گنجور

شمارهٔ ۲۲ - در مدح خواجه غیاث الدین محمد

تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است
سبزهٔ خط تو آرایش برگ سمن است
از دل مشک و سمن گرد برآورد، زرشک
گرد مشک تو که برگرد گل و نسترن است
زره جعد تو را حلقه مشکین گره است
رسن زلف تو را، چنبر عنبر شکن است
بخت شوریده من خفته‌تر از غمزه توست
زلف آشفته تو بسته تراز کار من است
خال و خط و دهنت چشمه خضر و ظلمات
رخ و زلف و زنخت یوسف و چاه و رسن است
یوسف عهد خودی، نه نه چه یوسف که تو را
یوسفی گمشده در هر شکن پیرهن است
سنبل زلف سرانداز تو عنبر زده است
نرگس ترک کماندار تو ناوک فکن است
حلقه گوش تو، یا رب، چه صفایی دارد
کز صفا حلقه بگوشش شده در عدن است
دل فدای سر زلف تو که هر تاتارش
خون بهای جگر نافه مشک ختن است
جان نثار لب لعل تو که از غیرت او
داغ غم بر دل خونین عقیق یمن است
در غم شهدلبان شکرین تو مرا
تن بیمار گدازان چو شکر در لبن است
تا دلم در شکن زلف تو آرام گرفت
دیده من شده در خون دل خویشتن است
سر زلفت به قدم چهره مه می‌سپرد
گوییا نعل سم اسب وزیر زمن است
آن فلک قدر ملک مهر کواکب موکب
که زحل حزم و زحل عزم و عطارد فطن است
آفتاب فلک جاه، غیاث الحق و دین
که محمد و صفت و نام محمد سنن است
ناصر شرع نبی، نایب عدل عمرست
وارث علم علی، صاحب خلق حسن است
آنکه بر مسند ایوان سخا پادشه است
وانکه در عرصه میدان سخن، تهمتن است
آنکه اندر نظرش، صورت دنیا و فلک
راست چون پیرزنی در پس چرخ کهن است
ای که بر خاک درت مهر فلک را حسد است
وی که در درج دلت روح ملک را سکن است
خرد از سحر حلال سخنت مدهوش است
دل و جان بر خط و خال و قلمت مفتتن است
در مقامی که صریر قلمت در نغم است
در زمانی که زبان سخنت در سخن است
تیغ هر چند که آهن دل و پولاد رگ است
شمع با آنکه زبان آور و آتش دهن است
تیغ را دست هنر مانده به زیر کمر است
شمع را تیغ زبان سوخته اندر لگن است
لطفت آن در ثمین است که در رشته عقل
مایه و سود جهانش همه در ثمن است
به صفت، رای تو نور است و فلک چون جسم است
به مثل، عدل تو جان است و جهان همچو تن است
چهره عقل تو فارغ ز غبار ستم است
عرصه ملک تو ایمن ز سپاه فتن است
روبه از تقویت شوکت تو شیردل است
پشه از تربیت همت تو پیل تو است
سلک دور قمر از واسطه کلک و کفت
لله الحمد، که با رونق نظم پرن است
دیده حاسد تو تیر بلا را هدف است
سینه دشمن تو تیغ فنا را محن است
سایه از هر که همای کرمت باز گرفت
کاسه چشم و سرش مطعم زاغ و زغن است
بر زوایای ضمایر نظرت مطلع است
در سراپای سرایر قلمت موتمن است
دشمن ار سرکشیی کرد چو شمع از تو چه غم
زانکه آن سرکشی‌اش موجب گردن زدن است
فلک از ایودچی درگه عالی تو گشت
هر شبی بر فلک از انجم از آن انجمن است
صاحبا بحر مدیح تو نه بحریست کزان
کشتی طبع رهی را ره بیرون شدن است
مدح جاه تو نه از روی و ریا می‌گویم
که مرا مدح تو در جان چو روان در بدن است
بیت من گرنه به مدح تو بود باد خراب
بیت کان نبود بیت تو بیت الحزن است
حق علیم است که در حب محمد امروز
صدق سلمان نه کم از صدق اویس قرن است
از جبینم همه آثار سعادت تابد
از چه رو، زانکه به خاک در تو مقترن است
تا سپیدی رخ برف و سیاهی سحاب
در چمن موجب سرسبزی سروچمن است
باد، آزاد ز باد ستم و جور زمان
سر و جاه تو که سر سبزتر از نارون است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است
سبزهٔ خط تو آرایش برگ سمن است
