شمارهٔ ۲۳ - در مدح سلطان اویس
ساقی زمان آذر و دوران بهمن است
خون زلال رز ز زلال به زندان آهن است
در جام و آتش می، کن، تاملی
این اتحاد بین که میان دو دشمن است
زان جام برفروز دل تاب خورده را
کین تابخانه ایست کزان جام روشن است
گلگون می بیار که هیچ اعتماد نیست
بر خنگ آسمان که شموسست و توسن است
دست از عنان ابلق ایام باز دار
واندر پیش مرو که به غایت لگد زن است
بهمن به پشت مرکب جم گر نهاد زین
مرکب نگر که چون به سرسم زمین کن است
در آهن است رستم آتش کشیده تیغ
یعنی که روز رزم، سفندار و بهمن است
چو آتش است جامه زپولاد کرده آب
کاکنون ز قوس چرخ هوا ناوک افکن است
در تن ز باد برکه زره داشت در دمش
در بر کشیده چرخ ز پولاد دشمن است
خورشید ساخت آستر اطلس فلک
بارانی سحاب که از خز ادکن است
شد آسمان کبود ز سرمای ز مهریر
گرچه گرفته معجزهای زیر دامن است
بر کند دل ز باغ، در آتش نهاد خار
کایام تابخانه، نه ایام گلشن است
کاکنون به جای بلبل و آب و گل و سمن
هنگام آتش و می و مرغ مسمن است
تا کرده ابر آب دهان را ز دل سپند
افتاد راز او همه بر کوی و برزن است
زین پیش بود آب روان در تن چمن
واکنون روان روشنش افسرده در تن است
هر دم بپیچد آتش و نالد به سوز دل
وین ناله کردنش همه از چوب خوردن است
چون آتشش سزد که به آهن زنند سنگ
از حکم شاه هرکه بپیچیده گردن است
سلطان معز دین که جهان را جناب او
از حادثات چرخ، مقرست و مامن است
دارای ملک، شیخ اویس، آنک ذکر او
منسوخ کرده قصه دارا و بهمن است
آن سایه خدای که ظل ظلیل او
تا ممکن است بر سر عالم ممکن است
در سد باب فتنه گیتی سکندر است
در قلع قلب دولت دشمن تهمتن است
آیات فتح و نصر چو آثار صبحدم
در غره نواحی جیشش مبین است
با فیض دست با ظل او، بحر ممسک است
با درک طبع روشن از برق کودن است
سلطان عقل، تابع فرمان رای اوست
ز انسان که رای تابع قول برهمن است
ای داوری که دعوی پاکیزه گوهری
تیغ تو را به حجت قاطع مبرهن است
ارزاق خلق را کف دست تو مقسم است
اسرار غیب را دل پاک تو مخزن است
ابواب غیب اگر چه فرو بسته شد ولی
از شق خامه تو در آن خانه روزن است
تا هم غلامیت کند و هم کنیزکی
خورشید سالهاست که هم مرد و هم زن است
گردون شدست داخل ملک تو زان سبب
آنجا غزاله را حرم شیر، مسکن است
بادای سزای افسر و تخت آنکه پیش تو
چون شمع نرم گردن و آنکه فروتن است
باری ضعیف یافته آورده در میان
خصم ترا جهان که برو چشم سوزن است
رای تو آفتاب و ضمیر تو عین عقل
آن صورتی است روشن و این خود معین است
آمال را خطوط جبین تو مطلع است
آجال را حدود و حسام تو مکمن است
عنقای قاف قدر تو را، آنچه واقع است
بالای نصر طایر گردون نشیمن است
قدر تو بر سر آمد از این چرخ آبگون
قدر تو با سپهر چو با آب روغن است
خصمت اگر نه با کفن آید به درگهت
چون کرم پیله بر بدن خود کفن تن است
حلم تو را به حمله دشمن چه التفات؟
البرز را چه باک ز سنگ فلاخن است
هر کس که دیگ کین تو در سینه میپزد
از دست خویش کوفته خاطر چو هاون است
زان سان که بود در عربی مالک سخن
حسان که یافته مدد از لطف ذوالمن است
سلمان پارسی است، سلیمان و ملک نظم
زیر نگین طبع سخن پرور من است
تا از شعاع جام زراندود آفتاب
اطراف چار صفه ارکان ملون است
از عکس آفتاب دلت باد نور بخش
جامی که قصر چرخ ز نورش مزین است
شمارهٔ ۲۲ - در مدح خواجه غیاث الدین محمد: تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است شمارهٔ ۲۴ - در مدح دلشاد خاتون: زلف شبرنگش که باد صبح سرگردان اوست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی زمان آذر و دوران بهمن است
خون زلال رز ز زلال به زندان آهن است
هوش مصنوعی: دوری که در آن هستیم، زمان سردی و پایان سال است. نوشیدنی خوشگلی که مانند خون گل سرخ است، در زندان فلز محبوس شده است.
