گنجور

شمارهٔ ۸۳۹

ساغری کو تا به دل از عیش اسبابی دهم
پنجه ی غم را به زور می مگر تابی دهم
کشتی سرگشته ام چون بشکند، در هر طرف
تخته ی تعلیم ازان بر دست گردابی دهم
گر دلت از کشتن صیدی چو من خوش می شود
هر سر مو را کنم تیغی، به قصابی دهم
ساده لوحی بین که در این خشکسال آبرو
چشم را خواهم ز روی دوستان آبی دهم
عافیت دل را به تنگ آورده، می خواهم سلیم
این کتان را جلوه در بازار مهتابی دهم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساغری کو تا به دل از عیش اسبابی دهم
پنجه ی غم را به زور می مگر تابی دهم
هوش مصنوعی: به دنبال جامی هستم که بتوانم با آن شادی را به دل خود بیاورم و غم را با زور از خود دور کنم.
کشتی سرگشته ام چون بشکند، در هر طرف
تخته ی تعلیم ازان بر دست گردابی دهم
هوش مصنوعی: کشتی گمگشته من اگر بشکند، در هر سمتی که بروم، تکه‌ای از علم و یادگیری را به همراه می‌برم.
گر دلت از کشتن صیدی چو من خوش می شود
هر سر مو را کنم تیغی، به قصابی دهم
هوش مصنوعی: اگر کشتن کسی مثل من دل تو را شاد می‌کند، من هر تار موی خود را به تیغی تبدیل کرده و به قصاب می‌دهم.
ساده لوحی بین که در این خشکسال آبرو
چشم را خواهم ز روی دوستان آبی دهم
هوش مصنوعی: ساده‌لوحی کن، در این سال خشک و بی‌آب، برای حفظ اعتبار خود، از دوستانم خواهش می‌کنم که به من کمک کنند و دستم را بگیرند.
عافیت دل را به تنگ آورده، می خواهم سلیم
این کتان را جلوه در بازار مهتابی دهم
هوش مصنوعی: دل از آرامش و راحتی خسته شده است و می‌خواهم این پارچه نرم را در نور ماه به نمایش بگذارم.