گنجور

شمارهٔ ۶۲۳

خوش آن نسیم کزان زلف مشکسود آید
به حال خویش دلم آنچنان که بود آید
به باغ بی تو ز آهم همیشه گلچین را
چو شمع کشته ز انگشت بوی دود آید
نمانده فرصت پیغام و نامه، ای قاصد
رسیده ایم به مردن، بگو که زود آید
نزول حادثه است این خرابه، نیست عجب
اگر به خانه ی ما آسمان فرود آید
خوش است، جامه اگر آسمان بدل سازد
که بوی ماتم ازین جامه ی کبود آید
به غیر ازان که بگویی سلیم بی هنر است
دگر چه کار ز دست تو ای حسود آید؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آن نسیم کزان زلف مشکسود آید
به حال خویش دلم آنچنان که بود آید
هوش مصنوعی: خوشا آن نسیمی که از آبی زلف معشوق به سمت من می‌آید، و دلم در آن حال و حالت، همان‌طور احساس می‌کند که در گذشته بود.
به باغ بی تو ز آهم همیشه گلچین را
چو شمع کشته ز انگشت بوی دود آید
هوش مصنوعی: در باغی که تو در آن نیستی، همیشه از آتش آه من گل‌ها را چیده‌ام، مانند شمعی که جانش را از دست داده و از انگشتانش بوی دود بلند می‌شود.
نمانده فرصت پیغام و نامه، ای قاصد
رسیده ایم به مردن، بگو که زود آید
هوش مصنوعی: دیگر وقت برای پیام و نامه نگذاشته‌ایم، ای فرستنده، ما به پایان راه نزدیک شده‌ایم، بگو که زودتر بیاید.
نزول حادثه است این خرابه، نیست عجب
اگر به خانه ی ما آسمان فرود آید
هوش مصنوعی: این خرابه نشان‌دهنده یک واقعه ناگوار است. تعجبی ندارد اگر بلای آسمانی هم بر سر خانه ما بیافتد.
خوش است، جامه اگر آسمان بدل سازد
که بوی ماتم ازین جامه ی کبود آید
هوش مصنوعی: اگر آسمان لباس زیبایی بپوشد، دلنشین است، چرا که از این لباس تیره و غمگین بوی عزاداری به مشام می‌رسد.
به غیر ازان که بگویی سلیم بی هنر است
دگر چه کار ز دست تو ای حسود آید؟
هوش مصنوعی: به جز این که بگویی سلیم بی‌هنر است، چه کاری از دست تو، ای حسود، برمی‌آید؟