در جام و آتش می، کن، تاملی
این اتحاد بین که میان دو دشمن است
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در نظر داشتن لذت و زیباییهای زمان حال، حتی در شرایط دشوار و دو قطبی، میتواند ما را به درک عمیقتری از زندگی برساند. زمانی که دشمنی و تضاد در ذهن نمایان میشود، ممکن است یافتهای از نوعی زنده بودن و اتحاد در عمق آن وجود داشته باشد.
زان جام برفروز دل تاب خورده را
کین تابخانه ایست کزان جام روشن است
هوش مصنوعی: از آن لیوانی که روشن و درخشان است، دل شاداب و تابناکی را برمیافروزیم، زیرا این تابش و درخشانی از آن لیوان سرشار میشود.
گلگون می بیار که هیچ اعتماد نیست
بر خنگ آسمان که شموسست و توسن است
هوش مصنوعی: بهتر است با احتیاط عمل کنیم، زیرا آسمان به هیچ کس قابل اعتماد نیست و همیشه ممکن است تغییر کند. بنابراین، زندگی را با شور و شوق ادامه بده و از لحظات خوب بهرهمند شو.
دست از عنان ابلق ایام باز دار
واندر پیش مرو که به غایت لگد زن است
هوش مصنوعی: از زندگی پرفراز و نشیب دست بکش و جلو نرو، زیرا که سرانجام این مسیر تو را به سختی میرساند.
بهمن به پشت مرکب جم گر نهاد زین
مرکب نگر که چون به سرسم زمین کن است
هوش مصنوعی: بهمن که بر پشت اسب جمشید نشسته، نگاهی به زین این مرکب بینداز؛ چرا که در آینده، سرزمین به تلاطم خواهد افتاد.
در آهن است رستم آتش کشیده تیغ
یعنی که روز رزم، سفندار و بهمن است
هوش مصنوعی: در روز جنگ، رستم با شمشیری آتشین و آهنین آماده نبرد است و این روز نشاندهندهی قدرت و شجاعت اوست.
چو آتش است جامه زپولاد کرده آب
کاکنون ز قوس چرخ هوا ناوک افکن است
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیت دشوار و پرهیجان پرداخته است. به نوعی بیان میکند که مانند آتش، شرایط به شدت ملتهب و ناپایدار است. همچنین، با اشاره به اینکه یک تیر از قوس آسمان به سوی زمین پرتاب میشود، حس حرکت و شتاب را القا میکند. به طور کلی، تصویرسازی این بیت حس ناامنی و تنش را به خوبی منتقل میکند.
در تن ز باد برکه زره داشت در دمش
در بر کشیده چرخ ز پولاد دشمن است
هوش مصنوعی: در زمینی که باد میوزد، برکهای وجود دارد که مانند زرهای از آب در تن خود دارد. در لحظهای که این برکه در حال دمیدن است، چرخ زمان به وسیله پولاد به دشمنانش واکنش نشان میدهد.
خورشید ساخت آستر اطلس فلک
بارانی سحاب که از خز ادکن است
هوش مصنوعی: خورشید مانند یک پوشش زیبا بر آسمان درخشان است و بارانی که از ابرها میریزد، مانند خز نرم و لطیفی به نظر میرسد.
شد آسمان کبود ز سرمای ز مهریر
گرچه گرفته معجزهای زیر دامن است
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر سرمای زمستانی بسیار سرد و آبی رنگ شده است، اما در دل این سرما یک معجزه نهفته است.
بر کند دل ز باغ، در آتش نهاد خار
کایام تابخانه، نه ایام گلشن است
هوش مصنوعی: دل از باغستان جدا شد و خارها را در آتش نهاد. ایام خوشی و سرسبزی به پایان رسیده و دیگر زمان شکوفایی گلها نیست.
کاکنون به جای بلبل و آب و گل و سمن
هنگام آتش و می و مرغ مسمن است
هوش مصنوعی: اکنون به جای زیباییهای طبیعی و شادیهای زندگی، زمان آتش، شراب و زندگی شاد و پرجنب و جوش فرا رسیده است.
