گنجور

شمارهٔ ۵ - در مذمت پوستین خود و حسن طلب برای پوستینی دیگر

صاحبا! سرورا! خداوندا!
ای که خلقت چو روی تو نیکوست
طبع تو گلشنی ست کاندر وی
همچو خورشید، صد گل خودروست
مگر از خلق تو صبا به چمن
برده بویی، که گل چنین خوشبوست
مجلسی کش ضمیر توست چراغ
شب درو همچو دود تنباکوست
فصل دی می رسد که از شدت
همچو شمشیر با جهان یکروست
به چمن داد ازو نسیم خبر
آب را اضطراب ازان در جوست
سرو لرزد ز بیم همچون بید
غنچه برخود ز فکر رفته فروست
حسن چون پوستین شانه زده
تنگ بر خود گرفته طره ی دوست
ید بیضا چه کار می آید
که درین فصل، دست دست سبوست
پوستینی به هم رسید مرا
به صد اندوه و محنت از دو سه پوست
من به دوشش گرفته ام از مهر
لیک او در میان دشمن و دوست،
هیچ گرمی نمی کند با من
چه کنم، پوستین من بی روست
از خزان گلشن تو ایمن باد
تا چمن را گل است و گل را بوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صاحبا! سرورا! خداوندا!
ای که خلقت چو روی تو نیکوست
هوش مصنوعی: ای دوست! ای سرور! ای خداوند! تو که خلق و آفرینش به زیبایی چهره‌ات است.
طبع تو گلشنی ست کاندر وی
همچو خورشید، صد گل خودروست
هوش مصنوعی: شخصیت تو مانند یک باغ است که در آن مانند خورشید، گل‌های زیبایی به طور طبیعی و بدون زحمت رشد کرده‌اند.
مگر از خلق تو صبا به چمن
برده بویی، که گل چنین خوشبوست
هوش مصنوعی: آیا ممکن است نسیم از وجود تو عطر و بویی به باغ آورده باشد، که این گل اینقدر معطر است؟
مجلسی کش ضمیر توست چراغ
شب درو همچو دود تنباکوست
هوش مصنوعی: یک مجلسی که عمق افکار و احساسات تو را نمایان می‌کند، همچون نوری در شب است که به‌گونه‌ای مبهم و غبارآلود مانند دود تنباکو جلوه می‌کند.
فصل دی می رسد که از شدت
همچو شمشیر با جهان یکروست
هوش مصنوعی: در زمستان، وقتی سرما به اوج می‌رسد، تمام دنیا تحت تأثیر این سرما قرار می‌گیرد و همچون شمشیری تند و برنده، احساسات را تحت فشار می‌گذارد.
به چمن داد ازو نسیم خبر
آب را اضطراب ازان در جوست
هوش مصنوعی: نسیم به چمن خبر آب را رساند و از این موضوع، آب در درون خود به حالت نگرانی و اضطراب افتاد.
سرو لرزد ز بیم همچون بید
غنچه برخود ز فکر رفته فروست
هوش مصنوعی: سرو از ترس می‌لرزد مانند بیدی که غنچه‌ای به خود گرفته و از فکر دور شده است.
حسن چون پوستین شانه زده
تنگ بر خود گرفته طره ی دوست
هوش مصنوعی: جمال و زیبایی به گونه‌ای است که مانند پوستینی تنگ و چسبناک به خود پیچیده شده و موهای دوست را می‌پوشاند.
ید بیضا چه کار می آید
که درین فصل، دست دست سبوست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که قدرت و معجزه‌ای مانند ید بیضای حضرت موسی در این زمان و شرایط، نمی‌تواند کارساز باشد و بهتر است به دنبال راه‌های عملی و عادی‌تر مثل استفاده از ظروف و ابزارهای موجود برویم. به عبارت دیگر، در این فصل و شرایط، به جای اتکا به معجزات، باید به ابزارها و امکانات موجود توجه کرد.
پوستینی به هم رسید مرا
به صد اندوه و محنت از دو سه پوست
هوش مصنوعی: لباسی به دستم رسید که حاصل درد و رنج بسیار بود، حاصل تلاش و زحمت‌های بی‌شمار.
من به دوشش گرفته ام از مهر
لیک او در میان دشمن و دوست،
هوش مصنوعی: من محبت را بر دوش خود حمل کرده‌ام، اما او در میان دشمنان و دوستان قرار دارد.
هیچ گرمی نمی کند با من
چه کنم، پوستین من بی روست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که هیچ چیز نمی‌تواند احساس گرما و comfort را در من ایجاد کند، چون لباس محافظ من (پوستین) بدون شخصیت و روح است. احساس می‌شود که همه چیز سرد و بی‌احساس است و هیچ چیز نمی‌تواند به من آرامش بدهد.
از خزان گلشن تو ایمن باد
تا چمن را گل است و گل را بوست
هوش مصنوعی: تا زمانی که در باغ تو گل‌های زیبا وجود دارند و عطر گل‌ها در فضا پراکنده است، نیاز نیست نگران پاییز و از دست رفتن زیبایی‌ها باشی.