گنجور

شمارهٔ ۱۸ - در مدح سلطان الوزرا محمد زكریا

سرو با قد تو خواهد که کند بالا راست
راستی نیستش این شیوه که بالای تو راست
چشم سرمست تو را عین بلا می‌بینم
لیکن ابروی تو چیزی است که بالای بلاست
سرو می‌خواست که با قد تو همسایه بود
سایه قد تو دیدم زکجا تا به کجاست
تو جم ملک جمالی، دهن انگشتریت
مشکل این است که انگشتریت نا پیداست
بخت برگشته من رفته چو چشمت در خواب
کار آشفته‌ام افتاده چو زلفت در پاست
شاهد ماهرخ من همه چیزی دارد
بجز از زیور یک حسن که آن حسن وفاست
روی بنما به من ای آینه حسن و جمال
که جمال تو ز آینه دل زنگ زد است
هست مشاطه باغ از رخ و قد تو خجل
که چمن را به گل و لاله و شمشاد آراست
ملکت حسن تو را بر طرف چشمه مهر
چیست آن سبزه نورسته مگر مهر گیاست
شب ز سودای تو بر سینه سیمین صباح
هر سحر پیرهن شعر سیه کرده قباست
من گرفتم که به پولاد دلی آینه‌ای
گرچه پولاد دل است، آینه هم روی نماست
زیب دور قمر آمد چو خط آصف دهر
سر زلف تو که بر برگ سمن غالیه ساست
روی زیبای تو چون رای جهانگیر وزیر
عالم آراسته از حسن ممالک آراست
خواجه شمس الحق والدین که اگر تابدروی
رایش از شمس فتد، همچو قمر در کم و کاست
پادشاه وز را میر زکریا که زقدر
آستان در او مسند جای وز راست
آنکه در کار ممالک قلم و دستش را
قوت دست « کلیم الله » و اعجاز عصاست
سجده درگه او نور جبین می‌بخشد
هم از آن سجده شما را اثری در سیماست
قلمت زرد و نثار است و بسی در دارد
این از آن است که آمد شدنش بر دریاست
شاید ار زانچه غلامیش کمر بسته بود
آفتاب فلک آنگه که مقامش جوزاست
همت عالی اوراست مقامی که فلک
با وجود عظمت در نظرش کم ز سهاست
ای سرا پرده عصمت زده بالای فلک
زهره زاهره‌ات مطربه بی سروپاست
نظر رای تو از منظره امروزی
کرده نظاره احوال جهان فرداست
ذات تو پیرو عقل است مصور گشته
که سراپا همه علم و هنر و ذهن و ذکاست
شده از عشق عبارات و خطت دیوانه
آب با سلسله بنهاده سر اندر صحراست
عدلت از روی جهان تیغ و تبر بر می‌داشت
آن مظالم همه در گردن شوم اعداست
در هم آمیخته اعضای عدوی تو به کین
تیغ ایام ز یکدیگرشان کرده جداست
با کفت ابر، سیه روی شد و کرد عرق
هیچ شک نیست که این دو ز آثار حیاست
خرد مصلحت اندیش هر اندیشه که عرض
نکند بر نظر رای صواب تو خطاست
زیر دست تو فلک می‌طلبد منصب خویش
خویشتن را همگی برده فلک بر بالاست
رای عالی نظرت، مطلع انوار یقین
ذات فرخ اثرت، مظهر الطاف خداست
گشت در شرح ثنایت، قلمم سرگردان
روزگاری است که تا در سر کلک این سوداست
صاحبا غیر رهی بنده پنجه ساله
نیست این بنده ز درگاه تو محروم نیست چراست؟
می‌کنم شکر که در طبع دعا گوی تو نیست
هیچ از آن چیز که در طبع خسیس شعر است
بدن و جان مرا عارضه‌ای هست آن عرض
می‌کنم بر تو که تدبیر تو قانون شفاست
کارم از شوخی نظم است چنین نامنظوم
خاک بر فرق هنر، کان رنج و عناست
آب، خاشاک چو بر خاطر خود دید چه گفت؟
گفت: شک نیست که هر چیز که بر ماست زماست
با چنین عارضه و ضعف تمنای نجات
دارم اما همه موقوف اشارات شماست
آن حقوقی که در آفاق رهی را به سخن
هست بر بارگه سلطنت امروز کراست؟
تا عماری فلک راست غلاف اطلس
تا قبای بدن کوه گران از خار است
از بقای ابدی باد بقای قد تو
که بقا خود به خود وجود تو مزین، چو قباست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرو با قد تو خواهد که کند بالا راست
راستی نیستش این شیوه که بالای تو راست
هوش مصنوعی: سرو با قد تو تلاش می‌کند که قد بکشد، اما واقعاً نمی‌تواند اینگونه باشد. این طور نیست که او بتواند به زیبایی تو برسد.
