شمارهٔ ۸۲۲
ز من مپرس چه از روزگار میخواهم
چه چیز دارد، از او وصل یار میخواهم
ز لاله و گل این باغ، سادهلوحترم
که من طراوت ابر از غبار میخواهم
به جز زیان چه رسد ز آرزوی خویش مرا
گل چراغم و باد بهار میخواهم
درین محیط چنان الفتیست با موجم
که تا سفینه ز چوب چنار میخواهم
مگو سلیم تو از من چه چیز میخواهی
وفاست کار من و مزد کار میخواهم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز من مپرس چه از روزگار میخواهم
چه چیز دارد، از او وصل یار میخواهم
هوش مصنوعی: از من نپرس که در زندگی به دنبال چه چیزی هستم، چرا که تنها آرزوی من وصال محبوب است.
ز لاله و گل این باغ، سادهلوحترم
که من طراوت ابر از غبار میخواهم
هوش مصنوعی: من از جاذبه و زیباییهای این باغ، بیخبر و سادهلوحتر هستم؛ زیرا به جای خواستن طراوت و تازگی ابر، گول غبار را میزنم.
به جز زیان چه رسد ز آرزوی خویش مرا
گل چراغم و باد بهار میخواهم
هوش مصنوعی: من فقط زیان و ضرر از آرزوهایم نصیبم میشود، در حالی که من فقط عشق و زیبایی به مانند گل و نسیم بهاری را میخواهم.
درین محیط چنان الفتیست با موجم
که تا سفینه ز چوب چنار میخواهم
هوش مصنوعی: در این فضا چنان رابطهای با امواج دریا دارم که حتی برای سفر به دریا، میخواهم قایقی از چوب درخت چنار بسازم.
مگو سلیم تو از من چه چیز میخواهی
وفاست کار من و مزد کار میخواهم
هوش مصنوعی: نپرس که من از تو چه خواستهای دارم، زیرا وظیفه من وفاداری است و من مزد و پاداش کارم را میخواهم.