گنجور

شمارهٔ ۶۸

دلم به عشق هلاک است کینه خواهی را
که دام عیش بود موج بحر ماهی را
کسی که باخته نقد شباب را، داند
که گریه نیست عبث شمع صبحگاهی را
گدای میکده آرد فرو چو شیشه ز طاق
به زیر پای نهد تخت پادشاهی را
ز نسبت خط و خال تو برق چون لاله
درون دیده ی خود جا دهد سیاهی را
خراب آنکه مرا خواهد از شراب کند
چو ابلهی ست که راند به آب ماهی را
فغان ز چشم تو، آری پدر مرا می گفت
که ره به خانه مده چون کمان سپاهی را
سلیم، قاتل ما صلح چون کند در حشر
چگونه ما نگذاریم دادخواهی را؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم به عشق هلاک است کینه خواهی را
که دام عیش بود موج بحر ماهی را
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق در آتش است، اما چه فایده از کینه‌توزی، وقتی که زندگی همانند دام است و موش دریا را به یاد می‌آورد.
کسی که باخته نقد شباب را، داند
که گریه نیست عبث شمع صبحگاهی را
هوش مصنوعی: کسی که جوانی را از دست داده، می‌فهمد که برای سوختن شمع صبحگاهی دلیل وجود ندارد و نمی‌تواند بی‌دلیل گریه کند.
گدای میکده آرد فرو چو شیشه ز طاق
به زیر پای نهد تخت پادشاهی را
هوش مصنوعی: یک گدا که در میخانه است، با شراب به اندازه‌ای که در شیشه است، می‌آید و وقتی که آن را به زمین می‌گذارند، پادشاهی را که بر تخت نشسته است، زیر پا قرار می‌دهد.
ز نسبت خط و خال تو برق چون لاله
درون دیده ی خود جا دهد سیاهی را
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر خط و خال تو مانند لاله‌ای می‌درخشد که سیاهی را در خود جای داده است.
خراب آنکه مرا خواهد از شراب کند
چو ابلهی ست که راند به آب ماهی را
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد مرا از شراب دور کند، همانند احمق‌هایی است که ماهی را از آب بیرون می‌آورند.
فغان ز چشم تو، آری پدر مرا می گفت
که ره به خانه مده چون کمان سپاهی را
هوش مصنوعی: ناله و آهی که از چشم تو برمی‌خیزد، همان‌طور که پدرم به من می‌گفت، نباید به کسی که مانند تیرانداز با کمان آماده است، راهی به خانه بدهی.
سلیم، قاتل ما صلح چون کند در حشر
چگونه ما نگذاریم دادخواهی را؟
هوش مصنوعی: سلیم، وقتی که قاتل ما در روز قیامت به صلح می‌رسد، ما چگونه می‌توانیم از حق خود دفاع نکنیم؟