گنجور

شمارهٔ ۸۹

بر آن سرم که کنم فاش گفتگوی شراب
گواه مستی زاهد شوم چه بوی شراب
رسانده ایم به جایی شراب خوردن را
که پشت دست نهد پیش ما سبوی شراب
به محفلی که نباشی چو موج می خندان
حباب هم نگشاید نظر به روی شراب
رسید فصل بهار و ضرور شد دیگر
دماغ خشک مرا روغن کدوی شراب
چه زور و قوت مردافکنی ست، پنداری
که خاک رستم یک دست شد سبوی شراب!
سلیم چیز دگر جای می نمی گیرد
به خاک برد خم گنج، آرزوی شراب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر آن سرم که کنم فاش گفتگوی شراب
گواه مستی زاهد شوم چه بوی شراب
هوش مصنوعی: من در اندیشه‌ام که دربارهٔ شراب صحبت کنم، زیرا وجود شراب به خوبی نشانه‌ای از مستی زاهد است و بوی آن چه اندازه دلنشین است.
رسانده ایم به جایی شراب خوردن را
که پشت دست نهد پیش ما سبوی شراب
هوش مصنوعی: ما به جایی رسیده‌ایم که نوشیدن شراب به اندازه‌ای برای ما عادی شده است که حتی اگر کسی در برابر ما با دستی پشت دستش یک سبوی شراب بگذارد، برایمان هیچ معنایی ندارد.
به محفلی که نباشی چو موج می خندان
حباب هم نگشاید نظر به روی شراب
هوش مصنوعی: اگر تو در جمعی نباشی، حتی موج‌ها هم نمی‌خندند و حباب نیز به شراب نخواهد نگریست.
رسید فصل بهار و ضرور شد دیگر
دماغ خشک مرا روغن کدوی شراب
هوش مصنوعی: فصل بهار فرارسیده و حالا زمان آن است که دیگر نیازمند تسکین خشکی روح و جسمم هستم، مانند روغن کدو که می‌تواند مانند شراب عمل کند.
چه زور و قوت مردافکنی ست، پنداری
که خاک رستم یک دست شد سبوی شراب!
هوش مصنوعی: قدرت و نیروی مردافکن را تصور کن، گویی که خاک بدن رستم به یک دست تغییر شکل داده و تبدیل به یک پیاله شراب شده است!
سلیم چیز دگر جای می نمی گیرد
به خاک برد خم گنج، آرزوی شراب
هوش مصنوعی: سلیم چیز دیگری است و نمی‌تواند جایگزین می باشد؛ خاک نیست که خم گنج را بر دوش بگیرد، بلکه آرزوی شراب در دل دارد.