گنجور

شمارهٔ ۶ - وصف و ذم فرس

بود در زیر زینم بادپایی
نه اسبی، بلکه شوخ دلربایی
اسیر کاکلش خوبان دلجو
گرفتار خم فتراکش آهو
به رنگ نیلگون خود را نموده ست
که خوبان عرب را تن کبود است
نماید در نظر زان گوش و گردن
دو غنچه بر سر یک شاخ سوسن
تماشا کن چو می گیرد دمش اوج
که رود نیل گویی می زند موج
گلی کو را جبینش جلوه گاه است
نشان بوسه ی خورشید و ماه است
غلط کردم بیان، کان ماهپاره
بود صبح جبینش را ستاره
ز پرکاری بود غارتگر جان
رکاب زین او چون چشم خوبان
برای من زمانه جهد پر کرد
که مرغی این چنین را دانه خور کرد
چنان باشد به دستش نعل چسبان
که آیینه به دست نوعروسان
پری پیکر، و لیکن دیوزادی
بود هر دست و پایش گردبادی
چو برق از گرم رفتن آتش انگیز
ندیده آتش او خار مهمیز
به وصف تندی آن پی خجسته
رسد معنی به خاطر جسته جسته
روم هرگه به فکر جستن او
نماید منی برجسته ای رو
شدم هرگه به وصفش صفحه آرا
روان شد سطرها چون موج دریا
شود وقت طبیعت آزمایی
ز وصف زین او کاغذ حنایی
ز شوخی همچو شعله آن پریزاد
ز جای خود جهد از جنبش باشد
بود، هرگه که می گردد روانه
به پهلو موج بادش تازیانه
دونده چون خیال نکته سازان
پرنده همچو رنگ عشقبازان
به رقاصی ز شوخی همعنان است
جوش پاک است، رقص او ازان است
رود تا در عنانش آب گستاخ
کند بالادوی در هر رگ شاخ
سوار او به بحر رزم شاد است
که هم کشتی و هم باد مراد است
ز شوخی نیست او را یک زمان تاب
به جای آب، گویی خورده سیماب
ازان او را به یک جا نیست تمکین
که دایم خانه بر دوش است از زین
چو سوی آب خوردن آرد آهنگ
ز شوخی می کند با عکس خود جنگ
بود از تندی این طرفه توسن
چراغ دودمان برق روشن
اگر زنجیر نبود در طویله
نمی استد چو مجنون در قبیله
چو مرغان می پرد این برق آیین
که دارد بال و پر از دامن زین
ز پهنای کفل جلدش زیاده
که شلوار عرب باشد گشاده
مرا عقد دمش دارد هراسان
که نتوان زد گره بر باد آسان
ز شوخی های او در تاب فتراک
گریبان کرده نعل از دست او چاک
زمانی نیست آرامش به یک جا
همیشه گرچه دارد در حنا پا
به جولانگاه او در پاس ناموس
به خود دزدیده دم چون کبک، طاووس
زند از چابکی صد چرخ هموار
به روی خشت نقطه همچو پرگار
ز چشم عیبجو او را چه باک است
که چون آب روان از عیب پاک است
شده شبدیز ازو در جلوه استاد
ازو ناموس گلگون رفته بر باد
به شبرنگش چه سان سنجم ز حیله
که نبود با شبه، در هم طویله
ز بس نرمی که او را در شتاب است
به صدر زین او مخمل به خواب است
پی دعوی تندی آن خوش آهنگ
بود با برق دایم بر سر جنگ
کمر را تنگ ازان در کینه بسته
به خود از نعل، چارآیینه بسته
ز شوخی داده بر تاراج تمکین
ازو بر باد رفته خانه ی زین
ز نعل آهن نگشته پای بستش
که شد از سختی سم زیردستش
به سنگین باری کوه آورد تاب
که بردار و بدو باشند اعراب
شود وصفش به دل هرگه شمرده
روان گردد در اعضا خون مرده
به وقت پویه، تیری برگشاد است
کند چون جمع خود را، گردباد است
ز بس در پویه دارد بی قراری
اگر بر صفحه وصف او نگاری،
شود هر حرف کز نوک قلم دور
روان گردد به روی صفحه چون مور
برو چشم بد اختر زیان شد
ز بیماری در آخر ناتوان شد
شکست آمد ز بیماری سمش را
گره شد آرزو در دل دمش را
ز ضعف لاغری ماند از دویدن
چو نبض مرده افتاد از جهیدن
سمش از ناتوانی گشت پر گرد
عجب خاکی فلک در کاسه اش کرد
ز ضعف تن ترقی کرد حالش
ز گردن شد فزون یک موی یالش!
