شمارهٔ ۱۶ - در مدح سلطان اویس
ای که روی تو به صدبار، ز گل تازهترست
از حیایت به عرق، روی گل تازه ترست
یا رب این شعر سیاه تو چه خوش بافتهاند!
کش حریر سمن و اطلس گل آسترست
برقع عارض تو عافیت دلها بود
عافیت باز بر افتاده دور قمرست
سر راز سر زلفت نگشود است کسی
ظاهرا بویی از آن برده نسیم سحرست
از ره دیده دلم رفت به خال و خط تو
کرده مسکین ز پی سود به دریا سفرست
دامنت دود دل عود گرفت و خوش شد
تا بدانی که دم سوختگان را اثرست
عجب آنکس که به دور لب تو مست می است
مگر از باده لعل لب تو بیخبرست؟
چشم ترک تو به تیر نظر انداخت مرا
چشم ترک توام انداخته باز از نظرست
همه رهگذر آتش رخساره اوست
مردم چشم مرا آبی اگر در جگرست
شمه حاصل مشکم است ز زلف و آن نیز
نیست از باد هوا لیک زخون جگرست
پسته را گوکه دهن باز مکن، مغز مبر
پیش آن پسته دهن کش سخن اندر شکرست
چون میان تو تنم گرچه خیالی شده است
همچنان این دل مسکین به خیال تو درست
کی تواند دلم از موی میان تو گذشت
که شبی تیره و باریک و رهی درکمرست
سرکشی نیست چو زلف تو و او نیز چو من
از بن گوش به عشق تو درآورده سرست
چشم دارد که چو چشم تو بود نرگس مست
واندرین هیچ نظر نیست چه جای نظرست
لب خشک و مژه تر ز تو دارم حاصل
در جهان نیست جزین هرچه مرا خشک و ترست
سایه زلف تو بر چشمه خورشید افتاد
خم زلف تو مگر چتر شه دادگرست؟
بحر زخار کرم، آنکه گه موج عطا
بحر پیش کف دستش ز شمار شمرست
ناصر دین نبی، شاه اویس، آنکه دلش
عالم علم علی، عادل عدل عمرست
روح محض است تنش، عقل مجرد ذاتش
که جز این هر دو سراپا لطف و هنرست
ای که خاک کف پایت فلک کحلی را
نیل پیشانی مهر و مه کحل بصرست
خط فرمان تو، طغرای مناشیر جهان
حکم دیوان تو، امضای مثال قدرست
فتنه را دیده به دوران تو اندر خواب است
تیغ را دست ز انصاف تو اندر کمرست
طره پرچم و ماه علم منصورت
آن شب قدر شرف این همه عید ظفرست
در هوا ابر ز ادرار کفت راتبه خوار
در زمین آب ز اجزای درت بهرهورست
خیمه قدر تو را، فلکه ز سقف فلک است
چمن طبع تو را زهره به جای زهرست
آفتابی تو و راتب خور خوان تو، مه است
آسمانی و برآورده رای تو، خورست
در اموری که پی سد طریق فتن است
در مقامی که گه قطع مهام بشرست
خامه ملهم تو ثانی ذوالقرنین است
خنجر سبز لباس تو، بجای خضرست
زان جهت در دل خصمت شده این عین حیات
زین سبب در ظلمات آن شده گوهر سیرست
آبگون پیکر خود شعشه دشنه تو
جگر تشنه اعدای تو را آبخورست
نسخه نامیه از خلق تو حاصل گردد
داده تفضیل ازان برقلم و نیشکرست
ظالمانند به دوران تو انجم زان روی
روز و شب خانه ایشان همه زیر و زبرست
ملکت از امن چو اطراف سپهرست درو
رفته آهو بره در چشم و دل شیر نرست
هرکه را گوهر نام تو برآید به زبان
دهنش چون دهن سکه لبالب ز زرست
همه کس را شرف و فخر به علم و هنرست
تویی آنکس که به تو علم و شرف مفتخرست
آن سرافراز نهالیست سنان تو به رزم
که سر و سینه بدخواه تواش بارو برست
هر کجا سرزده در قلب سماک رمحت
در دم رمح تو سربرزده نجم ظفرست
باد از آن در کف آب است به زندان حباب
که به عهد تو به ابکار چمن پرده درست
هست با داغ ولای تو و طوق مننت
هر چه امروز در اطراف جهان جانورست
تانه افلاک پدر، چار طبیعت مادر
باشد و آدم از آن هر دو نخستین پسرست
وارث مادر گیتی همگی ذات تو باد
که حقیقت خلف دوده این نه پدرست
باد عید تو مبارک که جهان را امروز
دیدن ما هچه چتر تو، عیدی دگرست
شمارهٔ ۱۵ - در مدح دلشاد خاتون: مصور ازل از روح، صورتی میخواستشمارهٔ ۱۷ - درموعظه و پند: سرای خانه گیتی که خانه دودراست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که روی تو به صدبار، ز گل تازهترست
از حیایت به عرق، روی گل تازه ترست
هوش مصنوعی: ای کسی که چهرهات از صد گل تازهتر است، حیا و شرم تو باعث میشود که چهرهات از گلهای تازه زیباتر باشد.