تا کرده ابر آب دهان را ز دل سپند
افتاد راز او همه بر کوی و برزن است
هوش مصنوعی: زمانی که ابرها به بارش بیفتند و آب را از دل به زمین بریزند، رازی که در دل داشتهاند، به همه جا و در میان مردم افشا میشود.
زین پیش بود آب روان در تن چمن
واکنون روان روشنش افسرده در تن است
هوش مصنوعی: از قبل، آب زلالی در دل چمن جاری بود، اما اکنون آن روشنایی و زندگیاش در درونش کمرنگ و افسرده به نظر میرسد.
هر دم بپیچد آتش و نالد به سوز دل
وین ناله کردنش همه از چوب خوردن است
هوش مصنوعی: هر لحظه آتش به تندی میچرخد و دل را به شدت میسوزاند، و این نالههایی که سر میدهد تنها به خاطر زخمهایی است که خورده است.
چون آتشش سزد که به آهن زنند سنگ
از حکم شاه هرکه بپیچیده گردن است
هوش مصنوعی: هر کس که به کار خلاف میپردازد و از حکمرانی شاه سرپیچی میکند، سزاوار است که به مجازات سختی دچار شود، مانند اینکه آتش را بر آهن بریزند.
سلطان معز دین که جهان را جناب او
از حادثات چرخ، مقرست و مامن است
هوش مصنوعی: سلطان معز دین، که به عنوان پناهگاهی مطمئن برای مردم در برابر مشکلات دنیوی شناخته میشود، در واقع باید با قدرت و بزرگی خود امنیت و آرامش را برای جهان فراهم آورد.
دارای ملک، شیخ اویس، آنک ذکر او
منسوخ کرده قصه دارا و بهمن است
هوش مصنوعی: شیخ اویس، صاحب ملک و اموال، اینجا نامش فراموش شده و داستان دارا و بهمن به حاشیه رفته است.
آن سایه خدای که ظل ظلیل او
تا ممکن است بر سر عالم ممکن است
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که سایهی خداوند به قدری عظیم و گسترده است که تا جایی که امکان دارد، بر سر موجودات و دنیا قرار دارد. این نشاندهندهی حمایت و لطف پروردگار به مخلوقاتش است.
در سد باب فتنه گیتی سکندر است
در قلع قلب دولت دشمن تهمتن است
هوش مصنوعی: در برابر مشکلات و چالشهای دنیا، سکندر نماد قدرت و شجاعت است. همچنین، در مقابله با دشمنان، تهمتن (که نمایانگر یک قهرمان است) میتواند قلب آرزوها و موفقیتها را حفظ کند.
آیات فتح و نصر چو آثار صبحدم
در غره نواحی جیشش مبین است
هوش مصنوعی: آیات پیروزی و افتخار مانند نشانههای صبح در دل مناطق دور به روشنی دیده میشود.
با فیض دست با ظل او، بحر ممسک است
با درک طبع روشن از برق کودن است
هوش مصنوعی: با نعمت و رحمت او، دریا به آرامی و به صورت مسالمتآمیز نگهداری میشود، در حالی که درک و فهم درست از آنچه رخ میدهد، مانند نوری است که به روشنی میتابد و از بیخبری و نادانی دور است.
سلطان عقل، تابع فرمان رای اوست
ز انسان که رای تابع قول برهمن است
هوش مصنوعی: سلطان عقل تحت تأثیر و هدایت تصمیمات او قرار دارد، در حالی که در انسان، تصمیمات تابع گفتههای برهمن است.
ای داوری که دعوی پاکیزه گوهری
تیغ تو را به حجت قاطع مبرهن است
هوش مصنوعی: ای داور که حقیقت و نیکویی را به خوبی تشخیص میدهی، قدرت تو در داشتن استدلال قاطع و منطقی، همچون تیغی برنده و روشن است.
ارزاق خلق را کف دست تو مقسم است
اسرار غیب را دل پاک تو مخزن است
هوش مصنوعی: نعمتها و روزیهایی که مردم دریافت میکنند، در دستان تو تقسیم میشود و رازهای نادیدنی در دل پاک و باصفای تو نهفته است.
ابواب غیب اگر چه فرو بسته شد ولی
از شق خامه تو در آن خانه روزن است
هوش مصنوعی: درها و راههای پنهان اگرچه به روی ما بسته شده، اما با نبوغ و توانایی قلم تو، هنوز در آنها نوری و راهی برای ورود وجود دارد.
