گنجور

شمارهٔ ۱۹ - در مدح سلطان اویس

باز این منم که دیده بختم منورست
زان خاک ره، که سرمه خورشید انوار است
باز این منم که قبله گهم ساخت آسمان
زان آستان که قبله خاقان و قیصر است
باز این منم نهاده سر طوع و بندگی
در پای این سریر که با عرش همسر است
باز این منم برابر این کعبه کز جلال
با منتهای سدره مقامش برابر است
ای دل شکایتی که ز دوران روزگار
داری نهان مدار که درگاه داور است
ای بنده حاجتی اگرت هست عرض کن
کاین بارگاه پادشه بنده پرور است
دارای شرق و غرب، شهنشاه بحر و بر
کاو صاف ذات جودش از اندیشه برتر است
خورشید تیغ زن که به تیغ گهرنمای
از شرق تا به غرب جهانش مسخر است
سلطان اویس، سایه حق کز کمال عدل
ذاتش معز دولت و دین پیمبر است
شاهی که از برای صلاح جهانیان
پیوسته تخت و افسر و اسب و مغفر است
یاجوج فتنه قاصد ملک است و تیغ شاه
اندر میان کشیده چو سد سکندر است
در دور او به خاک فرو رفته است، دار
وز آسمان گذشته به صد پایه منبر است
روز ولادتش چو نظر کرد مشتری
انصاف داد و گفت که او سد اکبر است
گردون به چار رکن جهان پنج نوبه زد
کین پادشاه شش جهت و هفت کشور است
دولت سرای سلطنتش رایه بهر سر
در گوش کرده حلقه و چون حلقه بر در است
ای از شرف سرآمده کل کاینات
ذات مبارک تو که عقل مصور است
چتر تو نقطه‌ای است درین سبز دایره
کان نقطه بر محیط کرم سایه گستر است
تیر تو طایریست همایون که روز رزم
خط فراق بال جهانیش، بر سر است
تا خطبه عروس ممالک به نام توست
نام تو بسته بر زر و بر روی زیور است
ماند مخیم تو به لشگر گه نجوم
کز شرق تا به غرب خیام است و لشکر است
فی‌الجمله خود به عدت لشگر گه نجوم
آن را که عون و نصرت حق یار و یاور است
گر لشگر عدو شود از ذره بیشتر
روز مصاف پیش تو از ذره کمتر است
گو راه خانه گیر و حکایت مکن طویل
با آنکه ده هزار کسش چو تو چاکر است
منصوبه حیل نتوان باخت با کسی
کز جاه کعبتین، نجومش مسخر است
آب مخالفان مده الا زجوی تیغ
کابشخور مخالف از حد خنجر است
آنجا که نام و نامه عدل تو می‌رود
آرامگاه گور و کنام غضنفر است
در روز عرض لشگر منصورت از عراق
تا حد شوشتر، همه جند است و لشگر است
شاهین که کبک خواب نکردی ز بیم او
بالش تذرو راشده بالین و بستر است
وقتی که همت تو دهد ساغر نوال
یک جرعه از یمین تو دریای اخضر است
جایی که رفعت تو زند خیمه جلال
یک فلکه از خیام تو، خورشید خاور است
ارزاق را حواله به دیوان همتت
کردند و تا به روز حساب این مقدر است
با عود شکر اگرچه ندارد قرابتی
دایم به بوی خلق تو با او بر آذر است
شاها، منم به مدح تو آن طوطی فصیح
کز لفظ من دهان جهان پر ز شکر است
از بحر مدح من به ثنایت درین محیط
هرجا سفینه‌ای است، کنون غرق گوهر است
من این معز دین خدا را معزیم
کش صد غلام همچو ملکشاه و سنجر است
دوری ز حضرتت که گناهی است بس بزرگ
از بنده نیست، این ز سپهر ستمگر است
گردون مدام باعث حرمان بنده است
این خوی در طبیعت گردون مخمر است
دوری به اختیار نجستم ز حضرتت
خود ذره را ز مهر جدایی چه در خور است؟
سوگند می‌خورم به بهشت و قصور و حور
وانگه به خاک پای تو، کان حوض کوثر است
کز مدت فراق تو روزی که رفته است
پندار کرده‌ام که مگر روز محشر است
تا در میان گلشن گردون دهان شیر
فواره مرصع این چشمه زر است
منصور باد رایت فتح تو، کافتاب
طالع ز برج این علم شیر پیکر است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز این منم که دیده بختم منورست
زان خاک ره، که سرمه خورشید انوار است
هوش مصنوعی: من باز هم همانی هستم که چشمم با خوشبختی روشن است، به خاطر آن خاکی که در آن، زیبایی نور خورشید وجود دارد.
