شمارهٔ ۹۳
دیدم آخر به دست، جام طرب
عجب ای دور روزگار، عجب
دامن همتی بود خم را
به فراخی چو آستین عرب
از که نالم، که سوخت عشق مرا
خانه زاد است آتشم چون تب
بود از درد استخوان به تنم
پوست در ناله چون قبای قصب
از جنون این خرابه را همه روز
میکنم همچو آفتاب وجب
امشبم درد دل تمام نشد
باقی داستان به فردا شب!
شد اناالحقسرا سلیم، آری
مست را مشکل است پاس ادب
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیدم آخر به دست، جام طرب
عجب ای دور روزگار، عجب
هوش مصنوعی: بالاخره جام شادی را در دستانم دیدم، ای زمانه، چه شگفتی!
دامن همتی بود خم را
به فراخی چو آستین عرب
هوش مصنوعی: دستگاه همت و تلاش، اندازهی بزرگ و گشادهتری دارد و مانند آستینی است که سرزمین وسیعتری را در بر میگیرد.
از که نالم، که سوخت عشق مرا
خانه زاد است آتشم چون تب
هوش مصنوعی: از که شکایت کنم، وقتی که عشق مانند آتش در وجودم شعلهور شده است و جانم را میسوزاند.
بود از درد استخوان به تنم
پوست در ناله چون قبای قصب
هوش مصنوعی: به دلیل دردی که در استخوانهایم احساس میکنم، پوست تنم در نالهای مانند صدای نی به نظر میرسد.
از جنون این خرابه را همه روز
میکنم همچو آفتاب وجب
هوش مصنوعی: به خاطر جنون و دیوانگیام، هر روز این خرابه را مثل آفتاب روشن و تابان میسازم.
امشبم درد دل تمام نشد
باقی داستان به فردا شب!
هوش مصنوعی: امشب هم نتوانستم به تمام مشکلاتم پایان دهم و باقی ماجرا را به شب آینده موکول کردم!
شد اناالحقسرا سلیم، آری
مست را مشکل است پاس ادب
هوش مصنوعی: سلیم به حقیقتی بزرگ دست پیدا کرده است، اما برای کسی که مست است، رعایت آداب دشوار است.

سلیم تهرانی