ز خارش گشته اندامش ختایی
ازو هر موی او جسته جدایی
نمانده بر سر از کاکل نشانه
ز بی مویی دمش چون تازیانه
قناعت می کند هرسال و ماهی
به رنگ کهربا، با برگ کاهی
کند عمری ز ضعف و ناتوانی
به یک جو همچو نرگس زندگانی
ز ضعف و لاغری ترسم که ناگاه
کشد همچون پر مرغش پر کاه
بود پایش ز سستی گاه رفتار
زمین فرسا چو چوب دست بیمار
پی دریوزه ی رفتار، پیوست
گرفته از سم خود کاسه در دست
به نوعی کاهلی بر وی سوار است
که گویی جاده بر پایش جدار است
ز جای خود نمی گردد روانه
شود گر بر تنش رگ تازیانه
سمش افکنده از سستی اندام
به جای نقش پا، نعلی به هر گام
کسی چون او مباد از مستمندی
سوارش گر نداند نعل بندی
نه رنگ او کبود است از زمانه
که شد نیلی تنش از تازیانه
سوارش گر به کعبه رو نهاده
نصیب او شده حج پیاده
لگد می افکند چون ره کند سر
هم از دست و هم از پا چون شناور
همیشه می کند از زین کناره
چو طفل تندخو از گاهواره
ز تعلیمی همیشه بیم دارد
ندانم از که این تعلیم دارد
کشد چون آتش جوعش زبانه
خورد فولاد را چون موریانه
به سان سایه اش افتد به دنبال
به روی هرکه بیند دانه ی خال
به هر سرچشمه کو یک ره نهد گام
تهی گرداندش چون چشمه ی دام
ره دورش به پیش آمد ز مردن
ازان نعلین خود را کرده ز آهن
برو آخر ز بیداد زمانه
کفن جل شد، طویله گورخانه
به چشمم کرد او را مرگ نایاب
ز شوخی رفت از دستم چو سیماب
شده در ماتم او ابر گریان
ز مرگش رفته رنگ از روی میدان
ز بی تابی کند هر لحظه صرصر
برای ماتم او خاک بر سر
ز دلسوزی به مرگش آتش از غم
به خاکستر نشسته بهر ماتم
به پای او زدی دایم تکاپو
شکست از مردن او شاخ آهو
برای ماتم آن برق آیین
شده ماتمسرایی خانه ی زین
مبادا از النگ خلد بیرون
بود محشور با شبرنگ و گلگون
شفاعت خواه بادا پیش داور
براق و دلدل او را روز محشر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود در زیر زینم بادپایی
نه اسبی، بلکه شوخ دلربایی
هوش مصنوعی: در زیر زین من چیزی است که نه یک اسب، بلکه یک جوان شاداب و دلربا است.
اسیر کاکلش خوبان دلجو
گرفتار خم فتراکش آهو
هوش مصنوعی: کسی که گرفتار زیبایی و موهای دلربای محبوب خود شده، به شدت تحت تأثیر جذابیت او قرار گرفته و همچون آهو در دام زیبایی‌اش گرفتار است.
به رنگ نیلگون خود را نموده ست
که خوبان عرب را تن کبود است
هوش مصنوعی: آن‌ها به رنگ آبی خود را آراسته‌اند، زیرا زیبایان عرب با تن‌های کبود به نظر می‌رسند.
نماید در نظر زان گوش و گردن
دو غنچه بر سر یک شاخ سوسن
هوش مصنوعی: در نظر می‌آید که از گوش و گردن، دو غنچه بر روی یک شاخه‌ی سوسن قرار گرفته‌اند.
تماشا کن چو می گیرد دمش اوج
که رود نیل گویی می زند موج
هوش مصنوعی: به تماشا بایست و ببین که وقتی او به اوج می‌رسد، گویی رود نیل شروع به حرکت می‌کند و امواج را به جنبش در می‌آورد.
گلی کو را جبینش جلوه گاه است
نشان بوسه ی خورشید و ماه است
هوش مصنوعی: گلی که پیشانی‌اش زیباست، نشانه‌ای از بوسه‌ی خورشید و ماه دارد.