چشم سرمست تو را عین بلا می‌بینم
لیکن ابروی تو چیزی است که بالای بلاست
هوش مصنوعی: چشمان پر از شراب تو را همچون مصیبت می‌نگرم، اما ابرویت چیزی فراتر از آن بلا به نظر می‌رسد.
سرو می‌خواست که با قد تو همسایه بود
سایه قد تو دیدم زکجا تا به کجاست
هوش مصنوعی: سرو (نوعی درخت زیبا و بلند) آرزو داشت که با قامت تو در همسایگی باشد. من سایه قامت تو را دیدم و نمی‌دانم از کجا شروع می‌شود و به کجا می‌رسد.
تو جم ملک جمالی، دهن انگشتریت
مشکل این است که انگشتریت نا پیداست
هوش مصنوعی: تو از زیبایی و جمالی بی‌نظیر برخورداری، اما مشکل اینجاست که زیبایی‌ات آن‌قدر نهان و پنهان است که مانند انگشتانت قابل شناسایی نیست.
بخت برگشته من رفته چو چشمت در خواب
کار آشفته‌ام افتاده چو زلفت در پاست
هوش مصنوعی: قسمت از دل‌نوشته‌ای بیانگر حالتی است که شخص احساس می‌کند در شرایط نامناسبی قرار دارد. او می‌گوید بخت بدش به مانند خواب عمیق چشمان محبوبش ناپدید شده و زندگی‌اش به هم ریخته و آشفته است، درست مثل موهای آن معشوق که در پایش ریخته و بی‌نظم شده‌اند. این تصویر به خوبی نشان‌دهنده‌ی حس ناامیدی و دل‌تنگی وی است.
شاهد ماهرخ من همه چیزی دارد
بجز از زیور یک حسن که آن حسن وفاست
هوش مصنوعی: معشوقه‌ی من همه‌ی ویژگی‌ها و زیبایی‌ها را دارد، به جز یک چیز که آن وفاداری است.
روی بنما به من ای آینه حسن و جمال
که جمال تو ز آینه دل زنگ زد است
هوش مصنوعی: ای آینه‌ی زیبایی و خوشنودی، روی خود را به من نشان بده؛ زیرا زیبایی تو در آینه‌ی دل به روشنی می‌درخشد.
هست مشاطه باغ از رخ و قد تو خجل
که چمن را به گل و لاله و شمشاد آراست
هوش مصنوعی: در باغ، زیبایی‌های گل و لاله و شمشاد به خاطر چهره و قامت تو تحت‌الشعاع قرار گرفته است.
ملکت حسن تو را بر طرف چشمه مهر
چیست آن سبزه نورسته مگر مهر گیاست
هوش مصنوعی: خوشبختی و زیبایی تو در کنار چشمه مهربانی چیست؟ آیا این سبزه تازه رشد کرده، نشانه‌ای از عشق و محبت نیست؟
شب ز سودای تو بر سینه سیمین صباح
هر سحر پیرهن شعر سیه کرده قباست
هوش مصنوعی: در شب، به خاطر آرزوی تو، سینه‌ام مانند صبحی زیبا پیش می‌آید. هر صبح، لباس شعر سیاه به تن می‌کنم.
من گرفتم که به پولاد دلی آینه‌ای
گرچه پولاد دل است، آینه هم روی نماست
هوش مصنوعی: من دریافت کردم که قلبی محکم مانند پولاد، می‌تواند همچنان شفاف و مانند آینه نمایانگر باشد. هرچند که دلش سخت و مقاوم است، اما با این حال می‌تواند جلوه‌ای زیبا و واضح داشته باشد.
زیب دور قمر آمد چو خط آصف دهر
سر زلف تو که بر برگ سمن غالیه ساست
هوش مصنوعی: زیبایی دور قمر به مانند خطوطی است که در زمان آصف مشهور بوده، و موهای تو که بر روی برگ سمن عطری دلپذیر دارد.
روی زیبای تو چون رای جهانگیر وزیر
عالم آراسته از حسن ممالک آراست
هوش مصنوعی: روی زیبای تو مانند تدبیر و فرمانروایی یک وزیر است که جهان را زیبا می‌کند و از خوبی‌های خود، سرزمین‌ها را آرایش می‌دهد.
