گنجور

شمارهٔ ۸۱

چو غنچه جمع کن از خار عشق دامان را
به دست چاک مده همچو گل گریبان را
به فکر عشق بنازم که خوب پیدا کرد
برای قفل جنون، پره ی بیابان را
بهشت به ز سر کوی او نخواهد بود
کسی که یافته این را، چه می کند آن را
ازو مپرس حدیث سیاه بختی ما
که سرمه دان نکند هیچ کس نمکدان را
سلیم تا به کی از شوق دوستان عراق
چو ابر، گل کنم از گریه خاک گیلان را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو غنچه جمع کن از خار عشق دامان را
به دست چاک مده همچو گل گریبان را
هوش مصنوعی: عشق مانند غنچه‌ای است که با خارها در تماس است، پس با احتیاط و با دقت به آن نزدیک شو. نباید به راحتی و بی‌پروا دامن خود را تار و پود کن، بلکه باید مراقب باشی تا مانند گلی نشوی که به راحتی چاک و پاره می‌شود.
به فکر عشق بنازم که خوب پیدا کرد
برای قفل جنون، پره ی بیابان را
هوش مصنوعی: بگذارید به عشق افتخار کنم که راهی مناسب پیدا کرد تا قفل دیوانگی را باز کند، مانند پرنده‌ای که در بیابان پرواز می‌کند.
بهشت به ز سر کوی او نخواهد بود
کسی که یافته این را، چه می کند آن را
هوش مصنوعی: کسی که به جمال و حضور محبوب دست یافته است، بهشت را در سر کوی او نمی‌خواهد. این فرد لحظه‌ای که این عشق را یافته، بهشت و نعمت‌های آن را نادیده می‌گیرد.
ازو مپرس حدیث سیاه بختی ما
که سرمه دان نکند هیچ کس نمکدان را
هوش مصنوعی: از او درباره بدبختی‌مان نپرس، زیرا هیچ کس نمی‌تواند برای نمکدان که پر از نمک است، سرمه‌دان خوبی بسازد.
سلیم تا به کی از شوق دوستان عراق
چو ابر، گل کنم از گریه خاک گیلان را
هوش مصنوعی: سلیم، تا چه زمانی باید به خاطر عشق به دوستانم در عراق اشک بریزم و مانند ابر، زمین گیلان را گل‌گون کنم؟