غلط کردم بیان، کان ماهپاره
بود صبح جبینش را ستاره
هوش مصنوعی: من در بکار بردن واژه‌ها دچار اشتباه شدم، زیرا آن زیبایی که در چهره‌اش بود مانند ستاره‌ای است که در صبح می‌درخشد.
ز پرکاری بود غارتگر جان
رکاب زین او چون چشم خوبان
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و سخت کوشی او، جانش مانند سلاحی برای دستیابی به آرزوهاست؛ مانند چشمان زیبا که توجه را جلب می‌کنند.
برای من زمانه جهد پر کرد
که مرغی این چنین را دانه خور کرد
هوش مصنوعی: زمانه برای من سختی‌های زیادی را به وجود آورد، تا اینکه توانست یک مرغ خاص را سر و سامان بدهد و به او غذا بدهد.
چنان باشد به دستش نعل چسبان
که آیینه به دست نوعروسان
هوش مصنوعی: مثل اینکه نعل را محکم به دستش چسبانده باشند، همان‌طور که نوعروسان آیینه را در دست دارند.
پری پیکر، و لیکن دیوزادی
بود هر دست و پایش گردبادی
هوش مصنوعی: او دارای ظاهری زیبا و دلربا بود، اما در باطن مثل دیوانه‌ها رفتار می‌کرد و هر حرکتش مثل طوفانی ویرانگر بود.
چو برق از گرم رفتن آتش انگیز
ندیده آتش او خار مهمیز
هوش مصنوعی: وقتی آتش به خوبی شعله‌ور می‌شود، مانند برقی تند و سریع جلوه می‌کند و این گرما را در دیگران نیز ایجاد می‌کند. در این حالت، آتش نمی‌تواند به سادگی به دور انداخته شود و به همان اندازه بر خاری تند و تیز تأثیرگذار است.
به وصف تندی آن پی خجسته
رسد معنی به خاطر جسته جسته
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که توصیف شدت و نشاط یک موضوع آنقدر زیبا و شگفت‌انگیز است که معنای آن به تدریج و به آرامی در ذهن شکل می‌گیرد. این توصیف، مانند جست و جوی خوشایند در جزییات است که به درک بهتر و عمیق‌تری منجر می‌شود.
روم هرگه به فکر جستن او
نماید منی برجسته ای رو
هوش مصنوعی: هر وقت که به فکر پیدا کردن او می‌افتم، من مانند یک نشانه‌ی واضح و مشخص در ذهنم نقش می‌بندم.
شدم هرگه به وصفش صفحه آرا
روان شد سطرها چون موج دریا
هوش مصنوعی: هر بار که درباره او سخن می‌گویم، کلمات به صورت زیبا و دلنشین به رقص درمی‌آیند، مانند موج‌هایی که بر روی دریا به حرکت درمی‌آیند.
شود وقت طبیعت آزمایی
ز وصف زین او کاغذ حنایی
هوش مصنوعی: وقتی که زمان آزمودن طبیعت فرا برسد، از توصیف این موضوع، مانند کاغذی با رنگ حنا خواهد شد.
ز شوخی همچو شعله آن پریزاد
ز جای خود جهد از جنبش باشد
هوش مصنوعی: آن پریزاد ز هنر و شوخی‌اش مانند شعله آتش است و به خاطر سرزندگی‌اش، از جای خود حرکت می‌کند و بی‌‌قرار است.
بود، هرگه که می گردد روانه
به پهلو موج بادش تازیانه
هوش مصنوعی: هر زمانی که روان آدمی به سمت دیگری حرکت می‌کند، مانند موجی که در اثر باد به حرکت در می‌آید، تحت تأثیر قرار می‌گیرد و دستخوش تغییر می‌شود.
دونده چون خیال نکته سازان
پرنده همچو رنگ عشقبازان
هوش مصنوعی: دوندگان به سرعت خیال‌پردازان می‌دوند و پرندگان به زیبایی عشق‌بازان رنگین‌کمان هستند.
به رقاصی ز شوخی همعنان است
جوش پاک است، رقص او ازان است
هوش مصنوعی: رقص او به خاطر شادی و شوخی است و این جنبش خالص و پاکی دارد.
رود تا در عنانش آب گستاخ
کند بالادوی در هر رگ شاخ
هوش مصنوعی: رود به قدری قوی و سرکش است که موج‌هایش هر رگ و شاخه‌ای را در مسیر خود به حرکت در می‌آورد.
