شمارهٔ ۸۲۵
خویش را از بس به تیغ موج این دریا زدم
جای ناخن بر تن من نیست، بر هر جا زدم
عرصه ی معمور بر خیل سرشکم تنگ بود
همچو ابر نوبهاری خیمه بر صحرا زدم
روزگار از عجز گفتم مهربان گردد، نشد
همچو همت، دست بر دامان استغنا زدم
خاطر خود را به درویشی تسلی ساختم
آزمودم ظرف خود را، سنگ بر مینا زدم
پشت پایم از کف پا بیش دارد آبله
بر جهان در راه عشق از بس که پشت پا زدم
قطره ی بی دست و پایم من سلیم، اما چو سیل
کاروان موج را صدبار در دریا زدم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خویش را از بس به تیغ موج این دریا زدم
جای ناخن بر تن من نیست، بر هر جا زدم
هوش مصنوعی: من آنقدر خود را با امواج این دریا زدم که دیگر جایی بر بدنم باقی نمانده است که نشانهای از زخم یا ناخن باشد. هر جا که زدم، آثار آن در من باقی مانده است.
عرصه ی معمور بر خیل سرشکم تنگ بود
همچو ابر نوبهاری خیمه بر صحرا زدم
هوش مصنوعی: در جایی که شلوغ و پرجنب و جوش بود، به خاطر محدودیت و فشردگی احساسات من، مانند ابر بهاری، خیمهای در دل دشت برپا کردم.
روزگار از عجز گفتم مهربان گردد، نشد
همچو همت، دست بر دامان استغنا زدم
هوش مصنوعی: زمانی که از ناتوانی و ضعف خود صحبت کردم، انتظار داشتم که دنیا به من نیکی کند، اما اینگونه نشد. در عوض، من به دنبال بینیازی و خودکفایی رفتم.
خاطر خود را به درویشی تسلی ساختم
آزمودم ظرف خود را، سنگ بر مینا زدم
هوش مصنوعی: به خودم آرامش بخشیدم و به زندگی ساده درویشی روی آوردم. امتحان کردم که چقدر به دردسرها و چالشها میتوانم تحمل کنم و متوجه شدم که میتوانم بر سختیها فائق آیم.
پشت پایم از کف پا بیش دارد آبله
بر جهان در راه عشق از بس که پشت پا زدم
هوش مصنوعی: پشت پای من از کف پایم بیشتر زخم دارد؛ چون در مسیر عشق، به خاطر نرمی و بیتوجهی، بارها و بارها از راه رفتم و دنبال عشق گشتم.
قطره ی بی دست و پایم من سلیم، اما چو سیل
کاروان موج را صدبار در دریا زدم
هوش مصنوعی: من مانند قطرهای بیچیز و بیحرکت هستم، در حالی که سالم و بیآزارم. اما همانند سیلی که کاروانی را به حرکت در میآورد، بارها و بارها توانستهام در دریا تأثیر بگذارم.