خواجه شمس الحق والدین که اگر تابدروی
رایش از شمس فتد، همچو قمر در کم و کاست
هوش مصنوعی: اگر خورشید بر چهرهٔ خواجه شمس الحق بدرخشد، همچون ماه در تمام زیبایی و نقصان‌هایش مشخص خواهد بود.
پادشاه وز را میر زکریا که زقدر
آستان در او مسند جای وز راست
هوش مصنوعی: پادشاه و وزیرش، میر زکریا، به اندازه‌ای از موقعیت و مقام خود بهره‌مند هستند که حتی در آستان در، جایی برای وزیر وجود دارد.
آنکه در کار ممالک قلم و دستش را
قوت دست « کلیم الله » و اعجاز عصاست
هوش مصنوعی: کسی که در مدیریت کشورها، قدرتش به اندازه‌ای است که همانند «کلیم الله» (موسى) می‌تواند معجزه کند و کارها را با قدرت و مهارت انجام دهد.
سجده درگه او نور جبین می‌بخشد
هم از آن سجده شما را اثری در سیماست
هوش مصنوعی: سجده در پیشگاه او باعث می‌شود که نور چهره‌ات درخشان شود و همچنین آن سجده تأثیری بر چهره‌ات خواهد گذاشت.
قلمت زرد و نثار است و بسی در دارد
این از آن است که آمد شدنش بر دریاست
هوش مصنوعی: قلمت رنگی زرد دارد و افشانی می‌کند و ویژگی‌های زیادی دارد. این نشان از این است که ورودش به جهان، مانند ورود به دریا است.
شاید ار زانچه غلامیش کمر بسته بود
آفتاب فلک آنگه که مقامش جوزاست
هوش مصنوعی: شاید به خاطر این که خدمتگزاری با اراده و سعی و کوشش خود را آماده کرده بود، در آسمان و زمان اوج و مقامش به مانند خورشید در اوج تابش می‌درخشید.
همت عالی اوراست مقامی که فلک
با وجود عظمت در نظرش کم ز سهاست
هوش مصنوعی: شخصی با همت بلند وجود دارد که به خاطر مقام و منزلتش، ستارگان آسمان در نظرش ناچیز و کم‌اهمیت به نظر می‌رسند، حتی با وجود عظمت و بزرگی آنها.
ای سرا پرده عصمت زده بالای فلک
زهره زاهره‌ات مطربه بی سروپاست
هوش مصنوعی: ای پرده‌نشین پاکی، که در عرش بالا نشسته‌ای، زهره، محبوب تو، به خاطر زیبایی‌اش مانند نوازنده‌ای است که بدون لباس در حال نواختن است.
نظر رای تو از منظره امروزی
کرده نظاره احوال جهان فرداست
هوش مصنوعی: نگاه تو به وضعیت امروز باعث شده تا به بررسی حال و آینده جهان بپردازم.
ذات تو پیرو عقل است مصور گشته
که سراپا همه علم و هنر و ذهن و ذکاست
هوش مصنوعی: وجود تو به حکم خرد شکل گرفته و به همین دلیل، تمام ویژگی‌های علم، هنر، و تفکر و یادگیری را در خود دارد.
شده از عشق عبارات و خطت دیوانه
آب با سلسله بنهاده سر اندر صحراست
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، کلمات و نوشته‌ات دیوانه‌وار شده و مانند آبی که زنجیره‌ای را به هم وصل کرده، سرش در بیابان گم شده است.
عدلت از روی جهان تیغ و تبر بر می‌داشت
آن مظالم همه در گردن شوم اعداست
هوش مصنوعی: عدل و انصاف از روی زمین مانند تیغ و تبر بر می‌داشت، و همه ظلم‌ها و بی‌عدالتی‌ها را بر دوش دشمنان می‌انداخت.
در هم آمیخته اعضای عدوی تو به کین
تیغ ایام ز یکدیگرشان کرده جداست
هوش مصنوعی: اعضای دشمنان تو به خاطر کینه و دشمنی، به هم پیوسته‌اند، اما تیغ زمان آن‌ها را از یکدیگر جدا کرده است.
با کفت ابر، سیه روی شد و کرد عرق
هیچ شک نیست که این دو ز آثار حیاست
هوش مصنوعی: ابر با دستی که بر صورت سیاهش کشیده شد، عرق کرد. هیچ شکی نیست که این دو مورد نشانه‌هایی از حیا هستند.