سوار او به بحر رزم شاد است
که هم کشتی و هم باد مراد است
هوش مصنوعی: سوار در میدان نبرد خوشحال است، زیرا هم سلاح و هم یاوری که به او کمک کند در اختیار دارد.
ز شوخی نیست او را یک زمان تاب
به جای آب، گویی خورده سیماب
هوش مصنوعی: او به قدری شاداب و زنده است که نمی‌تواند حتی لحظه‌ای آرام بگیرد، انگار به جای آب، چیزی بسیار زنده و ناآرام مانند جیوه را نوشیده باشد.
ازان او را به یک جا نیست تمکین
که دایم خانه بر دوش است از زین
هوش مصنوعی: این شخص به خاطر نداشتن ثبات و دائمی بودن، نمی‌تواند در یک مکان آرامش یابد و همواره در حال جابه‌جایی و زندگی در شرایط نامعمول است.
چو سوی آب خوردن آرد آهنگ
ز شوخی می کند با عکس خود جنگ
هوش مصنوعی: زمانی که آهنگ آب خوردن می‌کند، با تصویر خود به شوخی درگیر می‌شود.
بود از تندی این طرفه توسن
چراغ دودمان برق روشن
هوش مصنوعی: از شدت خشم و وحشت این اسب شگفت‌انگیز، نور روشنی بر دودمان من افکنده است.
اگر زنجیر نبود در طویله
نمی استد چو مجنون در قبیله
هوش مصنوعی: اگر زنجیری در طویله نباشد، کسی نمی‌تواند در آنجا بماند، همان‌طور که مجنون در قبیله‌اش نمی‌تواند راحت زندگی کند.
چو مرغان می پرد این برق آیین
که دارد بال و پر از دامن زین
هوش مصنوعی: مثل پرندگانی که با نشاط و شوق پرواز می‌کنند، این نور و درخشش نیز ویژگی خاصی دارد که از دامن زیبایی برمی‌خیزد و بال و پر می‌دهد.
ز پهنای کفل جلدش زیاده
که شلوار عرب باشد گشاده
هوش مصنوعی: رینگ زیبایی او به قدری بزرگ است که شلوار عربی، بزرگ و گشاد به نظر می‌آید.
مرا عقد دمش دارد هراسان
که نتوان زد گره بر باد آسان
هوش مصنوعی: من از ارتباط با او نگرانم، زیرا نمی‌توانم به سادگی بر باد مشکلات غلبه کنم.
ز شوخی های او در تاب فتراک
گریبان کرده نعل از دست او چاک
هوش مصنوعی: از بازی‌های او در وضعیت خاصی قرار گرفته‌ام، طوری که در اثر آنها کمرم شکاف برداشته و وضعیت‌ام به هم ریخته است.
زمانی نیست آرامش به یک جا
همیشه گرچه دارد در حنا پا
هوش مصنوعی: در زندگی هیچ چیز به طور دائم آرام و ثابت نیست، حتی اگر ظاهراً در جایی قرار داشته باشیم؛ همیشه تغییر و نوسان وجود دارد.
به جولانگاه او در پاس ناموس
به خود دزدیده دم چون کبک، طاووس
هوش مصنوعی: به خاطر پاسداری از ناموس و حرمت‌ها، خود را مانند کبک پنهان کرده‌ام، در حالی که در این میان زیبا و مغرور هستم مانند طاووس.
زند از چابکی صد چرخ هموار
به روی خشت نقطه همچو پرگار
هوش مصنوعی: زند به چابکی و تندی مانند صد چرخ که به راحتی بر روی زمین صاف حرکت می‌کند، و همانند پرگار، نقطه‌ای را به دقت مشخص می‌سازد.
ز چشم عیبجو او را چه باک است
که چون آب روان از عیب پاک است
هوش مصنوعی: او به عیب‌جویی دیگران توجهی ندارد، زیرا مانند آب زلال و روان، از هر عیبی دور و پاک است.
شده شبدیز ازو در جلوه استاد
ازو ناموس گلگون رفته بر باد
هوش مصنوعی: اسب معروفی به نام شبدیز به خاطر زیبایی و جلالش به جلوه‌ای اشاره دارد که در مقابل یک استاد قرار گرفته است. در این تصویر، زیبایی و جذابیت آن اسب باعث شده که رنگ گلگون (زیبایی و جذابیت) را به باد بسپارد، به نوعی که این زیبایی به فنا رفته است.
