیر محرر تو را، کاغذ دیوان شکست
هوش مصنوعی: زهره‌ی دلکش تو، موجب شد که ساز و نغمه‌ها به کوک بیفتند و شعر و موسیقی را بسازند. همچنین، اثر زیبا و شکستنی تو، نوشته‌های از دل برآمده را تحت تأثیر قرار داد و به آن روح بخشید.
چرخ به دخل جهان، خرج تو را شد ضمان
مال ضمان بر فلک، از ره نقصان شکست
هوش مصنوعی: دنیا به گردش درآمد و برای تو ضمانتی ایجاد شد. مال و اموال تو به نوعی زیر فشار زمان قرار گرفته و از سوی تقدیر دچار نقصان و شکست شده است.
نیست صبا تندرست زانکه به دوران تو
یافت به مویی ازو، زلف پریشان شکست
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به خاطر تو بیمار است، چرا که به خاطر باریکی موهایت، زلف در هم پیچیده‌ات را از هم باز کرده است.
طبع تو هر گه که داد، گوهر منظوم نظم
کلک تو در زیر پا، لولوی عمان شکست
هوش مصنوعی: هر بار که طبیعت تو الهام بخش باشد، زیبایی و ارزش نوشته‌های تو بر همگان روشن می‌شود؛ همانطور که شکوه و عظمت تو، هر چیز دیگری را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
عقل چو با آفتاب، رای تو را دید، گفت:
پایه خورشید را سایه یزدان شکست
هوش مصنوعی: زمانی که عقل مانند نور خورشید، به اندیشه تو نگاه کرد، به این نتیجه رسید که سایه‌ی خداوند می‌تواند حتی نور خورشید را هم تحت تاثیر قرار دهد و شکست دهد.
بخت جوان تو برد، گوی ز پیر فلک
دولت کیخسروی قوت پیران شکست
هوش مصنوعی: بخت جوان تو را به سمت پیروزی سوق داده است، در حالی که دوران کهن سالاران شکست خورده و قدرت کیخسرو نیز از بین رفته است.
فتنه آخر زمان، مایه باست نشاند
لشگر فسق و فساد، حمله طوفان شکست
هوش مصنوعی: در پایان زمان، مشکلات و آشوب‌هایی به وجود می‌آید که باعث می‌شود گروهی از افراد فاسد و نادرست به قدرت برسند و این وضعیت همچون طوفانی است که می‌تواند زمینه‌ساز شکست و نابودی باشد.
ماهچه سنجقت بر در سمنان و خوار
لشگر مازندران همچو خراسان شکست
هوش مصنوعی: ماهچه سنجق بر در سمنان و خوار لشگر مازندران مثل خراسان شکست. در اینجا به معنای این است که در دروازه سمنان، ماهچه سنجق (پرچم یا نشانه‌ای خاص) بر افراشته شده و نشان‌دهنده پیروزی یا قدرت لشکر مازندران است، که این پیروزی مشابه پیروزی‌های گذشته در خراسان است. به طور کلی، این عبارت به تأکید بر قدرت و اقتدار لشکر مازندران در مقایسه با مناطق دیگر اشاره دارد.
دولت تو کار کرد، لیک به تحقیق من
با تو بگویم که کار، از چه بر ایشان شکست
هوش مصنوعی: سرنوشت و قدرت تو تأثیر داشت، اما باید بگویم که واقعاً دلیل شکست کار به چه چیزی مربوط می‌شود.
نعمت و لطف تو را قدر چو نشناختند
گردن آن طاغیان، علت طغیان شکست
هوش مصنوعی: هر کسی که از نعمت و لطف تو قدر و ارزش آن را نداند، در واقع خود را به مشکلات و خلاف‌کاری‌های بزرگی دچار می‌کند و این طغیان و سرکشی او، نتیجه نادانی و ناپایداری‌اش است.
زود بگیرد نمک، دیده آن کس که او
نان و نمک خورد و رفت، نان و نمکدان شکست
هوش مصنوعی: اگر فردی که نان و نمک کسی را خورده، به راحتی دست به خیانت بزند و بی‌وفا شود، نشان دهنده بی‌اخلاقی اوست؛ در چنین مواردی، انسان باید مراقب انتخاب دوستان و رفیقانش باشد.
بود وجود حسود، صورت عصیان محض
سیلی انصاف تو، گردن عصیان شکست
هوش مصنوعی: وجود حسود تنها به عنوان نشانه‌ای از سرپیچی و نافرمانی است. اما سیل عدالت و انصاف تو، همانند یک ضربه به گردن نافرمانی، آن را شکست می‌دهد.
پیرویت کرد خصم، مدتی و عاقبت
جانب کفران گرفت، بیعت ایمان شکست
هوش مصنوعی: مدتی دشمن از تو پیروی کرد، اما در نهایت به بی‌ايمانی روی آورد و عهد ایمان را شکست.
با تو معارض شود ضد تو، اما کجا
دیو تواند به ریو، مهر سلیمان شکست؟
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است کسی یا چیزی در برابر تو قرار گیرد، اما در واقع کی می‌تواند مانند دیو، بر قدرت و زیبایی مهر سلیمان غلبه کند؟
دعوی حساد، کرد حجت تیغ تو قطع
رایت اضداد را، آیت قرآن شکست
هوش مصنوعی: حسادت به توانایی و قدرت تو، دلیل قاطعی برای نابودی مخالفانت بود و این امر مانند آیه‌ای از قرآن، دشمنان را مغلوب کرد.
تا که بر آن است شرع کاخر کار جهان
یابد از آسیب حشر، گنبد گردان شکست
هوش مصنوعی: تا زمانی که فرمان دین بر سر کار باشد، در نهایت سرنوشت جهان از آسیب روز قیامت آسیب نخواهد دید و گنبد آسمان ناتوان خواهد شد.
باد مشید چنان قصر جلالت که چرخ
هیچ نیارد بر آن خانه و بنیان شکست
هوش مصنوعی: باد را به نرمی و ملایمت به سوی قصر عظمتت بفرست که هیچ چیزی از آسمان نتواند ساختار و پایه‌اش را خراب کند.

حاشیه ها

1398/10/24 19:12

کرد برون زآستین دست که خون ریزدم-----
ای که کمین چاوشت ، درگه ؟؟؟؟؟؟

1399/05/07 05:08
رحمت

معنی این بیت چیه؟ و آیا کاما در مصرع اول صحیح گذاشته شده است؟
زودبگیرد نمک، دبده آن کس که او نان و نمک خورد...

1400/11/24 11:01
علیرضا محسنی

معنی این بیت چیه؟