گنجور

شمارهٔ ۸۳۰

فصل گل رفت و به جام می دمی نگذاشتم
همچو لاله داغ دل را مرهمی نگذاشتم
خنده ی موجم درین دریا کجا تر می کند؟
من که دریا را وجود شبنمی نگذاشتم
در محبت بس که کردم خاک عالم را به سر
در دل آشفتگان گرد غمی نگذاشتم
لب نهادم بر لب مینا و در لای شراب
همچو ریگ شیشه ی ساعت، نمی نگذاشتم
صد هنر دارم پی آوازه همچون جم سلیم
نام خود را در طلسم خاتمی نگذاشتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فصل گل رفت و به جام می دمی نگذاشتم
همچو لاله داغ دل را مرهمی نگذاشتم
هوش مصنوعی: فصل گل گذشته و من هیچ فرصتی برای نوشیدن شراب نداشتم. مانند لاله، که داغ دلش را نمی‌توانم تسکین دهم.
خنده ی موجم درین دریا کجا تر می کند؟
من که دریا را وجود شبنمی نگذاشتم
هوش مصنوعی: خنده‌ی من در این دریا چه تأثیری دارد؟ من که حتی کوچک‌ترین نشانه‌ای از وجود را در دریا باقی نگذاشته‌ام.
در محبت بس که کردم خاک عالم را به سر
در دل آشفتگان گرد غمی نگذاشتم
هوش مصنوعی: در عشق و محبت آنقدر تلاش کرده‌ام که تمام دنیا را به سرم ریخته‌ام و برای دل‌های پر از غم، هیچ غمی باقی نگذاشته‌ام.
لب نهادم بر لب مینا و در لای شراب
همچو ریگ شیشه ی ساعت، نمی نگذاشتم
هوش مصنوعی: با لب‎‌هایم بر لب مینا (لیوان) قرار دادم و در میان شراب، مانند دانه‌های ریز در شیشه‌ی ساعت، اجازه نمی‌دادم که چیزی از بین برود.
صد هنر دارم پی آوازه همچون جم سلیم
نام خود را در طلسم خاتمی نگذاشتم
هوش مصنوعی: من دارای صد استعداد و هنر هستم و می‌خواهم همچون جم سلیم مشهور شوم، اما نام خود را در نشانه‌های خاص و جادویی نگذارم.