تا هم غلامیت کند و هم کنیزکی
خورشید سالهاست که هم مرد و هم زن است
هوش مصنوعی: سالهاست که خورشید نه فقط برای مردان، بلکه برای زنان نیز نور میافشاند و همه را تحت حمایت خود قرار میدهد.
گردون شدست داخل ملک تو زان سبب
آنجا غزاله را حرم شیر، مسکن است
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تو دگرگون شده است و به همین دلیل، در آن مکان، حرم شیر برای غزاله، خانه و پناه است.
بادای سزای افسر و تخت آنکه پیش تو
چون شمع نرم گردن و آنکه فروتن است
هوش مصنوعی: کسی که در برابر تو با تواضع و humility رفتار کند و نرمش داشته باشد، شایستهٔ مقام و افتخار است.
باری ضعیف یافته آورده در میان
خصم ترا جهان که برو چشم سوزن است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در جهانی که در آن زندگی میکنیم، ممکن است از ضعف خود آگاه شویم و این ضعف ما را در مقابل دشمنان و مشکلات vulnerable (آسیبپذیر) میکند. در این دنیا، هر چیزی به دقت و ظرافتی شبیه به سوزنی نگاه میشود، به این معنا که یک اشتباه کوچک میتواند عواقب بزرگی داشته باشد.
رای تو آفتاب و ضمیر تو عین عقل
آن صورتی است روشن و این خود معین است
هوش مصنوعی: فکر و نظر تو مانند آفتاب درخشان است و درون تو نشاندهنده هوش و عقل توست. این حقیقتی روشن و روشن است.
آمال را خطوط جبین تو مطلع است
آجال را حدود و حسام تو مکمن است
هوش مصنوعی: آرزوها و خواستهها سرنوشت خود را از چهره تو میخوانند و زمان پایان زندگی نیز در محدوده و تعیین تو نهفته است.
عنقای قاف قدر تو را، آنچه واقع است
بالای نصر طایر گردون نشیمن است
هوش مصنوعی: پرندهای افسانهای به نام عنقا بر قلههای بلند و دوردست نشسته است و حقیقتی که در مورد تو وجود دارد، در همین ارتفاعات و در آنجا قرار دارد.
قدر تو بر سر آمد از این چرخ آبگون
قدر تو با سپهر چو با آب روغن است
هوش مصنوعی: قدر و ارزش تو از این چرخ گردان به پایان رسید، همانگونه که ارزش تو در برابر آسمان و سپهر مانند ارزش روغن در آب است.
خصمت اگر نه با کفن آید به درگهت
چون کرم پیله بر بدن خود کفن تن است
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو، با کفن و آمادگی به درگاه تو نیاید، مانند کرمی است که بر تن خود پیله میتند.
حلم تو را به حمله دشمن چه التفات؟
البرز را چه باک ز سنگ فلاخن است
هوش مصنوعی: صبر و بردباری تو در برابر حملات دشمنت چه اهمیتی دارد؟ کوه البرز از پرتاب سنگهای کوچک چه ترسی دارد؟
هر کس که دیگ کین تو در سینه میپزد
از دست خویش کوفته خاطر چو هاون است
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش کینه و حسد را نگه میدارد، خود به خود درونش مثل هاون کوفته میشود و دچار درد و رنج میگردد.
زان سان که بود در عربی مالک سخن
حسان که یافته مدد از لطف ذوالمن است
هوش مصنوعی: به گونهای که در زبان عربی، مالک سخن و سخنوری حسان به شمار میرود، او نیز از کمک و رحمت خداوند محترم بهرهمند شده است.
سلمان پارسی است، سلیمان و ملک نظم
زیر نگین طبع سخن پرور من است
هوش مصنوعی: سلمان پارسی به عنوان یک شخص برجسته و تاثیرگذار شناخته میشود و قدرت و تسلط او در سخن و شعر به اندازهای است که میتواند مانند سلیمان و کنترلکننده همگی را تحت تاثیر قرار دهد. توانایی و مهارت او در بیان و هنر سخنوری نشاندهندهی فرهیختگی و فرهنگ غنی اوست.
تا از شعاع جام زراندود آفتاب
اطراف چار صفه ارکان ملون است
هوش مصنوعی: به خاطر تابش نور خورشید، که از جام زرین منعکس میشود، اطراف چهار صفه به رنگهای مختلف نمایان شده است.
از عکس آفتاب دلت باد نور بخش
جامی که قصر چرخ ز نورش مزین است
هوش مصنوعی: از تصویر روشنایی دل شما، تو را بنوشانم به جامی که درخشش آن، قصر آسمان را زینت بخشیده است.

سلمان ساوجی