یا رب این شعر سیاه تو چه خوش بافتهاند!
کش حریر سمن و اطلس گل آسترست
هوش مصنوعی: ای خدا، این شعر تاریک تو چقدر زیبا بافتهشده است! مانند حریر سمن و پارچههای گلدار، درست مانند یک زیرانداز زیبا.
برقع عارض تو عافیت دلها بود
عافیت باز بر افتاده دور قمرست
هوش مصنوعی: پوشش چهرهی تو آرامش دلها بود، آرامشی که اکنون دور از ماه افتاده است.
سر راز سر زلفت نگشود است کسی
ظاهرا بویی از آن برده نسیم سحرست
هوش مصنوعی: هیچکس به راستی راز و رمز زیبایی و اسرار موهای تو را کشف نکرده است، اما به نظر میرسد نسیم صبحگاهی بوی لطیفی از آن به همراه دارد.
از ره دیده دلم رفت به خال و خط تو
کرده مسکین ز پی سود به دریا سفرست
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیتی که در خال و خط تو وجود دارد، قلبم به سوی آن کشیده شده است. من، که در واقع بینوا هستم، برای رسیدن به این سود، به دریا سفر کردهام.
دامنت دود دل عود گرفت و خوش شد
تا بدانی که دم سوختگان را اثرست
هوش مصنوعی: دامن تو بوی خوشی از عشق و آتش دل گرفته و خوشبو شده است، تا بفهمی که سوز دل عاشقان همیشه آثار خودش را دارد.
عجب آنکس که به دور لب تو مست می است
مگر از باده لعل لب تو بیخبرست؟
هوش مصنوعی: تعجبآور است کسی که در اطراف لب تو مست از شراب است، مگر اینکه او از نوشیدنی شیرین لب تو بیخبر باشد.
چشم ترک تو به تیر نظر انداخت مرا
چشم ترک توام انداخته باز از نظرست
هوش مصنوعی: چشم زیبا و دلربای تو به من نگاهی پرتاب کرد و من نیز با آن نگاه عاشقانهات دلخوش شدم؛ حالا دوباره در دام نگاه تو هستم.
همه رهگذر آتش رخساره اوست
مردم چشم مرا آبی اگر در جگرست
هوش مصنوعی: هر کس که به چهرهی او نگاه کند، در واقع در آتش زیبایی او گرفتار میشود. مردم اگر چشم من هم از غم پر آب است، نشان از دل شکستهام است.
شمه حاصل مشکم است ز زلف و آن نیز
نیست از باد هوا لیک زخون جگرست
هوش مصنوعی: خلاصهای از عطری که دارم به خاطر موهایم است و این عطر فقط به خاطر باد نیست، بلکه به خاطر رنج و درد قلبم به وجود آمده است.
پسته را گوکه دهن باز مکن، مغز مبر
پیش آن پسته دهن کش سخن اندر شکرست
هوش مصنوعی: پسته را نباید به راحتی باز کرد، چون مغزش را به راحتی نمیتوان برداشت. وقتی پستهای دهن باز میکند، نشاندهندهی این است که در آن سخن شیرینی نهفته است.
چون میان تو تنم گرچه خیالی شده است
همچنان این دل مسکین به خیال تو درست
هوش مصنوعی: اگرچه تنم به خاطر تو فقط یک خیال است، اما این دل بیچاره هنوز هم به یاد تو زنده و شاداب است.
کی تواند دلم از موی میان تو گذشت
که شبی تیره و باریک و رهی درکمرست
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند دلش را از زیباییهای تو دور کند، زیرا که در تاریکی شب که راهی سخت و باریک پیش رو داریم، تنها زیباییهای تو solace ماست.
سرکشی نیست چو زلف تو و او نیز چو من
از بن گوش به عشق تو درآورده سرست
هوش مصنوعی: زلف تو مانند سرکشی نیست و او هم مانند من از عمق وجودش به عشق تو مشغول است.
چشم دارد که چو چشم تو بود نرگس مست
واندرین هیچ نظر نیست چه جای نظرست
هوش مصنوعی: چشمی وجود دارد که مانند چشمهای تو، شیفته و مجذوب است، ولی در این دنیا هیچ چیزی جای توجه و نگاه ندارد.