باز این منم که قبله گهم ساخت آسمان
زان آستان که قبله خاقان و قیصر است
هوش مصنوعی: من دوباره همان کسی هستم که آسمان را قبله‌ای برای خود قرار داده‌ام، از همان درگاهی که قبله‌ی پادشاهان و امپراطوران است.
باز این منم نهاده سر طوع و بندگی
در پای این سریر که با عرش همسر است
هوش مصنوعی: من دوباره به حالت تسلیم و بندگی سرم را در برابر این تخت گذاشته‌ام که با عرش نیز هم‌پایه است.
باز این منم برابر این کعبه کز جلال
با منتهای سدره مقامش برابر است
هوش مصنوعی: این بار دوباره من در مقابل کعبه هستم، کعبه‌ای که عظمتی دارد که با بالاترین مقام موجود در عالم هستی، یعنی سدره‌المنتهی، برابر است.
ای دل شکایتی که ز دوران روزگار
داری نهان مدار که درگاه داور است
هوش مصنوعی: ای دل، اگر شکایتی از روزگار و سختی‌های آن داری، آن را پنهان نکن؛ زیرا درگاه داور بر این وضعیت نظارت دارد.
ای بنده حاجتی اگرت هست عرض کن
کاین بارگاه پادشه بنده پرور است
هوش مصنوعی: اگر حاجتی داری، با کمال آرامش مطرح کن، زیرا این کاخ متعلق به پادشاهی است که همیشه بر بندگانش لطف دارد.
دارای شرق و غرب، شهنشاه بحر و بر
کاو صاف ذات جودش از اندیشه برتر است
هوش مصنوعی: این شخص که در شرق و غرب فرمانروایی دارد، پادشاه دریا و خشکی است. ویژگی بارز او این است که بخشش و generosity او از هر فکر و اندیشه‌ای فراتر است.
خورشید تیغ زن که به تیغ گهرنمای
از شرق تا به غرب جهانش مسخر است
هوش مصنوعی: خورشید که مانند یک شمشیر درخشان است، با نور و زیبایی‌اش از شرق تا غرب دنیا را در اختیار دارد و همه جا را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
سلطان اویس، سایه حق کز کمال عدل
ذاتش معز دولت و دین پیمبر است
هوش مصنوعی: سلطان اویس، که نشانه‌ای از حق است، به خاطر کمال عدل و ویژگی‌هایش، حمایت‌گر دولت و دین پیامبر می‌باشد.
شاهی که از برای صلاح جهانیان
پیوسته تخت و افسر و اسب و مغفر است
هوش مصنوعی: سلطانی که همواره به دنبال بهبود و رفاه مردم است، همیشه در حال آماده‌سازی خود با تخت، تاج، اسب و کلاه‌خود است.
یاجوج فتنه قاصد ملک است و تیغ شاه
اندر میان کشیده چو سد سکندر است
هوش مصنوعی: فتنه یاجوج مانند پیامبری است که به سوی پادشاهی می‌شتابد، در حالی که شمشیر شاه نیز در میان آمده و به مانند سدی که سکندر به راه انداخت، عمل می‌کند.
در دور او به خاک فرو رفته است، دار
وز آسمان گذشته به صد پایه منبر است
هوش مصنوعی: در اطراف او، زمین به خاک درآمده و به سوی آسمان رفته که به مانند صد پایه منبر است.
روز ولادتش چو نظر کرد مشتری
انصاف داد و گفت که او سد اکبر است
هوش مصنوعی: روز تولد او وقتی مشتری به او نگریست، انصاف را رعایت کرد و گفت که او همانند یک سد بزرگ و مهم است.
گردون به چار رکن جهان پنج نوبه زد
کین پادشاه شش جهت و هفت کشور است
هوش مصنوعی: آسمان بر چهار پایه جهان پنج بار به گردش درآمد تا اینکه این پادشاه، اداره‌کننده شش سمت و هفت کشور است.