خرد مصلحت اندیش هر اندیشه که عرض
نکند بر نظر رای صواب تو خطاست
هوش مصنوعی: عقل و خرد، هر نظری که بر اساس منافع و مصلحت‌ها بیان نشود، اشتباه است و نمی‌تواند درستی نظر تو را تأیید کند.
زیر دست تو فلک می‌طلبد منصب خویش
خویشتن را همگی برده فلک بر بالاست
هوش مصنوعی: زیر فرمان تو، آسمان مقام و جایگاه خود را می‌خواهد و تمام موجودات نیز تحت سلطه آسمان هستند و بر فراز آن قرار دارند.
رای عالی نظرت، مطلع انوار یقین
ذات فرخ اثرت، مظهر الطاف خداست
هوش مصنوعی: اندیشه‌ی بلند تو، منبع روشنایی یقین است. ذات نیکو و خوش اقبال تو، تجلی‌بخش رحمت‌های خداوند است.
گشت در شرح ثنایت، قلمم سرگردان
روزگاری است که تا در سر کلک این سوداست
هوش مصنوعی: قلم من در توصیف محبت و زیبایی‌ات پریشان است. این روزها من در فکر و خیال تو غرق شده‌ام و نمی‌توانم از این اندیشه‌ها خارج شوم.
صاحبا غیر رهی بنده پنجه ساله
نیست این بنده ز درگاه تو محروم نیست چراست؟
هوش مصنوعی: ای دوست، غیر از راه تو، بندگی برایم بی‌معناست. این بنده هیچ‌گاه از درگاه تو محروم نیست. چرا اینگونه است؟
می‌کنم شکر که در طبع دعا گوی تو نیست
هیچ از آن چیز که در طبع خسیس شعر است
هوش مصنوعی: من شکرگزارم که در مقام دعا و درخواست تو هیچ چیز از آنچه که در طبیعت لمبر و فقر شعر موجود است، وجود ندارد.
بدن و جان مرا عارضه‌ای هست آن عرض
می‌کنم بر تو که تدبیر تو قانون شفاست
هوش مصنوعی: بدن و جان من دچار مشکلی هستند و من این مشکل را به تو می‌گویم، زیرا تدبیر و مدیریت تو مانند دارویی است که می‌تواند به من کمک کند.
کارم از شوخی نظم است چنین نامنظوم
خاک بر فرق هنر، کان رنج و عناست
هوش مصنوعی: من از شوخی و به طور غیرجدی نظم می‌سازم، این کار به هیچ وجه نظم ندارد. خاک بر سر هنر، چون این تلاش و درد و رنجی که می‌کشم، بی‌فایده است.
آب، خاشاک چو بر خاطر خود دید چه گفت؟
گفت: شک نیست که هر چیز که بر ماست زماست
هوش مصنوعی: آب وقتی خاشاک را بر روی خود دید، گفت: هیچ تردیدی نیست که هر چیزی که بر ما وجود دارد از ماست.
با چنین عارضه و ضعف تمنای نجات
دارم اما همه موقوف اشارات شماست
هوش مصنوعی: با این وجود و با این ضعف، آرزوی نجات دارم، اما همه چیز به نشانه‌ها و هدایت شما بستگی دارد.
آن حقوقی که در آفاق رهی را به سخن
هست بر بارگه سلطنت امروز کراست؟
هوش مصنوعی: حقوقی که در جهان وجود دارد و ممکن است کسی درباره‌اش صحبت کند، امروز بر سر بارگاه سلطنت به چه کسی تعلق دارد؟
تا عماری فلک راست غلاف اطلس
تا قبای بدن کوه گران از خار است
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و عظمت آسمان اشاره می‌کند و بیانگر این است که آسمان مانند پوشش گرانبها و زیبا بر سرزمین گسترده شده است. همچنین، اشاره دارد به اینکه کوه‌های بزرگ و استوار، در برابر سختی‌ها و مشکلات موجود در زمین، همچنان محکم و پایدار باقی مانده‌اند. به طور کلی، تصویرسازی از زیبایی و استحکام در طبیعت روایتی شاعرانه و بسیار زیباست.
از بقای ابدی باد بقای قد تو
که بقا خود به خود وجود تو مزین، چو قباست
هوش مصنوعی: از ماندگاری ابدی، از بقای تو بهره‌مند است، زیرا وجود تو به خودی خود زیبا و ارزشمند است، مانند یک قبا که زیبایی آن را نشان می‌دهد.

حاشیه ها

1392/02/29 22:04
ساسان

با سلام . بیت دوم (( لیکن ابروی تو چیزی است که بالای بلاست )) درست هست. با آوردن واژه ی (( در )) بیت از وزن خارج میشود .