هوش مصنوعی: عطر خوش بوی موهایت همچون مشک، دایره‌ای زیبا بر گل نسترن ایجاد کرده و سبزه‌ای که در آن وجود دارد، مانند برگی از درخت سمن به زیبایی تزئین شده است.
از دل مشک و سمن گرد برآورد، زرشک
گرد مشک تو که برگرد گل و نسترن است
هوش مصنوعی: راز دل و زیبایی‌های دل‌انگیز از وجود مشک و سمن سر بر می‌آورد، زرشک مانند گردی از مشک توست که در کنار گل و نسترن می‌درخشد.
زره جعد تو را حلقه مشکین گره است
رسن زلف تو را، چنبر عنبر شکن است
هوش مصنوعی: زره‌ی موج‌های موهای تو به مانند یک گیسو و حلقه‌ای از مشک است. بند زلف‌های تو همچون چنبر عطر شکننده‌ای است که بوی خوشی دارد.
بخت شوریده من خفته‌تر از غمزه توست
زلف آشفته تو بسته تراز کار من است
هوش مصنوعی: سرنوشت نامساعد من از دل‌نگرانی‌های ناشی از زیبایی تو بی‌خبرتر است و آنچه که زلف‌های پریشان تو را به هم ریخته، بر مشکلات من نیز سایه انداخته است.
خال و خط و دهنت چشمه خضر و ظلمات
رخ و زلف و زنخت یوسف و چاه و رسن است
هوش مصنوعی: صورت تو با زیبایی‌ها و ویژگی‌های خاصش، همچون چشمه‌ای زلال و پر طراوت در دل تاریکی‌هاست. موها و چهره‌ات هم به زیبایی یوسف و ماجرای چاه و علاقه‌اش شبیه است.
یوسف عهد خودی، نه نه چه یوسف که تو را
یوسفی گمشده در هر شکن پیرهن است
هوش مصنوعی: یوسف به معنای انسانی کامل و زیباست که در دل هرکس عشق و احساس عمیقی را به وجود می‌آورد. اینجا سخن از یک یوسف خاص نیست، بلکه دلیلی است برای جستجوی معنای عمیق‌تری که در وجود هر فرد وجود دارد، شبیه یوسفی که در همه‌جا و در هر چروک زندگی پنهان است. در حقیقت، همه ما در درون خود یوسفی داریم که گم‌شده و در جستجوی آن هستیم.
سنبل زلف سرانداز تو عنبر زده است
نرگس ترک کماندار تو ناوک فکن است
هوش مصنوعی: گل سنبل زلف‌های تو را خوشبو کرده است و نرگس، با زیبایی و دلربایی خود، مانند کمانداری تیر می‌اندازد.
حلقه گوش تو، یا رب، چه صفایی دارد
کز صفا حلقه بگوشش شده در عدن است
هوش مصنوعی: حلقه‌ای که در گوش توست، خداوندا، چه زیبایی دارد! انگار از صفای بهشت آمده و در دنیای ما نشسته است.
دل فدای سر زلف تو که هر تاتارش
خون بهای جگر نافه مشک ختن است
هوش مصنوعی: دل من فدای زیبایی و زلف‌های تو می‌شود، زیرا هر تاره و حلقه‌ای از آن به اندازه‌ای ارزشمند است که می‌توان بهای جانم را برایش پرداخت کرد، به‌گونه‌ای که همانند ارزش دل‌انگیز مشک ختن باشد.
جان نثار لب لعل تو که از غیرت او
داغ غم بر دل خونین عقیق یمن است
هوش مصنوعی: دل من عاشق لب‌های زیبای توست، چرا که حسادت و غیرت تو باعث شده غم و درد بر دل من سنگینی کند و به مانند عقیق یمن زخم بردارد.
در غم شهدلبان شکرین تو مرا
تن بیمار گدازان چو شکر در لبن است
هوش مصنوعی: در اندوه لب‌های شیرین تو، بدن من همچون شکر در شیر ذوب می‌شود و به حالت بیمار می‌افتد.
تا دلم در شکن زلف تو آرام گرفت
دیده من شده در خون دل خویشتن است
هوش مصنوعی: زمانی که دلم به خاطر زیبایی‌های زلف تو آرامش پیدا کرد، چشمانم در اشک دل خود غوطه‌ور شد.
سر زلفت به قدم چهره مه می‌سپرد
گوییا نعل سم اسب وزیر زمن است
هوش مصنوعی: موهای تو به پای چهره ماه زانو می‌زنند، گویی که نعل سم اسب وزیر از من بهتر است.
آن فلک قدر ملک مهر کواکب موکب
که زحل حزم و زحل عزم و عطارد فطن است
