گنجور

شمارهٔ ۷۹۸

افروخت رخ از باده و بگداخته بودم
خود را ز تماشای رخش باخته بودم
بر دست من این شیشه که از چرخ سپردند
از حمله ی عشقت ز کف انداخته بودم
ناخن به جگر چند زنم، آه که عشقت
سازی به کفم داد که ننواخته بودم
همچون شجر طور، گل شعله برآورد
نخلی که ز موم دل خود ساخته بودم
در باغ نشد فرصت نظاره ی سروم
مشغول طواف قفس فاخته بودم
گر همچو سلیمم ز بتان چشم وفا بود
معذور بدارید که نشناخته بودم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

افروخت رخ از باده و بگداخته بودم
خود را ز تماشای رخش باخته بودم
هوش مصنوعی: من به خاطر تماشای چهره زیبای او، خودم را از دست داده‌ام و چهره‌ام برق می‌زند چون تحت تأثیر شراب هستم.
بر دست من این شیشه که از چرخ سپردند
از حمله ی عشقت ز کف انداخته بودم
هوش مصنوعی: این شیشه در دست من است که از دستان چرخ بر گرفته شده است و به خاطر عشق تو، آن را به زمین انداخته بودم.
ناخن به جگر چند زنم، آه که عشقت
سازی به کفم داد که ننواخته بودم
هوش مصنوعی: من نتوانستم از عشق تو دل بکنم و دائم در تلاش برای فراموشی تو هستم، اما رنجی که می‌کشم باعث می‌شود که بیشتر از قبل به تو فکر کنم. عشق تو در دستانم قرار دارد و من همچنان به غم و درد ادامه می‌دهم.
همچون شجر طور، گل شعله برآورد
نخلی که ز موم دل خود ساخته بودم
هوش مصنوعی: مانند درخت طور، گلی شعله‌ور به وجود آورد، درختی که از موم دل خود ساخته بودم.
در باغ نشد فرصت نظاره ی سروم
مشغول طواف قفس فاخته بودم
هوش مصنوعی: در باغ وقت نکردم که به زیبایی‌ها نگاه کنم و سرگرم گشت و گذار دور قفس کبوتر بودم.
گر همچو سلیمم ز بتان چشم وفا بود
معذور بدارید که نشناخته بودم
هوش مصنوعی: اگر مانند سلیم، از محبوبان انتظار وفا داشته‌ام، مرا ببخشید که شناخته بودم.