شمارهٔ ۶۴۱
سوی وطن ز ناله ام آشوب می برد
قاصد دلش خوش است که مکتوب می برد
از روی خوب آنچه بماند شکیب ما
آواز خوب یا سخن خوب می برد
از خاک مصر، آه زلیخا بلند کرد
گردی که نور دیده ی یعقوب می برد
هر گل که بر بساط طرب نقش کرده اند
فراش روزگار به جاروب می برد
از رزمگاه عشق، سر خویش را سلیم
همچون علم برون به سر چوب می برد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوی وطن ز ناله ام آشوب می برد
قاصد دلش خوش است که مکتوب می برد
هوش مصنوعی: صدای ناله من به سمت وطن میرسد و پیامآور خوشحال است که نامهای را به مقصد میبرد.
از روی خوب آنچه بماند شکیب ما
آواز خوب یا سخن خوب می برد
هوش مصنوعی: هر آنچه از زیبایی محبوب باقی بماند، شکیبایی ما را به آواز یا کلام نیکو سوق میدهد.
از خاک مصر، آه زلیخا بلند کرد
گردی که نور دیده ی یعقوب می برد
هوش مصنوعی: زلیخا از خاک مصر آهی کشید که بوی آن به یعقوب رسید و روشنی چشمان او را به همراه آورد.
هر گل که بر بساط طرب نقش کرده اند
فراش روزگار به جاروب می برد
هوش مصنوعی: هر گلی که در جشن و شادی به نمایش درآمده، به آرامی و با گذر زمان، از بین میرود و فراموش میشود.
از رزمگاه عشق، سر خویش را سلیم
همچون علم برون به سر چوب می برد
هوش مصنوعی: در میدان عشق، سر خود را مثل پرچم به آرامی و با افتخار از میدان جنگ به بیرون میبرد.