لب خشک و مژه تر ز تو دارم حاصل
در جهان نیست جزین هرچه مرا خشک و ترست
هوش مصنوعی: با لبهای خشک و مژههای تر حاصل من از تو همین است که در دنیا چیزی جز این ندارم؛ هرآنچه که من را خشک و تر میکند.
سایه زلف تو بر چشمه خورشید افتاد
خم زلف تو مگر چتر شه دادگرست؟
هوش مصنوعی: زلفهای تو به اندازهای زیبا و پرجاذبه است که گویی سایهاش بر نور خورشید افتاده. آیا ممکن است که این خم زلف تو به خاطر لطف و عدالت الهی باشد که مانند چتری بر سر ما سایه افکنده است؟
بحر زخار کرم، آنکه گه موج عطا
بحر پیش کف دستش ز شمار شمرست
هوش مصنوعی: درختی که بخشش و مهربانیاش فراوان است، هر وقت که نعمتهایش را میبارد، در برابر دست او، دریا هم به شمارش میآید و کم میآورد.
ناصر دین نبی، شاه اویس، آنکه دلش
عالم علم علی، عادل عدل عمرست
هوش مصنوعی: ناصر دین نبی، شاه اویس، کسی است که دلش مملو از دانش و علوم علی (علی بن ابیطالب) است و در عدالت نیز همانند عمر بن خطاب (خلیفه دوم اسلام) میباشد.
روح محض است تنش، عقل مجرد ذاتش
که جز این هر دو سراپا لطف و هنرست
هوش مصنوعی: او تنها روحی خالص دارد و عقلش نیز از هر گونه جسمانیت آزاد است؛ زیرا هر چه غیر از این دو باشد، پر از زیبایی و هنر است.
ای که خاک کف پایت فلک کحلی را
نیل پیشانی مهر و مه کحل بصرست
هوش مصنوعی: ای کسی که خاک زیر پای تو، تاریکی آسمان را به یاد میآورد و رنگ نیل، نقش مهر و ماه را در چشمانت به تصویر میکشد.
خط فرمان تو، طغرای مناشیر جهان
حکم دیوان تو، امضای مثال قدرست
هوش مصنوعی: دستور تو حکم میکند و نشان تو، نماد و نشانهای در دنیا است. احکام تو به مانند امضایی است که نشان از مقام و قدر تو دارد.
فتنه را دیده به دوران تو اندر خواب است
تیغ را دست ز انصاف تو اندر کمرست
هوش مصنوعی: فتنه و آشوب در دورانی که تو هستی، به خواب رفته و آرامش دارد. در حالی که تو انصاف را در دل داری، اما تیغ انتقام و قدرت در دستانت است.
طره پرچم و ماه علم منصورت
آن شب قدر شرف این همه عید ظفرست
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و اهمیت چیزهایی اشاره شده که در شب قدر به زیباترین حالت خود میرسند. پرچم و ماه به عنوان نمادهایی از افتخار و پیروزی معرفی شدهاند که در این شب ارزش و مقام خاصی پیدا میکنند. این موضوع نشاندهنده این است که آن شب، شب برکت و سعادت است و همهی عیدها در سایهی این شرف و مقام نمایان میشوند.
در هوا ابر ز ادرار کفت راتبه خوار
در زمین آب ز اجزای درت بهرهورست
هوش مصنوعی: در آسمان ابرها به مانند ادرار کرگدن ناقص شدهاند و بر روی زمین، آب از اجزای درختان حاصل میشود.
خیمه قدر تو را، فلکه ز سقف فلک است
چمن طبع تو را زهره به جای زهرست
هوش مصنوعی: خیمهی جلال و عظمت تو به اندازهی وسعت آسمان است و باغ و طبیعت وجود تو به زیبایی ستارههاست.
آفتابی تو و راتب خور خوان تو، مه است
آسمانی و برآورده رای تو، خورست
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید در آسمانی و درخشان هستی، بر تو نور میافتابد و مانند مهی که در آسمان آرام میدرخشد، آرزوها و خواستههایت به حقیقت میپیوندد.
در اموری که پی سد طریق فتن است
در مقامی که گه قطع مهام بشرست
هوش مصنوعی: در مسائلی که به دنبال ایجاد نفاق و آشوب است، در موقعیتی که ممکن است زندگی بشر متوقف شود.
خامه ملهم تو ثانی ذوالقرنین است
خنجر سبز لباس تو، بجای خضرست
هوش مصنوعی: قلمی که به قلمرو الهام تو تعلق دارد، به مانند ذوالقرنین است، و خنجری که به رنگ سبز بر تن توست، به جای خضر قرار دارد.
