گنجور

شمارهٔ ۸۲۱

بس که گشتم ناتوان، هرگه صفیری می‌کشم
از دل مجروح، پنداری که تیری می‌کشم
چون سبوی می، ندارم قوت برخاستن
دست بر سر، انتظار دستگیری می‌کشم
از خیال روی او شد پیرهن خوشبو مرا
همچو گل کی منت مشک و عبیری می‌کشم
چون کنم اصلاح کار عشق، از وحشت مرا
دست می‌لرزد که خار از پای شیری می‌کشم
گوشه‌ای خواهم چو خال ابروی خوبان سلیم
انتظار همتی از گوشه‌گیری می‌کشم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس که گشتم ناتوان، هرگه صفیری می‌کشم
از دل مجروح، پنداری که تیری می‌کشم
هوش مصنوعی: من به حدی خسته و ناتوان شدم که هر بار صدایی از دل زخمی‌ام بلند می‌شود، گویی که تیر شلیک می‌کنم.
چون سبوی می، ندارم قوت برخاستن
دست بر سر، انتظار دستگیری می‌کشم
هوش مصنوعی: من قدرتی برای برخاستن از جا و طلب کمک ندارم، مانند ظرفی که پر از شراب است و با آرزوی حمایت و یاری به سر می‌زنم.
از خیال روی او شد پیرهن خوشبو مرا
همچو گل کی منت مشک و عبیری می‌کشم
هوش مصنوعی: به خاطر تصور زیبایی او لباس خوشبو و خوش عطر من مانند گلی شده است که عطر مشک و عبیری را به خود می‌گیرد.
چون کنم اصلاح کار عشق، از وحشت مرا
دست می‌لرزد که خار از پای شیری می‌کشم
هوش مصنوعی: وقتی می‌خواهم در امور عشق تغییراتی ایجاد کنم، از ترس و اضطراب دست‌هایم می‌لرزند، مانند اینکه می‌خواهم خار را از پای یک شیر بیرون بکشم.
گوشه‌ای خواهم چو خال ابروی خوبان سلیم
انتظار همتی از گوشه‌گیری می‌کشم
هوش مصنوعی: در دلم می‌خواهم گوشه‌ای از زندگی را به آرامی بگذرانم، همان‌طور که وجود یک خال زیبا بر ابروی معشوقه‌ها دل را می‌رباید. از این انزوا و گوشه‌نشینی، عشق و امیدی را انتظار دارم که مرا به جلو براند.