هوش مصنوعی: این آسمان، ارزش و مقام خورشید را با ستاره‌هایش نمایش می‌دهد، جایی که سیاره زحل نشانه‌ی خرد و اراده و سیاره عطارد نماد هوش و ذکاوت است.
آفتاب فلک جاه، غیاث الحق و دین
که محمد و صفت و نام محمد سنن است
هوش مصنوعی: خورشید آسمان قدرت و سیادت، یاری‌دهنده حق و دین است. همچنین، محمد و صفات و نام او همواره راهنما و الگو هستند.
ناصر شرع نبی، نایب عدل عمرست
وارث علم علی، صاحب خلق حسن است
هوش مصنوعی: ناصر، نماینده قوانین پیامبر و جانشین عادل عمر است. او همچنین وارث علم علی و فردی با خلق و خوی نیکو می‌باشد.
آنکه بر مسند ایوان سخا پادشه است
وانکه در عرصه میدان سخن، تهمتن است
هوش مصنوعی: کسی که در جایگاه و مقام بالایی قرار دارد، مانند یک پادشاه بخشنده است و کسی که در میدان سخنوری و جدل می‌درخشد، مانند تهمتن (که یکی از شخصیت‌های برجسته و قهرمان در ادبیات ایرانی است) است.
آنکه اندر نظرش، صورت دنیا و فلک
راست چون پیرزنی در پس چرخ کهن است
هوش مصنوعی: کسی که در دیدگاهش، ظاهر دنیا و آسمان به مانند یک پیرزن در پس چرخ کهنه به نظر می‌رسد.
ای که بر خاک درت مهر فلک را حسد است
وی که در درج دلت روح ملک را سکن است
هوش مصنوعی: ای کسی که بر خاک درگاه تو، ستاره‌ها حسادت می‌کنند، و ای کسی که روح ملائکه در دل تو سکونت دارد.
خرد از سحر حلال سخنت مدهوش است
دل و جان بر خط و خال و قلمت مفتتن است
هوش مصنوعی: عقل و اندیشه برای زیبایی کلام تو مجذوب شده‌اند و دل و روح من تحت تأثیر خطوط و نقش‌هایت قرار گرفته‌اند.
در مقامی که صریر قلمت در نغم است
در زمانی که زبان سخنت در سخن است
هوش مصنوعی: در جایی که صدای قلمت نغمه‌ای دلنشین به گوش می‌رسد و در زمانی که زبان تو در کلامی زیبا در حال گفتگوست.
تیغ هر چند که آهن دل و پولاد رگ است
شمع با آنکه زبان آور و آتش دهن است
هوش مصنوعی: تیغ اگرچه از آهن ساخته شده و بسیار برنده است، اما شمع با وجود اینکه شعله‌ای آتشین دارد و می‌تواند سخن بگوید، از خود آسیب نخواهد زد. این بیان به ما یادآوری می‌کند که ظواهر و قدرت‌های ظاهری همیشه به معنای توانایی واقعی نیستند.
تیغ را دست هنر مانده به زیر کمر است
شمع را تیغ زبان سوخته اندر لگن است
هوش مصنوعی: هنر به قدری قدرتمند است که می‌تواند تیغ تیز را به زیر کمربند بکشاند و در حقیقت، زبان هم مانند شمعی که می‌سوزد، به شدت جراحت خود را درون ظرفی مانند لگن تحمل می‌کند.
لطفت آن در ثمین است که در رشته عقل
مایه و سود جهانش همه در ثمن است
هوش مصنوعی: لطفت و زیبایی تو در چیزی با ارزش و گرانبهاست که در عقل و اندیشه انسان، تمام دلیل و فایده برای زندگی از آن نشأت می‌گیرد.
به صفت، رای تو نور است و فلک چون جسم است
به مثل، عدل تو جان است و جهان همچو تن است
هوش مصنوعی: رای و اندیشه‌ی تو مانند نوری درخشان است و آسمان همچون یک جسم است. همچنین، عدالت تو مانند جان است و جهان مانند یک بدن به شمار می‌آید.
چهره عقل تو فارغ ز غبار ستم است
عرصه ملک تو ایمن ز سپاه فتن است
هوش مصنوعی: چهره‌ی خرد تو از آلودگی ظلم پاک است و سرزمین تو از حمله و آشوب در امان است.
روبه از تقویت شوکت تو شیردل است
پشه از تربیت همت تو پیل تو است
هوش مصنوعی: با تقویت و رشد تو، شیر دل می‌شود و پشه نیز تحت تأثیر تلاش و همت تو، به اندازه یک فیل بزرگ می‌شود.
سلک دور قمر از واسطه کلک و کفت
لله الحمد، که با رونق نظم پرن است
