گنجور

شمارهٔ ۴۸ - بی سواری در سواد هند بودن مشکل است

بی سواری در سواد هند بودن مشکل است
اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است
بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید
گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!
دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است
پای من عمری ست کز چشم رکاب افتاده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی سواری در سواد هند بودن مشکل است
اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است
هوش مصنوعی: بی‌سوار بودن در سرزمین هند خیلی سخت است، زیرا اسب من مرد و اکنون دل من در اضطراب و نگرانی به سر می‌برد.
بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید
گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!
هوش مصنوعی: به خاطر خیسی و گل‌آلودی زمین، هر کسی که من را ببیند فکر می‌کند که به نوعی در آب افتاده‌ام، چون وضعم خیلی ناجور و بد به نظر می‌رسد.
دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است
پای من عمری ست کز چشم رکاب افتاده است
هوش مصنوعی: دست من مدتی است که از دامن نگه‌داشتن فاصله گرفته و پای من نیز مدت‌هاست که از چشم رکاب افتاده است.