دولت سرای سلطنتش رایه بهر سر
در گوش کرده حلقه و چون حلقه بر در است
هوش مصنوعی: سرمایه و نعمت‌های حکومتش همچون پرچم بر فراز سرها برافراشته است و در کنار این، حلقه‌ای در گوش است که به معنای وابستگی و تعلق می‌باشد، در حالی که همچون حلقه‌ای در گوش، به دروازه‌ای اشاره دارد.
ای از شرف سرآمده کل کاینات
ذات مبارک تو که عقل مصور است
هوش مصنوعی: ای کسی که از همه چیز در کائنات والاتر هستی و وجود تو به قدری با عظمت است که عقل نیز به تصویر کشیده شده است.
چتر تو نقطه‌ای است درین سبز دایره
کان نقطه بر محیط کرم سایه گستر است
هوش مصنوعی: چتر تو مانند نقطه‌ای است در این دایره سبز، که این نقطه همچنان بر دور این دایره سایه‌ای پخش می‌کند.
تیر تو طایریست همایون که روز رزم
خط فراق بال جهانیش، بر سر است
هوش مصنوعی: تیر تو مانند پرنده‌ای با شکوه است که در روز جنگ، نشانه جدایی و فاصله‌ای در دنیای خود را بر سر دارد.
تا خطبه عروس ممالک به نام توست
نام تو بسته بر زر و بر روی زیور است
هوش مصنوعی: تا زمانی که نام تو به عنوان الگویی برتر در میان کشورها مطرح است و بر روی طلا و جواهرات درخشش دارد، به واقع تو در مرکز توجه و احترام قرار داری.
ماند مخیم تو به لشگر گه نجوم
کز شرق تا به غرب خیام است و لشکر است
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که تو در میان هزاران ستاره و اجرام آسمانی مانند سربازانی هستی که از شرق تا غرب گسترده شده‌اند. زیبایی و تنوع این اجرام به مانند یک لشکرِ بزرگ و حیرت‌انگیز در آسمان به چشم می‌آید. در واقع، او تو را به عنوان موجودی خاص و متمایز در این هیاهوی کیهانی توصیف می‌کند.
فی‌الجمله خود به عدت لشگر گه نجوم
آن را که عون و نصرت حق یار و یاور است
هوش مصنوعی: به طور کلی، کسانی که در کنار حق و به یاری او هستند، همانند سربازانی در میدان جنگ هستند که در زمان نیاز و به هنگام ظهور، به کمک می‌شتابند.
گر لشگر عدو شود از ذره بیشتر
روز مصاف پیش تو از ذره کمتر است
هوش مصنوعی: اگر سپاه دشمن حتی اندکی بیشتر از تو باشد، در روز جنگ، برای تو اهمیت چندانی نخواهد داشت.
گو راه خانه گیر و حکایت مکن طویل
با آنکه ده هزار کسش چو تو چاکر است
هوش مصنوعی: به خانه‌ات برو و حرف‌های طولانی نزن، زیرا هزاران نفر دیگر مانند تو در خدمت او هستند.
منصوبه حیل نتوان باخت با کسی
کز جاه کعبتین، نجومش مسخر است
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند بر کسی که جایگاهش همچون کعبه است و ستاره‌ها برایش تسخیر شده‌اند، پیروز شود و او را مغلوب کند.
آب مخالفان مده الا زجوی تیغ
کابشخور مخالف از حد خنجر است
هوش مصنوعی: آب دشمنان را جز از جوی تیغ نده؛ زیرا آسیب آن‌ها به حدی است که می‌تواند از یک خنجر نیز بیشتر باشد.
آنجا که نام و نامه عدل تو می‌رود
آرامگاه گور و کنام غضنفر است
هوش مصنوعی: در جایی که عدالت تو شهره است، آن‌جا محل آرامش و جایگاه واقعی زندگی وحشیانه است.
در روز عرض لشگر منصورت از عراق
تا حد شوشتر، همه جند است و لشگر است
هوش مصنوعی: در روزی که سپاه منصور از عراق تا شوشتر به صف شده بودند، همه جا پر از نیروها و سربازان بود.
شاهین که کبک خواب نکردی ز بیم او
بالش تذرو راشده بالین و بستر است
هوش مصنوعی: شاهین، که نمی‌توانی به خاطر ترس او خواب آرامی داشته باشی، حالا در جایی که به بالین و بستر تبدیل شده، می‌خوابی.
