گنجور

شمارهٔ ۶۳۸

به عشق، کار جز از دست من نمی آید
بیار تیشه که از کوهکن نمی آید
فغان که هرکه قدم در حریم عشق نهاد
چو شمع زنده برون ز انجمن نمی آید
چو طفل، گریه ی ما شرح درد پنهان است
سخن مپرس که از ما سخن نمی آید
بیا و بلبل و گل را ز خویش ممنون کن
بهار بی تو به سوی چمن نمی آید
ازان چو طفل بر احوال خویش می گریم
که ریشخند بزرگان ز من نمی آید
بیان لذت لب تشنگی سلیم از شوق
نمی کنیم، که آب از دهن نمی آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به عشق، کار جز از دست من نمی آید
بیار تیشه که از کوهکن نمی آید
هوش مصنوعی: در عشق، هیچ کاری جز این از دست من برنمی‌آید، بیا تیشه را بیاور که کار از کوه‌کن ساخته نیست.
فغان که هرکه قدم در حریم عشق نهاد
چو شمع زنده برون ز انجمن نمی آید
هوش مصنوعی: آه، که هر کسی که وارد دنیای عشق شود، مانند شمعی که روشن است، دیگر نمی‌تواند به اجتماع و جمع بازگردد.
چو طفل، گریه ی ما شرح درد پنهان است
سخن مپرس که از ما سخن نمی آید
هوش مصنوعی: مثل یک کودک، گریه‌ی ما نشان‌دهنده‌ی دردهایی است که در دل داریم. از ما چیزی نپرس؛ چرا که نمی‌توانیم درباره‌ی آن صحبت کنیم.
بیا و بلبل و گل را ز خویش ممنون کن
بهار بی تو به سوی چمن نمی آید
هوش مصنوعی: بیا و از بلبل و گل قدردانی کن، چون بهار بدون تو به سمت باغ نمی‌آید.
ازان چو طفل بر احوال خویش می گریم
که ریشخند بزرگان ز من نمی آید
هوش مصنوعی: من مانند یک کودک بر حال و روز خود گریه می‌کنم، زیرا نمی‌توانم به بی‌احترامی و تمسخر بزرگ‌ترها پاسخ بدهم.
بیان لذت لب تشنگی سلیم از شوق
نمی کنیم، که آب از دهن نمی آید
هوش مصنوعی: ما نمی‌توانیم به خوبی از حس لذت و شادی ناشی از تشنگی سلیم صحبت کنیم، زیرا خود آب در دهان ما نیست که بخواهیم آن را توصیف کنیم.