شمارهٔ ۷۶
جهان چه می به قدح ریخت بی خبر ما را
که خاک شد سر و نگذاشت درد سر ما را
محبت عجبی در میانه ی من و اوست
زمانه گر بگذارد به یکدگر ما را
چنان کرشمه به ما می کند، که پنداری
خریده است گل این چمن به زر ما را!
چگونه دل ز غم روزگار برداریم؟
همین رسیده به میراث از پدر ما را
ز بلبلان گلستان سلیم صد فریاد
که از بهار نکردند باخبر ما را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهان چه می به قدح ریخت بی خبر ما را
که خاک شد سر و نگذاشت درد سر ما را
هوش مصنوعی: دنیا چه چیزی به جام نوشیدنی ریخت که ما از آن بیخبر بودیم، در حالی که ما بر روی زمین افتادیم و درد و رنج ما را نادیده گرفت.
محبت عجبی در میانه ی من و اوست
زمانه گر بگذارد به یکدگر ما را
هوش مصنوعی: در دل من و او عشق عجیبی وجود دارد، اگر زمان اجازه دهد که ما در کنار هم باشیم.
چنان کرشمه به ما می کند، که پنداری
خریده است گل این چمن به زر ما را!
هوش مصنوعی: او به قدری با ناز و عشوه به ما توجه میکند که انگار این گلهای باغ را با پول ما خریده است!
چگونه دل ز غم روزگار برداریم؟
همین رسیده به میراث از پدر ما را
هوش مصنوعی: چطور میتوانیم از غم و نگرانیهای زندگی رهایی یابیم؟ این همان چیزی است که از پدران ما به ما رسیده است.
ز بلبلان گلستان سلیم صد فریاد
که از بهار نکردند باخبر ما را
هوش مصنوعی: از صدای بلبلان در باغ، خبری از بهار به ما نمیرسد که سلیم به ما برساند.