وقتی که همت تو دهد ساغر نوال
یک جرعه از یمین تو دریای اخضر است
هوش مصنوعی: زمانی که انگیزه و تلاش تو، کاسه‌ای پر از نعمت به تو بدهد، یک قطره از آن نعمت، به اندازه دریای وسیع و خوش‌رنگ می‌ارزد.
جایی که رفعت تو زند خیمه جلال
یک فلکه از خیام تو، خورشید خاور است
هوش مصنوعی: در جایی که عظمت و شکوه تو برپا است، یک گوشه از سرزمین تو همانند خورشید خاور درخشان است.
ارزاق را حواله به دیوان همتت
کردند و تا به روز حساب این مقدر است
هوش مصنوعی: سرنوشت و روزی‌های تو به بزرگهمتی و تلاش تو بستگی دارد و تا زمانی که به حساب و کتاب زندگی‌ات رسیدگی شود، همین‌طور ادامه خواهد داشت.
با عود شکر اگرچه ندارد قرابتی
دایم به بوی خلق تو با او بر آذر است
هوش مصنوعی: اگرچه بخور خوشبو مانند عود شکر با عطر تو ارتباطی دائمی ندارد، ولی بوی تو همواره در فضا پراکنده است.
شاها، منم به مدح تو آن طوطی فصیح
کز لفظ من دهان جهان پر ز شکر است
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من مانند آن طوطی سخنگو به ستایش تو مشغولم که با کلمات شیرینم، جهان را پر از عطر و شکر کرده‌ام.
از بحر مدح من به ثنایت درین محیط
هرجا سفینه‌ای است، کنون غرق گوهر است
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر کجا که کشتی‌ای وجود دارد، به خاطر ستایش و تمجید من دچار خطر و غرق شدن در دریای ارزش‌ها و خوبی‌ها شده است.
من این معز دین خدا را معزیم
کش صد غلام همچو ملکشاه و سنجر است
هوش مصنوعی: من این تنهایی و بی‌کسی را به خاطر دین خدا تحمل می‌کنم، زیرا که برای مردم عادی و پادشاهانی چون ملکشاه و سنجر، این وضعیت قابل تحمل نیست.
دوری ز حضرتت که گناهی است بس بزرگ
از بنده نیست، این ز سپهر ستمگر است
هوش مصنوعی: دوری از تو، ای خدای بزرگ، برای من گناهی بزرگ به شمار می‌آید و این تقصیر من نیست، بلکه می‌توان آن را به سرنوشت و بلایای آسمانی نسبت داد.
گردون مدام باعث حرمان بنده است
این خوی در طبیعت گردون مخمر است
هوش مصنوعی: آسمان همیشه موجب ناامیدی من است، این ویژگی در ذات آسمان مانند طبیعت مخمر است.
دوری به اختیار نجستم ز حضرتت
خود ذره را ز مهر جدایی چه در خور است؟
هوش مصنوعی: من از روی اختیار از عشق تو دور نشدم، حالا که جدایی مانند ذره‌ای ناچیز است، چه ارزش و مقامی برای آن می‌تواند وجود داشته باشد؟
سوگند می‌خورم به بهشت و قصور و حور
وانگه به خاک پای تو، کان حوض کوثر است
هوش مصنوعی: من به بهشت و نعمت‌های آن قسم می‌خورم و همچنین به زیبایی‌ها و دل‌فریب‌ها، و بعد به خاک پای تو قسم می‌زنم که آنجا حوض کوثر وجود دارد.
کز مدت فراق تو روزی که رفته است
پندار کرده‌ام که مگر روز محشر است
هوش مصنوعی: مدت زمانی که از دوری تو گذشته را به گونه‌ای تصور کرده‌ام که گویی روز قیامت فرا رسیده است.
تا در میان گلشن گردون دهان شیر
فواره مرصع این چشمه زر است
هوش مصنوعی: در باغ بهشتی آسمان، جایی که شیر دل افراز می‌کند، این چشمه زرین، مانند جواهری درخشان می‌درخشد.
منصور باد رایت فتح تو، کافتاب
طالع ز برج این علم شیر پیکر است
هوش مصنوعی: منصور، پرچم پیروزی تو مانند آفتابی درخشان است که از برج علم شیر مانند درخشان شده است.