گنجور

شمارهٔ ۶۵۳

خرم آنان که به دل راه تمنا بستند
چشم از هر دو جهان چون لب دانا بستند
مانع جلوه ی معنی بود این نقش و نگار
در میان من و او پرده ی دیبا بستند
نتوان شب به سر کوی تو پنهان آمد
دل نالان جرسی بود که بر ما بستند
از پی عشرت دیوانه بساط افکندند
دامن کوه چو بر دامن صحرا بستند
زندگی نیست متاعی که بر آن دل بندند
تهمتی بود که بر خضر و مسیحا بستند
دختر تاک حلال آمده در خانه ی ما
این نکاحی ست که در عالم بالا بستند
حسن را زیوری از عشق نباشد خوشتر
این حنا بود که بر دست زلیخا بستند
هیچ کس راه ندارد به سراپرده ی قرب
بر تو ای دل در این بزم نه تنها بستند
رشته هرگز نبود سخت چنین، پنداری
پای مرغ دل من با رگ خارا بستند
ساقیان دختر پیری که به جا مانده ز تاک
خوب کردند که بر گردن مینا بستند!
ابر با سبزه ی لب تشنه ی ما کم لطف است
باغبان را چه گنه، آب ز بالا بستند
عندلیبان چمن از ستم باد خزان
عهد و پیمان همه بر بیضه ی عنقا بستند
خویش را تا به بیابان طلب گم نکنند
بی قراران جرس از آبله بر پا بستند
هیچ کس معرکه ی شهرت مجنون نشکست
این طلسمی ست که بر نام سلیما بستند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خرم آنان که به دل راه تمنا بستند
چشم از هر دو جهان چون لب دانا بستند
هوش مصنوعی: خوشحال و راضی‌اند آن کسانی که با دل خود آرزویی را در نظر گرفته و در عین حال از هر دو دنیا، مانند شخصی که لب‌هایش را بسته است، چشم‌پوشی کرده‌اند.
مانع جلوه ی معنی بود این نقش و نگار
در میان من و او پرده ی دیبا بستند
هوش مصنوعی: این تصویر و تزئینات مانع درک مفهوم حقیقی ماجرا شدند. در واقع، مانند پرده‌ای از پارچه نازک بین من و او قرار گرفته‌اند.
نتوان شب به سر کوی تو پنهان آمد
دل نالان جرسی بود که بر ما بستند
هوش مصنوعی: دل نگران و ناراحت نمی‌تواند به آرامی در کوچه‌ی تو پنهان شود. این حالت، مانند پیچش یا تنگنای غم‌آلودی است که بر ما تحمیل شده است.
از پی عشرت دیوانه بساط افکندند
دامن کوه چو بر دامن صحرا بستند
هوش مصنوعی: دیوانگان برای لذت و خوش‌گذرانی خود، مراسمی برپا کردند و دامن کوه را مانند دامن صحرا گستراندند.
زندگی نیست متاعی که بر آن دل بندند
تهمتی بود که بر خضر و مسیحا بستند
هوش مصنوعی: زندگی چیزی نیست که بخواهیم به آن وابسته شویم، بلکه مانند اتهامی است که به شخصیت‌های بزرگ مثل خضر و مسیحا نسبت داده شده است.
دختر تاک حلال آمده در خانه ی ما
این نکاحی ست که در عالم بالا بستند
هوش مصنوعی: دختر تاک به خانه ما آمده و این وصلت، پیوندی است که در آسمان‌ها به وجود آمده است.
حسن را زیوری از عشق نباشد خوشتر
این حنا بود که بر دست زلیخا بستند
هوش مصنوعی: زیبایی حسن هیچ چیز خوشایندتر از این حنا نیست که بر دستان زلیخا زده‌اند.
هیچ کس راه ندارد به سراپرده ی قرب
بر تو ای دل در این بزم نه تنها بستند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به حریم قلب تو وارد شود، ای دل، در این محفل که فقط تو را بستند.
رشته هرگز نبود سخت چنین، پنداری
پای مرغ دل من با رگ خارا بستند
هوش مصنوعی: رشته‌ی زندگی هیچ‌گاه به این اندازه سخت نبوده است؛ گویی پای مرغ دل من را به زنجیر محکم بسته‌اند.
ساقیان دختر پیری که به جا مانده ز تاک
خوب کردند که بر گردن مینا بستند!
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ساقیانی می‌پردازد که از شراب خود برای دختر پیر و باقی‌مانده از تاک‌هایی که در گذشته بوده، بهره می‌برند. آن‌ها به خوبی می‌دانند که باید این مینا را به گردن وی آویزان کنند تا زیبایی و جاذبه بیشتری به مکان ببخشند. در واقع، این تصویر به نوعی اشاره به زیبایی و جذابیتی دارد که ممکن است در شرایط خاصی به وجود بیاید.
ابر با سبزه ی لب تشنه ی ما کم لطف است
باغبان را چه گنه، آب ز بالا بستند
هوش مصنوعی: ابر که به سبزه‌های تشنه ما توجهی ندارد، کم‌لطفی کرده است. اما باغبان چه تقصیری دارد وقتی که آب از بالا قطع شده است؟
عندلیبان چمن از ستم باد خزان
عهد و پیمان همه بر بیضه ی عنقا بستند
هوش مصنوعی: درختان و گل‌های باغ به خاطر ظلم باد خزانی، همه با هم تصمیم گرفته‌اند که بر روی تخم مرغی که به فرض به پرنده‌ای افسانه‌ای تعلق دارد، وفاداری خود را نشان دهند.
خویش را تا به بیابان طلب گم نکنند
بی قراران جرس از آبله بر پا بستند
هوش مصنوعی: تا زمانی که به جستجوی خود ادامه می‌دهی، خودت را در امواج بی‌قراری گم نکن. افرادی که شتاب‌زده و بی‌قرار هستند، به خاطر مشکلات و چالش‌ها، خود را به زنجیر می‌کشند و از حرکت بازمی‌دارند.
هیچ کس معرکه ی شهرت مجنون نشکست
این طلسمی ست که بر نام سلیما بستند
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانست شهرت مجنون را خراب کند، زیرا این یک طلسم است که بر نام سلیمان زده شده است.