به شبرنگش چه سان سنجم ز حیله
که نبود با شبه، در هم طویله
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم به رنگش پی ببرم و آن را بسنجیم وقتی که دروغ و فریبکاری در آن وجود ندارد و همه چیز در یک وضعیت مناسب و مرتب قرار دارد؟
ز بس نرمی که او را در شتاب است
به صدر زین او مخمل به خواب است
هوش مصنوعی: به خاطر نرمی و لطافت او، زین (جلوه) او مانند مخمل است و در اثر شتابش، به نظر می‌رسد که به خواب رفته است.
پی دعوی تندی آن خوش آهنگ
بود با برق دایم بر سر جنگ
هوش مصنوعی: به دنبال دعوی و جدال، آن خوش‌صدا به شدت در حال درگیری بود و همیشه مانند یک آذرخش بر سر میدان مبارزه حاضر بود.
کمر را تنگ ازان در کینه بسته
به خود از نعل، چارآیینه بسته
هوش مصنوعی: کمرش را به خاطر کینه‌ای که دارد، به خود تنگ کرده و از ضربه‌ای که خورده، چهار زخم روی بدنش مانده است.
ز شوخی داده بر تاراج تمکین
ازو بر باد رفته خانه ی زین
هوش مصنوعی: از شوخی زندگی، همه چیز در دست ازدست رفته و بنا و اساس زندگی و آرامش من به باد رفته است.
ز نعل آهن نگشته پای بستش
که شد از سختی سم زیردستش
هوش مصنوعی: به خاطر سختی و فشارهایی که بر او وارد شده، نتوانسته است پای خود را از نعل آهنی که به آن بسته است، آزاد کند.
به سنگین باری کوه آورد تاب
که بردار و بدو باشند اعراب
هوش مصنوعی: کوهنوردی با بار سنگینی که بر دوش دارد، نشان از تلاش و سختی اوست، زیرا اعراب همواره بر پشت او حاضرند و او را همراهی می‌کنند.
شود وصفش به دل هرگه شمرده
روان گردد در اعضا خون مرده
هوش مصنوعی: وقتی وصف او در دل هر کسی به خوبی بیان شود، احساسات و زندگی در وجود او زنده می‌شود و جان دوباره‌ای به او می‌بخشد.
به وقت پویه، تیری برگشاد است
کند چون جمع خود را، گردباد است
هوش مصنوعی: در زمان حرکت، تیرها رها می‌شوند و به سرعت عازم هدف می‌شوند؛ هنگامی که درگیر یک موقعیت خاص می‌شویم، مانند گردبادی، همه چیز به سرعت به هم می‌ریزد و نظم را به هم می‌زند.
ز بس در پویه دارد بی قراری
اگر بر صفحه وصف او نگاری،
هوش مصنوعی: به دلیل اشتیاق فراوانی که در وجود اوست، اگر بخواهی توصیفی از او بنویسی، این شور و حال باعث می‌شود که نتوانی به درستی احساساتش را منتقل کنی.
شود هر حرف کز نوک قلم دور
روان گردد به روی صفحه چون مور
هوش مصنوعی: هر کلمه‌ای که از نوک قلم خارج شود و بر روی کاغذ بیفتد، مانند مورچه‌ای در روی صفحه می‌نشیند.
برو چشم بد اختر زیان شد
ز بیماری در آخر ناتوان شد
هوش مصنوعی: برو، چشم بد به تو آسیب رساند و در نهایت با بیماری ضعیف و ناتوان شدی.
شکست آمد ز بیماری سمش را
گره شد آرزو در دل دمش را
هوش مصنوعی: مشکلات و دردها به دلیل بیماری به وجود آمده‌اند و آرزوها در دل فرد به شدت گره خورده و تحت فشار قرار گرفته‌اند.
ز ضعف لاغری ماند از دویدن
چو نبض مرده افتاد از جهیدن
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف و لاغری، مانند نبض مرده‌ای از دویدن ناتوان مانده و قدرت جهیدن را از دست داده است.
سمش از ناتوانی گشت پر گرد
عجب خاکی فلک در کاسه اش کرد
هوش مصنوعی: به دلیل ناتوانی، او بسیار غمگین و سردرگم شد و سرنوشت سنگینی بر دوش او گذاشت که همواره در ذهنش می‌چرخید.