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی ماه در دور خودش، باعث شکرگزاری است، چرا که با نظم دلنشینش، همه چیز را زینت بخشیده است.
دیده حاسد تو تیر بلا را هدف است
سینه دشمن تو تیغ فنا را محن است
هوش مصنوعی: چشم حسود تو هدف تیرهای زهرآگین است و سینه دشمن تو در مقابل سرنوشت فنا آسیب‌پذیر است.
سایه از هر که همای کرمت باز گرفت
کاسه چشم و سرش مطعم زاغ و زغن است
هوش مصنوعی: سایه هر کس که به لطف تو از او دور شده، چشم‌ها و سرش محل تغذیه زاغ و کلاغ خواهد بود.
بر زوایای ضمایر نظرت مطلع است
در سراپای سرایر قلمت موتمن است
هوش مصنوعی: نگاهش به تمام جوانب اندیشه‌هایت آگاه است و در تمام جزئیات آثار تو، قلمت با اطمینان حضور دارد.
دشمن ار سرکشیی کرد چو شمع از تو چه غم
زانکه آن سرکشی‌اش موجب گردن زدن است
هوش مصنوعی: اگر دشمنی سرکشی کند، مثل شمعی که می‌سوزد، نگران نباش، چرا که همین سرکشی او به نابودی‌اش منجر خواهد شد.
فلک از ایودچی درگه عالی تو گشت
هر شبی بر فلک از انجم از آن انجمن است
هوش مصنوعی: آسمان به واسطه درگاه بلند و باعظمت تو زینت یافته است و هر شب بر فراز آسمان، ستاره‌ها از آن جمع زیبا تحت تأثیر قرار می‌گیرند.
صاحبا بحر مدیح تو نه بحریست کزان
کشتی طبع رهی را ره بیرون شدن است
هوش مصنوعی: دوست من، تو مانند دریایی هستی که زلال و بی‌نهایت است، اما این دریا به راحتی نمی‌توانی از آن گذر کنی و به ساحل برسی.
مدح جاه تو نه از روی و ریا می‌گویم
که مرا مدح تو در جان چو روان در بدن است
هوش مصنوعی: من ستایش تو را با نیت نادرست و تزویر نمی‌گویم، بلکه چون محبت و ستایش تو برای من به اندازه جان در بدنم حیاتی و ضروری است.
بیت من گرنه به مدح تو بود باد خراب
بیت کان نبود بیت تو بیت الحزن است
هوش مصنوعی: اگر شعر من در ستایش تو نباشد، پس به چه کار می‌آید؟ زیرا این شعر از غم و اندوه تو نشأت می‌گیرد و در حقیقت، غم تو در آن تجلی یافته است.
حق علیم است که در حب محمد امروز
صدق سلمان نه کم از صدق اویس قرن است
هوش مصنوعی: خداوند داناست که در عشق به محمد امروز، صداقت سلمان به اندازه صداقت اویس قرن است.
از جبینم همه آثار سعادت تابد
از چه رو، زانکه به خاک در تو مقترن است
هوش مصنوعی: از پیشانی‌ام نشانه‌های خوشبختی نمایان می‌شود، اما چرا که این نشانه‌ها به خاک تو وابسته است.
تا سپیدی رخ برف و سیاهی سحاب
در چمن موجب سرسبزی سروچمن است
هوش مصنوعی: تا وقتی که برف سفیدی و ابرهای سیاه در چمن با هم وجود دارند، چمن سرزنده و سبز می‌ماند.
باد، آزاد ز باد ستم و جور زمان
سر و جاه تو که سر سبزتر از نارون است
هوش مصنوعی: باد، از ظلم و ستم زمان رهایی یافته است و مقام و جایگاه تو بسیار بالاتر و زیباتر از درختان نارون است.

حاشیه ها

1389/07/27 09:09
منصور محمدزاده

خواهشمند است بیت نخست را به صورت زیر اصلاح فرمایید:
غلط:
تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است
سبزه خط تو را آرایش برگ سمن است
درست:
تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است
سبزه خط تو آرایش برگ سمن است
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1393/02/09 15:05
سید عبدالمجید علوی شوشتری

مصرع دوم از بیت پانزدهم یک واو اضافه دارد، تصحیح بفرمایید. که محمد صفت و ...

1398/10/24 19:12

فلک از؟؟؟؟؟؟؟درگه عالی تو گشت-----معنی ندارد