شمارهٔ ۸۲۶
چون گره جا در خم آن زلف دلکش کردهایم
پای خود پیچیده در دامن، فروکش کردهایم
میکند از دلگشایی گریهٔ ما کار می
ما به آتش آب را چون شیشه روکش کردهایم
کار ارباب صفا برعکس چون آیینه است
خانه را از سادهکاری ما منقش کردهایم
نان یاران را که بوی قرص افعی میدهد
زهر قاتل باد اگر هرگز نمک چش کردهایم
در طریق عشق، دل را پختگی حاصل نشد
بیضهٔ فولاد پنداری در آتش کردهایم
غیر شانه کس ندارد دست بر وصلش سلیم
خاطر خود جمع ازان زلف مشوش کردهایم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون گره جا در خم آن زلف دلکش کردهایم
پای خود پیچیده در دامن، فروکش کردهایم
هوش مصنوعی: ما در زیباییهای گیسوی دلربا تو خود را گره زدهایم و اکنون پاهایمان در دامن تو پیچیده و به آرامش رسیدهایم.
میکند از دلگشایی گریهٔ ما کار می
ما به آتش آب را چون شیشه روکش کردهایم
هوش مصنوعی: ما به خاطر شادی و خوشحالیامان گریه میکنیم و کار ما شبیه آبی است که به آتش میافتد. مانند شیشهای هستیم که روی آن روکش شده است.
کار ارباب صفا برعکس چون آیینه است
خانه را از سادهکاری ما منقش کردهایم
هوش مصنوعی: کار ارباب صفا به نوعی مانند بازتاب در آیینه است. ما به خاطر سادگی خود، خانه را زینت دادهایم.
نان یاران را که بوی قرص افعی میدهد
زهر قاتل باد اگر هرگز نمک چش کردهایم
هوش مصنوعی: نانی که دوستانم میخورند، بوی خطرناک و مرگباری دارد. اگر هرگز طعم نمک را چشیدهام، برایم مهم نیست.
در طریق عشق، دل را پختگی حاصل نشد
بیضهٔ فولاد پنداری در آتش کردهایم
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، دل به بلوغ و پختگی نمیرسد، مانند این است که گمان کنی بیضه فولادی را در آتش گذاشتهایم.
غیر شانه کس ندارد دست بر وصلش سلیم
خاطر خود جمع ازان زلف مشوش کردهایم
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که تنها هجران و جدایی کسی در این دنیا وجود ندارد و هیچکس جز او دسترسی به وصال محبوبش ندارد. ما نیز از آن زلفهای معشوق که ذهن و دل ما را به هم ریخته، به خاطر عشقمان تلاش میکنیم خود را آرام کنیم.