گنجور

شمارهٔ ۳ - در تقاضا

ای شکنج آستینت موج دریابار جود
ای سپهر پیر را ذات تو فرزند خلف
کاروانی کز دیار همتت گردد روان
نقش پای ناقه اش گوهر دهد همچون صدف
روی بر خاک درت سوده ست بهر کسب نور
بی سبب نبود به روی ماه، آثار کلف
جانب خارا دود بر کینه خواهی همچو آب
بشنود گر شیشه از حفظ تو بانگ لاتخف
گرچه همت می کند منعم، ولی در پیش تو
عرض حال خویش می گویم، تکلف برطرف
سیلی امواج این دریا مرا بی تاب کرد
تا به کی دندان فشارم بر دل خود چون صدف
شد لباسم بس که رهن باده در میخانه ها
چون نهال تاک نبود سترپوشم غیر کف
بر سر دستار من هرگه نسیمی بگذرد
همچو گل افتد ازو هر پاره ای بر یک طرف
کهنه کفشم را که شد سوراخ در سرپنجه اش
کرده سر بیرون ازو انگشت پایم چون کشف
چون جلاجل، زردگوشانم به دور دایره
ایستاه، می زنند از روی طعنه کف به کف
کاین چه اوقات است، بر حال تو رحم است ای سلیم
کس مبادا همچو من تیر ملامت را هدف
همگنان را ماتمم باشد عروسی، تا به کی
شیون من باعث عیش کسان باشد چو دف
نه فلک در موج خیز از آب گوهرهای من
خشک لب از تشنگی من همچو دریای نجف
ای سحاب وادی لب تشنگان، بر آتشم
قطره ای افشان، مگر کم گرددم این تاب و تف
دست پرورد وفایم، بی حقیقت نیستم
گر کسی نیکی کند با من، نمی گردد تلف
در تلافی گوهر شهوار می گیرد ز من
قطره ی آبی دهد گر روزگارم چون صدف

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شکنج آستینت موج دریابار جود
ای سپهر پیر را ذات تو فرزند خلف
هوش مصنوعی: ای نیکوکار بخشنده، که مثل موج دریا همیشه در حال جود و احسانی، تو همانند پسر خلف هستی که از ذات پیر آسمان‌ها نشأت گرفته‌ای.
کاروانی کز دیار همتت گردد روان
نقش پای ناقه اش گوهر دهد همچون صدف
هوش مصنوعی: کاروانی از سرزمین تلاشت در حال حرکت است و رد پای شترش مانند صدف، جواهراتی را به زمین می‌ریزد.
روی بر خاک درت سوده ست بهر کسب نور
بی سبب نبود به روی ماه، آثار کلف
هوش مصنوعی: من برای دریافت نور و روشنایی، پیشانی‌ام را بر خاک در خانه‌ات می‌گذارم و این کار بی‌دلیل نیست؛ آثار زیبایی مانند نقش و نگارهای روی ماه را می‌سازد.
جانب خارا دود بر کینه خواهی همچو آب
بشنود گر شیشه از حفظ تو بانگ لاتخف
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به کینه‌توزان پاسخ دهی، باید همچون آب باشید که به راحتی بر داغی و تنش‌ها می‌گذرد. اگر در دفاع از خود به احساسات و عصبانیت گرایش پیدا کنی، ممکن است به ضرر خودت تمام شود.
گرچه همت می کند منعم، ولی در پیش تو
عرض حال خویش می گویم، تکلف برطرف
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هرچند شخصی برای بهبود اوضاع تلاش می‌کند، اما من به راحتی و بدون هیچ‌گونه تصنعی، وضعیت خود را برای تو شرح می‌دهم.
سیلی امواج این دریا مرا بی تاب کرد
تا به کی دندان فشارم بر دل خود چون صدف
هوش مصنوعی: امواج این دریا باعث شده که من خیلی بی‌تاب شوم و نمی‌دانم تا کی باید احساساتم را در درونم نگه‌دارم، همان‌گونه که صدف دندان‌هایش را بر روی دلش می‌فشارد.
شد لباسم بس که رهن باده در میخانه ها
چون نهال تاک نبود سترپوشم غیر کف
هوش مصنوعی: لباس من به خاطر نوشیدن بیش از حد در میخانه‌ها، به مانند درخت تاکی شده که پوشش دیگری جز کفش ندارد.
بر سر دستار من هرگه نسیمی بگذرد
همچو گل افتد ازو هر پاره ای بر یک طرف
هوش مصنوعی: هر بار که نسیمی به دستار من می‌وزد، چون گل، تکه‌ای از آن بر یکی از طرف‌ها می‌افتد.
کهنه کفشم را که شد سوراخ در سرپنجه اش
کرده سر بیرون ازو انگشت پایم چون کشف
هوش مصنوعی: کفش کهنه‌ام سوراخ شده و انگشت پایم از آن بیرون زده است، مانند اینکه چیز تازه‌ای از داخل آن پیدا شده است.
چون جلاجل، زردگوشانم به دور دایره
ایستاه، می زنند از روی طعنه کف به کف
هوش مصنوعی: من مانند جلاجل، زردگوشانی هستم که در دایره ای ایستاده‌اند و با تمسخر و طعنه، به هم می‌کوبند و صدا ایجاد می‌کنند.
کاین چه اوقات است، بر حال تو رحم است ای سلیم
کس مبادا همچو من تیر ملامت را هدف
هوش مصنوعی: این چه زمانی است که بر حال تو رحم می‌شود، ای سلیم؟ مبادا کسی مثل من هدف تیر ملامت قرار بگیرد.
همگنان را ماتمم باشد عروسی، تا به کی
شیون من باعث عیش کسان باشد چو دف
هوش مصنوعی: دوستان و هم‌نشینان من در حال سوگ و غم هستند، اما مراسم شادی و عروسی در حال برگزاری است. تا کی باید ناله و اندوه من باعث خوشحالی دیگران شود، مانند صدای دف که در عروسی می‌زنند؟
نه فلک در موج خیز از آب گوهرهای من
خشک لب از تشنگی من همچو دریای نجف
هوش مصنوعی: نه آسمان با امواج خود از دریاهای گوهرهای من در حال تلاطم است و نه زمین بر ایستاده است، من در تشنگی خود همچون دریای نجف خشک مانده‌ام.
ای سحاب وادی لب تشنگان، بر آتشم
قطره ای افشان، مگر کم گرددم این تاب و تف
هوش مصنوعی: ای ابر، در وادی تشنگانی که لبانشان خشک شده، بر آتش دل من یک قطره آب بریز، تا شاید بتوانم کمی از این حرارت و بی تابی کم کنم.
دست پرورد وفایم، بی حقیقت نیستم
گر کسی نیکی کند با من، نمی گردد تلف
هوش مصنوعی: اگر کسی با من خوب رفتار کند و به من نیکی کند، من از لطف و وفای او بی‌نصیب نمی‌مانم و این محبت‌ها بی‌فایده نخواهد بود.
در تلافی گوهر شهوار می گیرد ز من
قطره ی آبی دهد گر روزگارم چون صدف
هوش مصنوعی: در جواب به سختی‌ها و دشواری‌هایی که دارم، از من به اندازه یک قطره آب می‌گیرد و اگر روزگار به مانند صدف باشد، باید هنوز امیدوار باشم.