ز ضعف تن ترقی کرد حالش
ز گردن شد فزون یک موی یالش!
هوش مصنوعی: به دلیل ناتوانی جسمانی، حال او بهتر شده و از گردن تا موهایش بیشتر شده است.
ز خارش گشته اندامش ختایی
ازو هر موی او جسته جدایی
هوش مصنوعی: از خارش بدنش، به گونه‌ای شده که هر موی او جدا از یکدیگر به نظر می‌رسد.
نمانده بر سر از کاکل نشانه
ز بی مویی دمش چون تازیانه
هوش مصنوعی: بر روی سر او دیگر نشانه‌ای از مو باقی نمانده و دمش مانند تازیانه است.
قناعت می کند هرسال و ماهی
به رنگ کهربا، با برگ کاهی
هوش مصنوعی: قناعت به معنای داشتن رضایت و بسنده کردن به داشته‌هاست. در اینجا به این اشاره می‌شود که هر سال و هر ماه، قناعت به شکل رنگ کهربا و با برگ کاه به زندگی می‌آید. یعنی به جای آرزوهای بزرگ و دور از دسترس، به زیبایی‌های ساده و طبیعی اکتفا می‌کند. این تصویر می‌تواند نمادی از سادگی و زیبایی‌های کوچک زندگی باشد که باید از آن‌ها لذت برد.
کند عمری ز ضعف و ناتوانی
به یک جو همچو نرگس زندگانی
هوش مصنوعی: تمام عمر را به خاطر ناتوانی و ضعف سپری کرده، ولی در یک لحظه چنان زندگی پر از روشنی و شگفتن را تجربه می‌کند که مانند نرگس زیبا و باطراوت می‌شود.
ز ضعف و لاغری ترسم که ناگاه
کشد همچون پر مرغش پر کاه
هوش مصنوعی: از ضعف و لاغری می‌ترسم که ناگهان مانند پر مرغی که سبک است، راه بیفتم و دچار سقوط شوم.
بود پایش ز سستی گاه رفتار
زمین فرسا چو چوب دست بیمار
هوش مصنوعی: پایش به خاطر ناتوانی و ضعف، گاه به زمین می‌افتد و مانند چوبی در دست یک بیمار می‌لنگد و به بی‌ثباتی دچار می‌شود.
پی دریوزه ی رفتار، پیوست
گرفته از سم خود کاسه در دست
هوش مصنوعی: به دنبال کسب امکانات و درآمد از طریق رفتار خود، کاسه‌ای در دست دارد و چیزی را به‌دست می‌آورد.
به نوعی کاهلی بر وی سوار است
که گویی جاده بر پایش جدار است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که او به نوعی کسالت و بی‌حوصلگی دچار شده است، به طوری که احساس می‌کند راه پیش رویش بسته است و نمی‌تواند به جلو حرکت کند.
ز جای خود نمی گردد روانه
شود گر بر تنش رگ تازیانه
هوش مصنوعی: اگر روح انسان به حرکت درآید، حتی اگر دچار سختی و رنج شود، نمی‌تواند از جای خود حرکت کند.
سمش افکنده از سستی اندام
به جای نقش پا، نعلی به هر گام
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی و سستی اندامش، به جای اینکه اثر پاهایش بر زمین بماند، هر بار وقتی که قدم برمی‌دارد، نشانه‌ای از نعل پا باقی می‌گذارد.
کسی چون او مباد از مستمندی
سوارش گر نداند نعل بندی
هوش مصنوعی: هیچ کسی نباید به مانند او باشد، که اگر در شرایط سختی سوار بر اسب شود، نتواند نعل‌های اسبش را درست کند.
نه رنگ او کبود است از زمانه
که شد نیلی تنش از تازیانه
هوش مصنوعی: رنگ او به خاطر زمانه کبود نیست، بلکه بدنش در اثر ضربات تازیانه نیلی شده است.
سوارش گر به کعبه رو نهاده
نصیب او شده حج پیاده
هوش مصنوعی: اگر سوار بر اسب به سوی کعبه برود، این نشان‌دهنده آن است که او به سفر معنوی خود دست یافته و مناسک حج را با افتخار انجام داده است، حتی اگر به صورت پیاده باشد. این همه به تلاش و نیت او بستگی دارد.