زان جهت در دل خصمت شده این عین حیات
زین سبب در ظلمات آن شده گوهر سیرست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در دل دشمن تو زندگی واقعی وجود دارد، به همین دلیل در تاریکیها، آن چیزی که در حقیقت درون توست، مثل یک گوهر در حال حرکت است.
آبگون پیکر خود شعشه دشنه تو
جگر تشنه اعدای تو را آبخورست
هوش مصنوعی: آبگون بودن پیکر تو به خاطر تندیس زیبای توست و این زیبایی مانند دشنهای است که بر دل دیگران نفوذ میکند. در واقع، زیبایی تو به قدری خیرهکننده است که جان تشنه دیگران را سیراب میکند.
نسخه نامیه از خلق تو حاصل گردد
داده تفضیل ازان برقلم و نیشکرست
هوش مصنوعی: خواستهام این است که از ویژگیها و صفات تو، نامهای بنویسم. این نامه مانند کلامی شیرین و دلنشین است که مانند نیشکر میچشد.
ظالمانند به دوران تو انجم زان روی
روز و شب خانه ایشان همه زیر و زبرست
هوش مصنوعی: ظالمان در دوران تو مانند ستارهها براساس آن چهره، روز و شب زندگیشان به هم ریخته و برعکس است.
ملکت از امن چو اطراف سپهرست درو
رفته آهو بره در چشم و دل شیر نرست
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف حالتی از امان و آرامش در یک مکان میپردازد. مکانی که به دور از خطرات و تهدیدات است. در این فضا، آهو به راحتی حرکت میکند و شیر نر نمیتواند به آن نزدیک شود. این تصویر حاکی از صلح و امنیت در آن محیط است، به گونهای که حیوانات معمولاً در موقعیتهای خطرناک به خاطر آن احساس امنیت و راحتی دارند.
هرکه را گوهر نام تو برآید به زبان
دهنش چون دهن سکه لبالب ز زرست
هوش مصنوعی: هر کسی که نام تو را بر زبان بیاورد، دهانش پر از طلا و ارزشمند خواهد بود.
همه کس را شرف و فخر به علم و هنرست
تویی آنکس که به تو علم و شرف مفتخرست
هوش مصنوعی: همه افراد به علم و هنر خود افتخار میکنند، اما تو کسی هستی که علم و شرافت به خاطر وجود تو به خود میبالد.
آن سرافراز نهالیست سنان تو به رزم
که سر و سینه بدخواه تواش بارو برست
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن یک درخت سرسخت و مقاوم است که در برابر دشمنان و خطرات ایستادگی میکند. این درخت به مانند یک قهرمان در میدان نبرد، سر و سینهاش را به عنوان سدی در مقابل بدخواهان قرار داده است و به خوبی از خود دفاع میکند.
هر کجا سرزده در قلب سماک رمحت
در دم رمح تو سربرزده نجم ظفرست
هوش مصنوعی: هر جا که تو با تیر خود به قلب چشمانم میزنی، در همان لحظه ستاره پیروزی از تیر تو سربرمیآورد.
باد از آن در کف آب است به زندان حباب
که به عهد تو به ابکار چمن پرده درست
هوش مصنوعی: باد در داخل آب به حبابی گرفتار است، چراکه به وعده تو، پردهای مناسب بر روی گلهای تازه چیده شده قرار داده است.
هست با داغ ولای تو و طوق مننت
هر چه امروز در اطراف جهان جانورست
هوش مصنوعی: همه موجودات در جهان، به خاطر عشق و محبت و پیوندی که با تو دارم، تحت تأثیر قرار گرفتهاند و با حالتی از درد و اندوه مرتبط با وابستگیام به تو زندگی میکنند.
تانه افلاک پدر، چار طبیعت مادر
باشد و آدم از آن هر دو نخستین پسرست
هوش مصنوعی: آسمان به عنوان پدر و زمین به عنوان مادر هستند و انسان نخستین فرزند هر دو میباشد.
وارث مادر گیتی همگی ذات تو باد
که حقیقت خلف دوده این نه پدرست
هوش مصنوعی: همهی فرزندان این مادر زمین به تو وابستهاند و حقیقتاً تو وارث اصلی این نسلها هستی و نه تنها پدر آنها.
باد عید تو مبارک که جهان را امروز
دیدن ما هچه چتر تو، عیدی دگرست
هوش مصنوعی: باد عید تو مبارک، چون امروز دنیا را دیدیم و این دیدار همانند چتر تو، خوشحالی و عیدی دیگری است.

سلمان ساوجی