لگد می افکند چون ره کند سر
هم از دست و هم از پا چون شناور
هوش مصنوعی: او مانند کسی است که در راه می‌افتد و به یکباره از هر دو سمت، یعنی از دست و پا، به اطراف می‌زند و حالتی بی‌حال و آشفته دارد.
همیشه می کند از زین کناره
چو طفل تندخو از گاهواره
هوش مصنوعی: همیشه از حاشیه کنار می‌کشد، مانند کودک زودجوشی که از گهواره بیرون می‌پرد.
ز تعلیمی همیشه بیم دارد
ندانم از که این تعلیم دارد
هوش مصنوعی: از آموزنده همیشه نگران است و نمی‌داند که این تعلیم از چه کسی به او رسیده است.
کشد چون آتش جوعش زبانه
خورد فولاد را چون موریانه
هوش مصنوعی: زمانی که گرسنگی او به شدت شعله‌ور می‌شود، می‌تواند مانند آتش فولاد را تحت تأثیر قرار دهد و آن را از بین ببرد، همان‌طور که موریانه چوب را می‌خورد.
به سان سایه اش افتد به دنبال
به روی هرکه بیند دانه ی خال
هوش مصنوعی: او همچون سایه‌ای در پی هر کسی است که دانه‌ی خال او را ببیند.
به هر سرچشمه کو یک ره نهد گام
تهی گرداندش چون چشمه ی دام
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر خود به یک منبع خالی برود، مانند چشمه‌ای که آب ندارد، بی‌ثمر می‌شود و هیچ نتیجه‌ای به دست نمی‌آورد.
ره دورش به پیش آمد ز مردن
ازان نعلین خود را کرده ز آهن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی از مسیر دوری به جایی نزدیک‌تر آمده و علت این نزدیکی یا راحتی او، کنار گذاشتن چیزهایی است که برایش دردسرساز بوده‌اند. به عبارتی، او از چیزهایی که باعث زحمتش می‌شدند، رهایی یافته و حالا احساس آرامش بیشتری دارد.
برو آخر ز بیداد زمانه
کفن جل شد، طویله گورخانه
هوش مصنوعی: برو و از ظلم و ستم روزگار دور شو، زیرا که دیگر وقت آرامش و استراحت در گور فرا رسیده است.
به چشمم کرد او را مرگ نایاب
ز شوخی رفت از دستم چو سیماب
هوش مصنوعی: چشمانم به او توجه کردند و او همچون مرگ نایاب از من دور شد، انگار که از دستم فرار کرده باشد مانند جیوه.
شده در ماتم او ابر گریان
ز مرگش رفته رنگ از روی میدان
هوش مصنوعی: ابرها به خاطر غم او باران می‌بارند و مرگش باعث شده که رنگ از چهره میدان برود.
ز بی تابی کند هر لحظه صرصر
برای ماتم او خاک بر سر
هوش مصنوعی: هر لحظه، باد سرد و ناآرام به خاطر غم او ناله می‌کند و غصه‌اش را به نمایش می‌گذارد.
ز دلسوزی به مرگش آتش از غم
به خاکستر نشسته بهر ماتم
هوش مصنوعی: به خاطر دلسوزی برای او، آتش غم به قدری شعله‌ور شده که حالا به خاکستر تبدیل شده و برای سوگواری نشسته است.
به پای او زدی دایم تکاپو
شکست از مردن او شاخ آهو
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش دائم، به پای او رنج بردی، اما مرگ او مانند شکست خوردن زهر بر دل تو حس می‌شود.
برای ماتم آن برق آیین
شده ماتمسرایی خانه ی زین
هوش مصنوعی: ماتم آن چنان در خانه زین برپا شده که گویی آثاری از دیواری که زمانی شکوه و زیبایی داشته، باقی نمانده است. خانه‌ای که حالا در غم و اندوه فرو رفته و دیگر نشانی از شور و شوق گذشته‌اش ندارد.
مبادا از النگ خلد بیرون
بود محشور با شبرنگ و گلگون
هوش مصنوعی: نگران نباش که از بهشت خارج نشوی، در حالی که با زرق و برق و زیبایی محشور شده‌ای.
شفاعت خواه بادا پیش داور
براق و دلدل او را روز محشر
هوش مصنوعی: در روز قیامت، از باد درخواست می‌شود تا شفاعت کند و پیش قاضی بزرگ حاضر شود و دل را که نماد محبت و عشق است، بیاورد.